Haveing no commitment to try to further God's projects in our world.
عجب عبارتی!
"تعهد نداشتن به پیشرفت پروژه های خداوند در جهان".
الوین پلنتیگا -فیلسوف دین معاصر آمریکایی- می گوید باور مذهبی داشتن به این نیست که مثلا باور داشته باشیم "خدایی هست" یا "این خدا خالق جهان است" و تعالیمی از این دست. چه بسا این باورها تنها پاسخ هایی هستند که ما را از شر برخی پرسشهای متافیزیکی مثلا درباره چرایی وجود جهان و توضیحی درباره چرایی عملکرد آن راحت می کنند. "خدا حلال مشکلات است(!)".
از نظر او باور دینی داشتن ریشه در نگرش و رویکرد(attitude) دینداران به چنین باورهایی دارد. کسی که #تعهدی به تحقق پروژه های خداوند در جهان ندارد نمی تواند ادعا کند که باورهای او باورهای دینی اند.
سوال: آقای دکتر منظور شما از گفتوگو چیست؟ ما انسان هستیم. همه زبان داریم و با هم حرف می زنیم و سخن میگوییم و در جامعه هم همه با هم گفت و گو میکنند. آیا شما همین را در نظر دارید، یا چیزی بیش از این است؟
ابتدا باید تفاوت چندین مفهوم را روشن کنیم. یکی مفهوم مناظره، یکی مذاکره، یکی گپزدن و بالاخره گفتوگو. مفاهیمی مثل تک گویی (منولوگ) و دیالوگ نیز باید روشن بشود. داشتن «زبان» که شما اشاره کردید، شرط فیزیکی گفتوگو است؛ ولی گفتوگو شرط ذهنی و شروط روحی و روانی، احساسی و هیجانی هم دارد. ما ممکن است در ظاهر با هم حرف بزنیم، ولی با تحلیلی که از این حرف زدن انجام میگیرد روشن شود که واقعا با هم گفتوگو نمیکنیم؛ بلکه تکگویی میکنیم.
1-1- ابتدا بد نیست یک مقدمه درباره این برهان برایش بگویید، بگویید چرا خود ابن سینا اینقدر کیف کرده بود که چنین برهانی را ترتیب داده است:
1-2: حالا این 4 مقدمه را توضیح دهید:
مقدمه1: در جهان موجودات وجود دارند. ( بهتر است در همین ابتدای بحث از چوب استفاده نکنید! با ملایمت توضیح دهید! عرض کردم او یک سوفیست نیست.)
اشاره: در سال 1389 این تجربه را داشتم که برای
نخستین بار کتاب آشنایی با فلسفه(فلسفه اسلامی) علوم انسانی-مفطع پیش دانشگاهی- را
در یکی از دبیرستانهای اصفهان درس بدهم. این فرصت بهانه ای شد تا درباره
ضرورت های آموزش فلسفه اندیشه کنم و برای تدوین متممها و روشهای فکر انگیز در آموزش فلسفه کار ینمایم.
کتابها اشکالهای متعددی داشتند. در کتاب رسمی فعلی(سال
89-90) آموزش و پرورش، ساختار و متن کتاب فلسفه به شکل دقیق و استدلالی پیش
نرفته است و گاهی مقدمه و نتیجه، اصل و فرع، بیّنات و تنبیهات به یکدیگر آمیخته
اند. در مواردی نیز استدلال ها و دعاوی
از اساس غلط بوده و در نتیجه قابل دفاع نیستند. نتیجه این آشفتگی، آشفتگی دبیر
در تدریس و دانش آموز در فهم مطالب است وخامت
این نتایج تا به آنجا پیش میرود که دانشِ امفهومی و فکر انگیزی همچون فلسفه، که جز
با تامل و تفکر سروکار ندارد، به درسی حفظی و بی محتوا تبدیل میشود. این عوامل از جمله عواملی است که باعث
بی علاقگی دانش آموزان به این درس شده است.
من چند روز قبل نامه سرگشاده و انتقادی خود به یکی از سخنرانیهای آتشین #حسن_عباسی را که در سال 91 نوشته بودم در کانال #هم_پیشانی بازنشر نمودم(+). دلیل این بود که می دیدم شوربختانه این «آقای عباسی» همان آقای عباسی قبلی است و در ایام انتخابات هم جان و انگیزه تازه گرفته و با روش همیشگی به جنگ افروزی مشغول است. فریاد می زند و دانشجویان - به خصوص دانشجویان مذهبی و انقلابی- را تحریک میکند. تا اینکه امروز بخشهایی از سخنرانی دو روز گذشتۀ او در دانشگاه اصفهان را شنیدم. سخنرانی که چه عرض کنم، شما فرض کنید مرد خشمگینی را زندانی کرده اند و تا ساعتی دیگر قرار است مجازات شود؛ او میله های زندان را گرفته و بر صغیر و کبیر فحش میدهد. سر بر میلهها میکوبد و فریاد میزند! ... کجا؟ تالار پیامبر اعظم(ص) در دانشگاه اصفهان؛ به دعوت که؟ (شوربختانه) بسیج محترم دانشجویی و به چه کسی فحش میدهد؟ به دکتر #محسن_رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان، که تقریبا بیشتر روزهای سال، بعد از ظهرها در اتاقش مینشیند و به پرسشها و نقد و نظرهای دانشجویان پاسخ میدهد. استادی که همه سخنرانیهایش را با «از خدا جوییم توفیق ادب/ بی ادب محروم ماند از لطف رب» آغاز میکند.