پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها

۱۲ مطلب با موضوع «شعر و متن ادبی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شادباش نوروز 96

هم‌پیشانی سلام 

عقربۀ ساعتِ خورشید یک بار دیگر چرخید و آونگ هم‌آهنگی به رقص درآمد. ساعت غول‌آسای جهان هم‌چنان کوک است. 

ما خوش اقبال هستیم که در این وانفسای کیهانی، میزبان مرتب و با برنامه ای هم‌چون «زمین» داریم. سال‌هاست بر مدار خورشید سرش به کار خودش گرم است و از این تکرار چند میلیون‌ ساله ملول نمی‌شود. زندگی در «اکنون» و «اینجا» را باید از زمین آموخت که بی هیچ کم و کاست کارش را می‌کند. زندگی با این دوستان وفادار شادباش ندارد؟ 

به نظر من بهترین شادباش این‌ است که ما هم کوک باشیم. هم‌آهنگ و همراه. دو دو نخوریم! کژ مژ نشویم. کاری باشیم و «کاری» کنیم. این جهان گُلدان بزرگی است؛ برای شکوفایی و نقش‌آفرینی همۀ ما جا هست. بهترین شادباش حضور در این مهمانی بزرگ این است که با یک‌دگر همدل و با بنیاد جهان هم‌آهنگ باشیم. 


نوروزتان پیروز 

شاد و فرخنده باشید. 

حامد صفایی‌پور

  • ۰
  • ۰

اتِل بندی


تو خوب شدی و  آتل‌بندی‌ها نه! 

گنبدِ مینای رویین تن من،

به واحد اورژانس بگو:


«مرمت» بس است! ...
تو را به «بخش» منتقل کنند! 


22 خرداد 1395

HamPIshani@

  • ۰
  • ۰

دیشب خواب دیدم: دنیا اینجا نیست!
همۀ داشته‌هایم،
                  دانسته‌هایم، دلواپسی‌هایم ... 
                                                             درباره چیزی بود، که نبود.


... اعزام ما، از ابتدا، به این منطقه، غلط بوده است!


    باید برای تهیۀ گزارش جای دیگری برویم!

  • ۰
  • ۰


یک. 

 سفارش خودش بود دیگر،

«انی تارکُم فیکُم ثَقلین، کتاب الله و عترتی ... »

کریمانه گفت: مزد رسالتم این باشد.

 اطاعت کردیم و او را نه با قرآن خواندیم و نه با اهل بیت ستودیم!

  • ۰
  • ۰

بر دست‌ها ...


تابوت‌ها
بر دست‌ها

چون

ذوالفقار علی(ع)؛


از خزر تا خلیج

هرّای شیر ... 



برای... 

  • ۰
  • ۰

سوغات کربلا

ممنونم

از مرز شلمچه، به عراق رسیدیم !
حاج حسین، ممنونم!

  • ۰
  • ۰

این نوشته یک تمرین یا همان مشق کلاسی است، وقتی به صفحه ی 20 کتاب هنر خلاق نوشتن، به قلم گابریله ال. ریگو- (نشر) کتاب آمه- رسیدم، نویسنده از تجربه دانش آموزان اش درباره نگارش متنی درباره "من" سخن می گفت. در اینجا کتاب را بستم و تصمیم گرفتم من هم همین تکلیف را انجام دهم.

موضوع اصلی  فصل نخست این کتاب "کشف کردن استعداد نویسندگی" با "ساده گیری در نگارش" و بها دادن به مرحله "جوشش" و "نشان دادن بار احساسی کلمات" است.

در این نوشته، از احساس خود درباره معنای آیه ی: "وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ(واقعه/85) : و ما به آن [جان شما] از شما نزدیکتریم ولى شما به چشم بصیرت نمى ‏نگرید" و آیه "...و اعلموا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبهِ (انفال/24): و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل می ‏گردد"(ترجمه ی خرمشاهی)، الهام گرفته ام.

*تصویر: اثر: ابراهیم دریس

من، ... وقتی ادایت می کنم، کجایی؟ بگذار دوباره امتحان کنم، من! من! من!

انگار صدایم به جایی می خورد و بر می گردد! مثل کسی که

  • ۰
  • ۰

دعای عرفه، سلام
چه شرمسار بود آدم، اگر تو را نداشت.

آتش فشان، سلام
بر تک تک گدازهای آتش زنه‌ات، سلام!

 

بر تک تک این واژه ها
که "عقل" را به "کرسی" نشاند
و عرشِ عشق، را بر آن گستراند!