توضیح: این نامه در سی و دومین سالگرد شهادت استاد(1390) به دست ایشان رسید: لینک انتشار
نگارش این سطور با دو نیت اصلی صورت گرفته است. نخست قدردانی از زحمات بی شائبه شما، زحماتی که در طول عمر پنجاه و نه ساله[4] خود متحمل شدید و دیگر طرح برخی پرسش های تازه که پس از شهادت شما، و در واقع اصابت آن گلوله داغِ سربی به سر و صورت مبارکتان، بر صفحه ذهن و ضمیر ما باریدن گرفته و سه دهه است آنطور که باید و شاید، پاسخهای آنها را نیافته ایم. پرسشهایی که هر روز و ساعت یاد و خاطره راه و روش ستودنی شما را در خاطره ی ما زنده می کند، تا آنجا که گاهی در عالم خیال بر سر پاسخهای احتمالی شما به این پرسشها، با خود و شما بگو مگو می کنیم و وقتی کار به بحث و جدل می کشد، برخود نهیب می زنیم که "ای خیال باف! از کجا که جواب آقای مرتضی مطهری بر این پرسش این باشد که تو فکر می کنی! و باز در خود فرو می رفتیم که اگر شما در میانمان بودید با این مسائل و پرسشهای تازه و امروزین ما چه می کردید و چه حرف های نگفته دیگری برایمان می زدید و چه آثاری از شما شاهد می بودیم؟ دریغ! که این خیال بافی ها جای نفسهای گرم و متانت بررسی شما را نمی گیرد و خدا می داند که گاهی چقدر دلتنگتان می شویم. اکنون این نوشتار را با تشکر از شما شروع می کنیم و آنگاه که رسم ادب بجا آوردیم، به سراغ پرسشها می رویم.