پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۲
  • ۰


توضیح: این نامه در سی و دومین سالگرد شهادت استاد(1390) به دست ایشان رسید: لینک انتشار

حضور محترم جناب آقای مرتضی مطهری
با اهدای سلام؛ که نام خداوند است. 

بدینوسیله سی و دومین سالگرد شهادت شما را به پیشگاه حضرت ولی عصر(دیدارش نزدیک باد[1])، امت مسلمان، اندیشمندان، جوانان و نوجوانان، خواهران و برادران تبریک و تسلیت می گویم. شهادت گوارای وجودتان باد و غم از دست دادنتان ارزانی ما. و تبریک به اسلام که به قول استادتان، آیت اله خمینی[2](غریق دریای رحمت باد)، چنین فرزندانی را تربیت کرده است[3].

نگارش این سطور با دو نیت اصلی صورت گرفته است. نخست قدردانی از زحمات بی شائبه شما، زحماتی که در طول عمر پنجاه و نه ساله[4] خود متحمل شدید و دیگر طرح برخی پرسش های تازه که پس از شهادت شما، و در واقع اصابت آن گلوله داغِ سربی به سر و صورت مبارک­تان، بر صفحه ذهن و ضمیر ما باریدن گرفته و سه دهه است آنطور که باید و شاید، پاسخهای آنها را نیافته ایم. پرسشهایی که هر روز و ساعت یاد و خاطره راه و روش ستودنی شما را در خاطره ی ما زنده می کند، تا آنجا که گاهی در عالم خیال بر سر پاسخ­های احتمالی شما به این پرسشها، با خود و شما بگو مگو می کنیم و وقتی کار به بحث و جدل می کشد، برخود نهیب می زنیم که "ای خیال باف! از کجا که جواب آقای مرتضی مطهری بر این پرسش این باشد که تو فکر می کنی! و باز در خود فرو می رفتیم که اگر شما در میانمان بودید با این مسائل و پرسشهای تازه و امروزین ما چه می کردید و چه حرف های نگفته دیگری برایمان می زدید و چه آثاری از شما شاهد می بودیم؟ دریغ! که این خیال بافی ها جای نفسهای گرم و متانت بررسی شما را نمی گیرد و خدا می داند که گاهی چقدر دلتنگ­تان می شویم. اکنون این نوشتار را با تشکر از شما شروع می کنیم و آنگاه که رسم ادب بجا آوردیم، به سراغ پرسشها می رویم.

تشکر می کنیم برای انضباط ستودنی شما در تنظیم ساعات روزانه و شبانه، از برای خواب و بیداری و نماز و مطالعه، مردم داری و خانه داری، امور شخصی و اجتماعی. برای نهادینه کردن این نظم طبیعی، در متن زندگی فردی تان، آنچنان که به طور طبیعی، و نه مصنوعی و تصنعی، حتی در جلسات مهم و در محضر افراد صاحب رتبه، برای پایان یافتن به موقع جلسه تذکر می دادید، و ملامت دوستان را درباره این تذکر عجیب، در آن جلسات عمیق، به حق نمی دانستید![5]و با این انضباط و دور اندیشی، دلمشغولی های شخصی تان را به دغدغه و برنامه تبدیل کردید و زندگی پرتلاش خود را وقف همت های بلند و انجام کارهای بزرگ نمودید.

تشکر برای ساده زیستی و البته بیش از آن، فی الواقع فقر و تهی دستی ای که سالها با آن دست و پنجه نرم نمودید، و با حفظ عزت و کرامت نفس، ساخته و ساخته تر شدید، فقری که اجازه نمی داد عبای مندرس و وصله دارتان را عوض کنید، با اینکه بنا بر فرمایش خودتان، گاهی از پوشیدن آن خجالت می کشیدید![6] با این حال چه زیباست آن عبای تمیز اما وصله دار بر قامت شما، شمایی که در آثار و نوشته های گوناگون تان "زهد" را نداشتن و نپوشیدن و بهره نبردن نمی دانستید و با دل تنگی بی سابقه از تحریف معنوی اینگونه مفاهیم سخن می گفتید[7].

تشکر برای کمک هایی که به همسر محترمتان در تحصیل و در امور منزل نمودید، و جلوت های بیرونی را بر خلوت های درونی و تمرکز بر تربیت فرزندان مقدم نمی دانستید. آنچنان که دوستان همسرتان را به پرسش و شگفتی وا داشتید که "آیا همه آقایان روحانی، با خانواده خود اینچنین رفتار می کنند!؟[8]

تشکر برای مسئله شناسی و درایت نافذی که در ریشه شناسی داشتید و تشکر برای اینکه شما آدمی بودید که در حد استطاعت خود، درمان و درد را باهم بیان می کردید و از آن گروهی نبودید که یا درد را فریاد می زنند و خبری از درمان ندارند- (و تلاشی هم برای یافتن آن نمی کنند)-، و یا از آن گروهی که بی آنکه واقعا درد را شناخته باشند، بر شفابخشی نسخه های دم دستی و کلیشه ای و گاهی "من درآوردی"، قسم های جلاله می خورند!

تشکر می کنم بر اینکه از همه القاب دهن پرکن که می توانست فاصله ما و شما را زیاد کند، بر حذر بودید، و تشکر شایسته لازم است برای اینکه بر روی جلد کتاب هایتان، تنها همین دو کلمه را می نوشتید: مرتضی مطهری، بدون هیچ پیشوند و پسوندی!

تشکر می کنم برای نگارش کتاب مهم داستان راستان که باعث شد در تفکر فرهنگی ما نهادینه شود که همواره باید تغییر را پذیرا بود و همزمان با تحولات زمانه و زمینه، روش ها را نو به نو نمود و وقت گذاری برای این مهم اتلاف وقت و فرصت ها نیست. ممنونم که به حرف همه آنهایی که می گفتند: "آقای مطهری! زشت نیست شما ما با این همه تحصیلات حوزوی و تالیفات عمیق و فلسفی، چنین کتابی بنویسید!"، توجه نکردید و ممنونم که در مقدمه همین کتاب، جواب شایسته و ماندگاری به این تفکرات داده اید! و تشکر برای حسن انتخابی که در چینش داستانهای این کتاب داشته اید، که هر داستان را به تناسب یکی از آسیب های اجتماعی ما انتخاب و گزینش نمودید، آنچنان که گمانمان این است که «داستان راستان» مطهری تنها یک کتاب داستان نیست، بلکه نظریه تربیتی یک اسلام شناس درباره راه و رسم زندگی و تربیت است.

استاد عزیز! به اندازه همه مسابقه های کتابخوانی مدارس­مان، از برای ایراد خطابه هایی که در کتاب جاذبه و دافعه علی(سلام خدا بر او) گرد آمده است، تشکر می کنم، که چه خوب نشان دادید که زندگی عرصه موضع گیری دربرابر حقایق و اباطیل است، موضع گیری هایی که برای انسان جاذبه و دافعه ایجاد می کند و ممکن است جبهه او را این جایی و آن جایی کند. ممنونم که در این کتاب جناح باطل را دسته بندی نمودید و در این دسته بندی، جناحی و گزینشی عمل نکردید!

بی اندازه سپاس برای اینکه شخصا، برای نگارش پاسخهایی به ادعاهای آقای مهدوی در مجله زن روز، که آن زمان-سال 1345- مجله ای برای نمایش مدهای لباس های اروپایی زنانه و آخرین و به روزترین لوازم آرایشی «زن روز» بود، داوطلب شدید و به عنوان یک شهروند و مخاطب آن مجله- و نه با عنوان محتسب و مرشد، و نه با تهدید به لغو مجوز و تکفیر و یا شاید تحریک احساسات محافل عمومی مذهبی-، بلکه تنها با نگارش نامه ای محترمانه و کوتاه، و طرح تقاضایی مبنی بر اینکه «مطهری» هم بتواند در مجله «زن روز» پاسخهایی بنویسد، و حتی درخواست اینکه نویسنده محترم نگارش مطالب اش را ادامه دهد و به قول خودتان، "اصطلاحا مطالب را درز نگیرد"و زمینه بررسی آزاد مطالب را با قضاوت مخاطبان فراهم آورد،[9] می دانیم که در اینجا نیز از طعنه و پچ پچ دوستان مصلحت اندیش و مقدس نما در امان نبودید، که "وااسفا!، مطهری دارد در مجله «زن روز» مطلب می نویسد!" و سپاس که بر اساس روش همیشگی خود، تنها با تواصی به حق و تواصی به صبر به حرکت بالنده خود ادامه دادید.

استاد گرامی، به سهم خود تشکر می کنم که برای عضویت در هیئت علمی دانشکده الاهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، در مقام یک شهروند و از طریق فراخوان عمومی داوطلب شدید، و در آن مصاحبه بیاد ماندنی به پرسشهای استادان پاسخ دادید، تشکر می گنم که کسی سفارشتان را نکرد، و نامه تان را امضا ننمود، و سپاس که در روز مصاحبه، آنگاه که مرحوم حسینعلی راشد، مدیر گروه دانشکده، صفحه ای از کتاب منظومه ملاهادی سبزواری را در مقابلتان گشود و گفت: "آقای مطهری، لطفا به شرح و ترجمه بپردازید"، شما آنچنان مباحث منظومه را با توجه به اشارات ابن سینا و اسفار ملاصدرا شرح نمودید که آقای راشد، حیرت زده گفت: "صبر کن! ما از بیست بالاتر نداریم، این نمره بیست! حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده کنیم!"[10] استاد، ممنون که برای دفاع از جایگاه روحانیت سالها خوب و عمیق و موشکافانه درس خواندید، و وقتی به دانشگاه آمدید نشان دادید که دانشگاه جای شما است، و نه اینکه دانشگاه باید جای شما باشد!

چگونه تشکر کنیم از شما برای اینکه در همان حال که شخصا در مجالس عزاداری و گریه بر امام شهیدان حاضر می شدید، و گاهی خود شخصا، در مقام واعظ و مستمع، بر مصائب سالار شهیدان و یاران غیورش به شدت می گریستید، با این همه، دست از پیرایش فهم عرفی جاافتاده درباره قیام امام حسین(سلام خدا بر او باد) بر نداشتید و درباره تحریفات رو به رشد و با شتاب عاشورا، از روضه های دروغ و تاریخ سازی، بدعت ها و برداشت های بی مایه، با نهایت شجاعت، و در مقام یک روحانی معتقد با همان شدت انتقاد کردید، و تشکر می کنم که بازهم عبارت "مصلحت نیست" را بر زبان راستگو و حق گویتان جاری نکردید! بلکه شجاعانه، بر همان منبری که بر ان روضه می خواندید و گریه می کردید، فریاد زدید که: " امروز باید بر مصیبت تازه اباعبدلله گریست و این مصیبت تازه این روضه های دروغی است که ...."[11]. تشکر می کنم که تعریف شما از مصلحت اندیشی این نبود که مسائل را زیر چشمی و گاهی به گاهی ببینیم و درباره غلط های دوستان نادان با اغماض و رودربایستی عمل کنید.

تشکر می کنم که اگر برای یک سخنرانی دعوت می شدید و فرصت حداقل بیست ساعت مطالعه را نداشتید، آن وعده را رد می کردید،[12]و چنین بود که سخنرانی های روحانی منبری دیروز، کتابهای دین شناسی و کلام جدید امروز شد ، کتابهایی که بعضی از آنها حتی با گذشت چهل سال از انشاء آنها بدیلی ندارد! و ممنونم که به قول خودتان، تا حد مرگ مطالعه می کردید![13]

ممنونم که یک طرف اتاق کوچکتان را از کتاب های غیرحوزوی و فقهی و علوم غیر رسمی حوزه ها پُر نمودید، و خدا را شکر می کنم که شما معتقد نبودید دیگر علوم علوم نافعی نیستند و بر آموختن آنها حاجتی نیست و برآن نبودید که علوم قرآنی منحصر در فقه و ظواهرشریعت است: و سپاس که کار روحانی را تنها خواندن و مباحثه فقه سنتی نمی دانستید.[14]

مدیون شماییم که حساب روحیه علمی را از علم داشتن جدا نمودید و با این جدایش دقیق نشان دادید که باید همیشه دانشجو و طلبه باشیم و از رویارویی با واقعیتی که ذهنیت های پیشینِمان را به مخاطره می افکند، ترسی به دل راه ندهیم.

تشکر می کنم که در همه سخنرانی هایتان تا زمانی که یک مسئله را با تمام پرسشهای تیز و جدی اش مطرح نمی کردید، و اهمیت و دلیل بررسی آن را روشن نمی نمودید، در مقام نقد و ابراز نظر وارد نمی شدید، و القای معانی، و شعبده تسخیر مخاطب را بر تفهیم و تبیین مطالب برتری نمی دادید، و ارزشهای مفروض خود را در قالب واژه های تحقیر کننده، و پیش فرضهای معرفتی و زبانی و فلسفی-تا آنجا که می توانستید- دخیل نمی کردید. سپاس که گفتید: "مسئله حجاب" و نه "شبهه حجاب" و سپاس که پرسش های کوچک و پیش پا افتاده ما را تحقیر نکردید، بلکه گاهی آنها را پرورش دادید و به بهانه یک پرسش کم اهمیت، پرسشی اساسی در دهانمان گذاشتید و جلوه ای تازه و نادیده از دین خدا را به صحنه آوردید.

مایلم با این قلم ناتوان از شما برای انصاف و آزاد اندیشی ای که در بررسی مطالب داشتید، تشکر کنم و بگویم که چه خوب توانستید در عین برخورداری از اخلاق و منطق، حساسیت به اسلام را که عزیز و نور چشمتان بود، فرو نگذارید، و برای دفاع از امر دوست داشتنی، کاری را که دوست نمی پسندد، انجام ندهید و اقرار می کنم که چه اعجاب انگیز است که شما برای مخالفت با کسی همچون مامون عباسی، که قاتل امام هشتم شیعیان است، نیازی نمی بینید تا دانشمند بودن او را انکار کنید[15] و درباره هوش و استعداد او سخنی نگویید!

ممنونم که وقتی در کتابهایتان از برخی فیلسوفان غربی، همچون کانت و هگل نام می برید، ابا ندارید که صفت «شهیر» را در جلوی نامشان قرار دهید[16]، و ارزش کار آنها را در مقام تلاش و نظر ورزی و ژرف نگری نادیده بگیرید و دفاع از اسلام را در تخطئه و چنگ زدن به صورت غرب نمی دیدید! و اصلا، ممنون(!)، که این همه خوانده اید و که توانسته اید این همه حرف بزنید. درخور شگفتی است که شما در نخستین تجربه های رویارویی با فلسفه غرب، چه دقت و جدیتی داشتید، آنچنان که تقریبا تمام کتاب اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتزر را نوشته و خلاصه کردید؟![17] و سپاس که مطالعات به روزی داشتید[18]

و سپاس بی حد که در اینگونه گفته ها تکلیف ما را با برخی از دیدگاه های افراطی درباره ملاک اسلامیت یک دانشگاه، مشخص نمودید و فرمودید: " ... به عنوان یک معلم، معلم الاهیات و معارف اسلامی، پیشنهاد می کنم که ماتریالیسم، بالخصوص ماتریالیسم دیالکتیک که تکیه گاه مارکسیسم و مشغول کننده اندیشه بسیاری از جوانان امروز است، {به}وسیله یک شخص وارد به تئوری های مارکسیستی- و چه بهتر که {به} وسیله شخص معتقد- در دانشگاه الاهیات و معارف اسلامی تدریس شود".[19]

و یا اصرار ورزیدید که:

"این بنده در نوشته های خود مکرر یادآوری کرده ام که برخورد عقاید و آراء اگر با متد صحیح و به صورت منطقی و دور از هرگونه هوچیگری باشد موجب پیشرفت علم است و همیشه مدافع این تز بوده و هستم. از تجربیات گذشته ام درباره خصوص معارف اسلامی به این نتیجه رسیده ام که اصالت این معارف در حدی است که هرچه بیشتر به مبارزه کشانده شود، آشکارتر می گردد.

آری، استاد عزیز، به اندازه همه برگ های رای که در این سالها در صندوق انتخاب انداخته ایم، شما را برای ابراز نظر صریح، نه مبهم و چند پهلو، درباره حق مردم در حاکمیت، سپاس می گوییم، آنگاه که برای نمونه فرمودید:

"]اگر[ بخواهند و لو با حسن نیت –(تا چه رسد به این که سوء نیت داشته باشند) به بهانه اینکه مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند، آزادی را از آنها بگیرند به حساب اینکه مردم خودشان لیاقت ندارند، این مردم تا ابد بی لیاقت باقی می مانند، ... اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بکنید و بگویید که شما نمی فهمید و باید فلان شخص را انتخاب بکنید، این ها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را پیدا کنند[20].

استاد ممنونم، که راه را تا آنجا که توانستید نشان دادید، و ممنونم که برای ما حدود 70 کتاب و 12 جلد یادداشت های شخصی تان را به یادگار گذاشتید!

اکنون اجازه می خواهیم تا چندی از پرسشهایی را که در این سی سال و اندی در کوله بارمان جمع شده است، تقدیمتان کنیم و بر ما ببخشید که با گذشت این سه دهه، هنوز که هنوز است دور از انتظار تان ایم! و قدر شما را نمی دانیم.

اقای مطهری! شما گفته بودید: "واضح است که به دنبال انقلاب، ازادی از راه می رسد و آزادی به همراه خود تضاد افکار و عقاید و بحث های فلسفی و کلامی را مطرح می کند، در این هنگام دیگر شمشیر، کاری از پیش نمی برد، اینجا اسلحه مناسب، درس و کتاب و قلم است."[21] و فرمودید که : " برای نهضت ما نیز چنین آینده ای .... قابل پیش بینی است، از اینرو لازم است روحانیت ده ها برابر گذشته خود را تجهیز کند..." و ما اکنون می خواهیم پرسشهای خود را برای شمایی که در این سه دهه خود را تجهیز کرده اید، بازگوییم:

استاد اولین پرسش ما این است که ....{ نه! این اولین پرسش ما نیست!} پرسش ابتدایی ما این است که: آقای مرتضی مطهری 91 ساله!، آیا بر مبنای نظریه شما درباره آزادی، ما می توانیم این پرسشها را همین جا روی "پیشانی"­مان بنویسیم، و یا اینکه این کار، بر اساس نظر برخی، تشویش اذهان عمومی و شبهه افکنی است؟

استاد عزیز، تا شما مقدمات پاسخ به این پرسش را فراهم می کنید، من فهرست دیگر پرسشهایمان را مرتب می کنم.

لطفا کمی اجازه دهید...!

اردیبهشت 1390


پیوست:

[1] این عبارت حاصل ذوقی است در فارسی نویسی عبارت "عجل الله تعالی فرجه الشریف".

[2] شهید مطهری در برخی نوشته ها .و گفته ها، آیت اله خمینی را که سالها شاگردی اش را کرده است، با عبارت «روح قدسی الهی» یاد می کند.( حاصل عمر، عبداله نصری، ص؟)

[3] اشاره به پیام تسلیت امام خمینی در شهادت استاد مطهری.

[4] مرتضی مطهری به سال 1299 در قریه فریمان مشهد دیده به جهان گشود و در 11 اردبیهشت 1358، ساعت ده و بیست دقیقه ی شب توسط عوامل گروه فرقان به شهادت رسید. ( زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد شهید مطهری ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ، ص 43)

[5] شهید مطهری در مجلسی ای که با حضور آیت اله خامنه ای، دکتر شریعتی و فخرالدین حجازی در حدود سال 1355 تشکیل شده است و موضوع آن مسئله بسیار مهمی درباره آینده نهضت اسلامی است، برای توجیه علاقه اش بر پایان هرچه زودتر جلسه و موجزگویی در سخنوری می گوید: "...حقیقت این است که من وقت خوابم گذشته و وقتی وقت خوابم می گذرد، خیلی ناراحت می شوم...". (گفت و گوی چهار جانبه، ص 49)

[6]

[7] شهید مطهری در کتاب احیاء تفکر اسلامی، به طور مفصل درباره تحریف معنای برخی از کلیدواژه های دینی همچون زهد، توکل، شفاعت، عمل سخن می گوید. همچنین در کتاب ده گفتار صفحه 118 چنین ابراز نظر می کند : "به جرات می گویم از چهارتا مسئله فروع، آن هم در عبادات، چندتایی از معاملات، از اینها که بگذریم دیگر فکر درستی ما درباره دین نداریم!.

[8] ر.ک: رمز موفقیت استاد مطهری، خصوصیات خانوادگی مطهری، صص35-45

[9] برای مطالعه متن کامل نامه مطهری به مجله زن روز، ر.ک: نامه ها و ناگفته ها، صص93-94

[10] حاصل عمر، عبداله نصری، ج 1، ص 26 همچنین مهر استاد، ص 92

[11] حماسه حسینی، ص ؟

[12] رمز موفقیت استاد مطهری، ص 154

[13] همان، ص ؟

[14] شهید مطهری در مقاله "مشکل اساسی در سازمان روحانیت"، و در کتاب ده گفتار درباب مهجوریت قرآن در حوزه ها می گوید: "در حساس ترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قران بکند به هزار سختی و مشکل دچار می شود، از نان، از زندگی، از شخصیت، از احترام، از همه چیز می افتد و اما اگر عمر خود را صرف کتابهایی از قبیل کفایه بکند، صاحب همه چیز می شود، در نتیجه هزارها نفر پیدا می شوند که کفایه را چهارلا بلدند، یعنی خودش را بلدند، رد کفایه را یلدند، رد رد او را هم بلدند، رد رد رد او را هم بلدند، اما دو نفر پیدا نمی شود که قرآن را به درستی بداند» (؟)

[15] شهید مطهری در سخنرانی ای با عنوان تاریخچه تعقل از نظر مسلمین چنین می گوید: "...مامون بالخصوص به حکم اینکه خودش مرد عالمی بود و فکرش فکر منطقی و فلسفی بود، طرفدار معتزله شد و اشاعره را در هم کوبید." (تعلیم و تربیت در اسلام،203)

[16] ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد چهارم. ص ؟

[17] حاصل عمر، ج1، ص20

[18] مطهری می گوید: "کتابهای دکتر ارانی را هرچه می یافتم به دقت می خواندم، و یادداشت بر می داشتم و ...بعضی از کتابهای ارانی را آنقدر مکرر خوانده بودم که جمله ها در ذهنم نقش بسته بود." مجموعه اثار، ج1، صص 441-442، همچنین: حاصل عمر، عبداله نصری، ج1، ص 20

[19] گفته ها و ناگفته ها، ص 190

[20] پیرامون جمهوری اسلامی، ص 12

[21] همان، ص 14

*از دوستان گرامی ام دکتر مهرداد گیوی و دکتر سید مهدی بیابانکی بابت راهنمایی هایشان در ویرایش این نوشته سپاسگزارم. 


بعد نوشت: 
یک: نظرات دوستان و همراهان هم‌پیشانیم در سایت پیشانی در ذیل این نوشته همواره برایم شوق آفرین و آموزنده است. (+)
دو: این نوشته در تاریخ 91/2/15 در سایت علوم اجتماعی ایرانی-اسلامی منتشر گردید. (+)
سه: این نوشته در تاریخ 12/2/91 در هفته نامه جام اصفهان منتشر گردید

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱)

  • یک علاقه مند به منطق
  • بر روی جلد کتاب هایشان به غیر از "مترضی مطهری" چه می توانستند بنویسند؟؟؟!!!
    پاسخ:
    حجه الاسلام .... آیت الله .... دکتر 

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">