چندی پیش، همصحبت دانشجوی باهوش و موفقی بودم که در ذهنش انبوهی از باورهای تحولخواهانه و اجتماعی جولان می-کرد. موضوعی که توجه مرا جلب کرد این بود که او، با اصرار و یقینی کامل یا به تعبیر من، با «درجه باوری بالا» بر درستی این باورها اصرار میورزید. مثلا میگفت: «جامعه ما یک جامعه جنسیت زده است». «ما باید برابری جنسیتی ایجاد کنیم. نابرابری جنسیتی باوری منسوخ شده است». یا مثلا، «حق طلاق باید از ابتدا برای هر دو زوج وجود داشته باشد». این مثالها البته همگی فقهی بودند اما باورهای او سطوح اجتماعی و فردی را نیز در بر داشتند مثلا اینکه: «درست نیست مردی در صحبت با زنی به چهره او نگاه نکند و مدام نگاهش را از صحبت کردن با او بدزد». من همچنین دانشجویان و طلاب به نسبت زیادی را با همین درجه باور اما با باورهایی ناهمسو با این مثالها دیده ام.
به نظر من، دانشجویان درسخوان، موفق و با استعداد در رشتههای حقوق، الاهیات، کلام، و بعضا فلسفه که درونمایه دروس و روحیه کلی حاکم بر مطالعات آنان همواره با صدور احکام قطعی -با استدلالهای قیاسی و ضرورتا صادق- همراه است؛ همچنین دانشجویان رشتههای تجربی و آزمایشگاهی از قبیل روانشناسی بالینی و جامعه شناسی میدانی و مهندسی که از ملاحظات روششناسی این رشتهها کم خبر یا بیخبر هستند و ملاحظات انتقادی درباره روششناسی این رشتهها را نمی دانند، به این تمایل یا گرایش روانی کشیده می شوند که در هر امری یک و فقط یک، باور قطعی درست و یک استدلال کاری وجود دارد (مطلق انکاری)
تفاوت این نوع مطلق انکاری با مطلق انگاری سنتی این است که اولا، یک تمایل روان شناختی و ناشی از تغییر الگوهای ذهنی است و نه باوری معرفت شناسی که در جهان شناسی انسان سنتی ریشه دارد؛ ثانیا، این مطلق انگاری عیان نیست و غالبا پوششی از روش های علمی و متقن فرض شده جدید، آن را پنهان کرده است.
برای این امر لازم است سقراطی بر سر راه این دانشجویان سبز شود. کار سقراط این است که درجه باور بالای آنها را به باورهایشان با طرح پرسشهای سنجیده به چالش کشد. سقراط ایشان را در وضعیتی قرار می دهد که به تدریج از آنچه گمان دانستن آن را دارند، دست میکشند و اعتراف میکنند که یقینی درخور ادعای اولیه ندارند. کار سقراط به یقین، گسترش نسبی گرایی نیست اما به یقین، به چالش کشیدن مطلق گرایی هست. در روش فلسفی سقراط دانستن «نمی دانم»، از هر دانستنی مهمتر است. به نظر من، فضای دانشگاهی و حوزوی کشور همچون گذشته، یا شاید بیشتر، نیازمند طعم فلسفه و طعنههای طنزآمیز و تربیت کنندۀ سقراط است.