جناب آقای حسن عباسی!
یک بار حضوری خدمتتان عرض کردم: این روشی که شما در محافل مذهبی بحث می کنید بیشتر آدم های تربیت میکند که با غرب لجاند، نه اینکه آدمهای نقادی بار بیایند که بتوانند با سعه صدر و روحیه نقادانه به مواجهه با افکار و نظریه های غرب بروند. و البته در آن هنگام شروع کردید به بیان سالها مطالعات خود در فلسفه و مواردی از این دست و من در پایان، جوابی روشنی از شما نگرفتم.
امروز به صورت سر گشاده خدمت شما عرض میکنم:
در بریدهای در یکی از سخنرانی هایتان(+) دیدم که جمع کثیری از روانشناسان غربی را کثیف اندر کثیف خوانده اید و آنگاه حکم کرده اید که از کوزه این روانشناسان غربی چیزی جز «جنگ نرم» و تهاجم فرهنگی بیرون نمیآید و افسوس خوردهاید که چرا جوانان ما، -حتی متدیّنین آنها-که بنده هم امید دارم یکی از آنها باشم- وقتی با مشکلی روبرو میشوند، به جای اینکه سراغ منبری و روحانی و عالم اخلاق روند- در اینجا نام آیت الله بهجت برده اید-، سراغ روانشناسانی میروند که کتابهای آن «کثیفها» را خوانده اند و دیگر هیچ!
نمی دانم با چه زبانی با شما سخن بگویم! که بشنوید! و نرم شوید و استعداد وافرتان را در سخنسرایی و مجلسگردانی ضایع نکنید! و آخرتتان را فدای ندانمکاری و تحسین اطرافیان ننمایید!
نخست، به فرض که «پیاژه» آدم کثیفی است. قبول! حجت بیاورید که چه نسبتی است میان انسان تمیز و نظریه صحیح؟ اگر قرار بود تمیز بودن ما را به صدق در نظریاتمان برساند، چرا همه حقایق تجربی به دست «سلمان» و «ابوذر» کشف نشدند؟ و از آن طرف، چرا نظریه «گالیله» درباره حرکت دورانی- علی رغم کثیف بودن او(!)- صحیح است؟! ( در ضمن بفرمایید «پیاژه» چه زمانی کثیف بوده است؟ در کودکی؟ در جوانی؟ در میانسالی؟ آیا پیاژه، کثیف از دنیا رفته است؟ کدام نظریات او تحت کثیف بودن او بوده است؟ و کدام احتمالا در هنگام توبه و تمیز بودن (نسبی) بر وی عارض شده است؟)
دوم، شما مورد تهاجم فرهنگی و جنگ نرم قرار گرفته اید، چون با این نظریات نادرست درباره علم و معرفت و اخلاق و دیانت، «قابلیت» تهاجم دارید. «پیاژه» نظریهای دارد درباره اینکه چرا کودک انگشتش را میممکد یا هر چیزی را در دهان میگذارد. شما بفرمایید نظریه شما- یا آن آیات و بیّناتی که دوست دارید جوانان ما سراغ آنها بروند- در اینباره چیست؟ آقای حسن عباسی، اشکال از آنجایی (در ذهن شما) آغاز شد که گمان کردید، وحی، روایات و یافتههای عالمان دین میتواند (و باید بتواند)، پاسخگوی پرسشهای علمی(تجربی-آزمایشی) ما درباره جهان و انسان باشد؟ این نظریه را از کجای دین درآورده اید؟ اگر اقتدار سیاسی شما را بر کرسی سخنروی ننشانده بود، مجبور بودید برای مو به موی هر یک از این ادعاها دلیل بیاورید، و آن وقت، خانهنشین میشدید چرا که باید کلی صغری و کبری بچیدید تا بتوانید نشان دهید پاسخ اینگونه مسائل تجربی در متون دینی است؛ و در متون دینی "باید" حرفی درباره چرایی "مکیدن انگشت" وجود داشته باشد. حال آنکه چنین نیست؛ و به خداوندی خدا، اولین شاکی شما خود خداوند است که چنین حرفهای نسنجیدهای را به نام دین و اخلاق به خورد جوانان پُراحساس و پُرانگیزه مذهبی میدهید و بارِ ناخواستهای را بر دوش دین میگذارید! (بروید و با دقت نظریۀ علم دینی تجربی دکتر خسرو باقری را مطالعه کنید، تا متوجه شوید این نظریۀ ممکن، بر چه لبه باریک و تیزی بنا شده است و دفاع معقول از آن با چه دشواریهایی روبروست.)
سوم، حسن آقا! احتیاط کنید! خطرناکترین انسانها آنهایی هستند که خود را مطلقا حق، و دیگران را مطلقا باطل میدانند!، کمی با احتیاط تر رجز بخوانید! شاید «پیاژه»، «راجرز»، «فروید»، خدایی داشته باشند، که از اینکه آنها را «کثیف» می نامید در خشم آید؟ و بدانید که جهانی که در آن، تنها عده ای قلیلی، تمیز و سالم و پاک اند، جهان زشت و منزجر کنندهای است که نخستین مقصّر آن، خالقِ آن است! بیشتر دقت کنید که چه می گویید! دیدگاه بدبینانه خود را به جهان و جهانیان، به دیگران تحمیل نکنید!
چهارم، بدانید که حقیقتِ این داد و بیداد شما نه از اون روست که راه های غربی را در مسایل انسان مدرن باطل میدانید- بلکه بیشتر از اینروست که میبینید- و به درستی میبینید- که اقتدار مراجعِ سنتی- (نه البته دینی)- در ارشاد و هدایت مردم کمرنگ شده است. من نیز با این مقدمه شما هم رای ام. اما نه با نتایجی که شما گرفته اید!. به نظر من این امری است کاملا طبیعی که بخشی از آن ناشی از عمل نکردن (بخش عمده ای از) حوزه های علمیه به توصیههای افراد بصیری چون شهید مطهری است. اینکه خود را به علم زمانه و روشهای نو، و تفکر عمیق درباره مسایل مهم انسان مدرن مجهز نکردند، و امروز در بازار عرضه نظریهها، کالاهای فکری درخوری ندارید. آنها به راهی نرفتند که شهید صدر و مطهری در ابتدای آن بودند! آقای عباسی! توجه کنید! که امروز مردم «پول» می دهند و به کلاس روانشناسی و مشاوره می روند، منتها آن مراجع سنتی در میان بخش عمده ای از جوانان – حتی متدینان آن- مفت و مجانی هم، خریداری ندارند! (مگر اینکه با چهرهسازیهای رسانهای روانشناسی «ماندگاری» بسازید[1].)
در پایان، خودتان را به توصیه خودتان دعوت میکنم: اگر بنا ندارید برای شناخت و درمان این روحیه تکگوی، تهاجمی، و به نظر من، خودشیفتۀ خود، نزد روانشناسان بروید و از آنها چاره جویی کنید، برادرانه پیشنهاد میکنم به سراغ چندی از عالمان اخلاق و دیانت بروید، عَرضِ عقاید کنید؛ و پاسخ آنها را با همه مخاطبان خود در میان گذارید! یادتان باشد به ایشان بگویید که شما در محافل عمومی افرادی همچون «پیاژه» و «راجرز» را «کثیف» نامیده اید.
آقای عباسی! همه باید مواظب بیماری «خود-تمیز-پنداری» باشیم.
پینوشت:
[1]- نقد(+) و در ادامه مناظره مکتوب من(+) با یکی از طلاب علوم دینی (جناب آقای قاسم قربانی) درباره ریشه های شکل گیری اینگونه ساده باوریهای مذهبی به بهانۀ یکی از نکتهپردازیهای آقای ماندگاری قایل دسترسی است.