سوال: آقای دکتر منظور شما از گفتوگو چیست؟ ما انسان هستیم. همه زبان داریم و با هم حرف می زنیم و سخن میگوییم و در جامعه هم همه با هم گفت و گو میکنند. آیا شما همین را در نظر دارید، یا چیزی بیش از این است؟
ابتدا باید تفاوت چندین مفهوم را روشن کنیم. یکی مفهوم مناظره، یکی مذاکره، یکی گپزدن و بالاخره گفتوگو. مفاهیمی مثل تک گویی (منولوگ) و دیالوگ نیز باید روشن بشود. داشتن «زبان» که شما اشاره کردید، شرط فیزیکی گفتوگو است؛ ولی گفتوگو شرط ذهنی و شروط روحی و روانی، احساسی و هیجانی هم دارد. ما ممکن است در ظاهر با هم حرف بزنیم، ولی با تحلیلی که از این حرف زدن انجام میگیرد روشن شود که واقعا با هم گفتوگو نمیکنیم؛ بلکه تکگویی میکنیم.
از اینجا شروع میکنیم که مناظره(Debate) چیست؟ مناظره گفتوگویی است که در آن مثلا من عقیده الف را دارم و طرف مقابلم عقیده نقیض الف. مثلا من معتقدم که «فلانی بهترین کاندیدا برای ریاست جمهوی است» و طرف مقابلم معتقد است که او بهترین کاندیدا برای ریاست جمهوری نیست یا من معتقدم که «نظام آموزش و پرورش کارآمد است» و طرف مقابلم برآن است که چنین نیست. در واقع دو طرف باید موضع مخالف داشته باشند و در مناظره سعی کنند استدلالی به سود مُدعایشان ارائه کنند. در طی این مسیر هم سعی کنند دلایل مخالف رو بشنوند و آنها را مورد تحلیل قرار دهند. بنابراین وقتی وارد مناظره میشویم نظرات مخالف داریم و به روشنی هم از نظر خودمان دفاع میکنیم.
اما مذاکره(Negotiation) زمانی است که به دلایلی بحث بر سر درست و غلط یا حق و باطل نیست؛ بلکه بحث بر سر این است که چه کنیم که با هم کنار بیاییم، چه کنیم با هم بتوانیم یک زیست جمعی داشته باشیم. مذاکره مقدمه مصالحه است. مثالی بزنم. فرض کنید کسی کیف شما رو دزدیده است و شما به طریقی تلفن او را پیدا میکنید و به او زنگ میزنید. اگر شما بخواهید با دزد مناظره کنید، چه میگویید؟ لابد باید در مذمت دزدی و مدح پاکدستی سخن بگویید؟! شما میگوید که دزدی کار بدی است و دزد هم میگوید که خیر(!)، دزدی کار بدی نیست. مسلما شما وقتی به چنین دزدی زنگ می زنید، مناظره نمیکنید؛ چون اگر او نظر شما را قبول داشت، کیف شما را نمی دزدید. کاری که شما انجام می دهید، مذاکره است. مثلا ممکن است شما یک آوانس به او بدهید و بگویید که اگر مدارکم را پس بدهی، از تو ممنون میشوم و پولهاش را حلالت میکنم! در اینجا بحث شما بین صدق و کذب یا حق و باطل نیست، بلکه به دنبال جلب منفعت و مصلحتتان هستید. حتی ممکن است پول اضافه ای هم به دزد بدهید تا مدارکتان را پس بگیرید، چون معتقدید که باز پسگیری این مدارک به هر قیمتی به نفع شماست.
سوال: گفتوگو با
واژههای مناظره و مذاکره چه تفاوتی دارد؟
مفهوم گفتوگو با تفاوت گذاشتن بین دو واژه مذاکره و مناظره مشخصتر میشود.
ما وقتی گفتوگو میکنیم، مناظره نمیکنیم. چون در مناظره
قرارمان این بود که نظر من کاملا مشخص است و من برای دفاع از آن آمدهام. مصالحه و
مذاکره هم در واقع یک گفت و گوی حقیقتجویانه نیست و به دنبال اثبات حقیقتی نیستیم.
بلکه به دنبال جلب مصلحت هستیم. اما گفتوگو یک فرایند حقجویانۀ منعطف و نقادانه
است. در حالت گفتوگو، من وقتی به خودم رجوع میکنم، میبینم پاسخهای خودم را در
مورد یک مساله کاملا درست نمیدانم. طرف مقابل من هم پاسخهای خود را کاملا درست
نمیداند. در واقع ما هر دو آمدهایم که بگوییم و بشنویم. وقتی طرف مقابل صحبت میکند،
من در یک سکوت درونی هستم تا ببینم که چقدر پاسخ طرف مقابلم به مساله مشترکمان
بهتر از پاسخ من است.
سوال: آقای دکتر،
منظور شما این است که پیشفرض ترتیبِ گفتوگو این است که من در اندیشهام تردید
دارم؟
بله دقیقا منظورم همین است. افرادی که
از ابتدا یقین داشته باشند صحبتشان کاملا صحیح است؛ در واقع گفت و گو نمی کنند
بلکه مناظره میکنند یا تعلیم میدهند و یا در حال سخنرانی هستند. البته وجود
تردید به این معنا نیست که برای گفتوگو لازم است از باورهای خود دست بکشیم؛ اما
به هرحال، لازمه گفتوگو این است که شخص دستکم احتمال بدهد که اشتباه فکر میکند
و آمدهاست تا دلایل مخالف را بشنود و باورهای جدیدی پیدا کند که از این باورهای
فعلیاش روشنتر و با واقعیت منطبقتر است. میل به گفتوگو از این عدم اطمینان میآید.
افراد خود رای و جزم اندیش چنین میلی ندارند.
سوال: یعنی خود عرصۀ
گفت و گو یک محک برای باور فرد است؟
گفت و گو آزمایشگاه اندیشهها و کارگاه باهم اندیشیدن است. راستیآزمایی اینکه آیا
من باورهای سنجیدهای دارم یا باورهای نسنجیدهای، این است که از کارزار گفتوگو به
سلامت بیرون آیم. اگر موافق هستید یک اصطلاح دیگر را هم تعریف کنیم و آن اصطلاح گپ
زدن است. یعنی گفتوگو برای ارتباطگرفتن. ما در گفتوگو دغدغه حقیقت داریم و برای
آن یک انعطافی را پذیرا هستیم. در گپ زدن انعطاف داریم ولی دغدغه حقیقتمان جدی نیست. مثلا
در مهمانیهای خانوادگی در مورد چیزهای مختلف با هم صحبت میکنیم. اگر دیدیم بحث
دارد جدی می شود، یکی تذکر میدهد که آقا اینجا مهمانی است، آمدهایم دور هم جمع
بشویم؛ نمیخواهیم اینقدر جدی بحث کنیم.
کار دیگری که آن هم شبیه به گفتوگو است، بگو-مگو یا جرّ و بحث است که در واقع نوعی گفتوگوی ناروشمند است. در بگو-مگو بررسی مداوم و دائمی در حین گفتوگو کمرنگ است، تامل وجود ندارد و هرکس حرف خودش را میزند. بنابراین شایسته است این پنج مفهوم را از هم جدا کنیم: مذاکره، مناظره، بگومگو، گفتوگو و گپ زدن.
سوال: آقای دکتر چرا اساسا ما به گفتوگو نیازمندیم؟ اگر در جامعهای گفتوگو به همین معنایی که گفتیم نباشد، این جامعه به چه مشکلاتی بر میخورد؟
چرا به من می گویید دکتر؟!
فکر میکنم به این جهت که مدرک دانشگاهی شما دکتراست.
خب پس چرا به بقیه نمیگویید آقای لیسانس!؟ ببینید! یکی از چیزهایی که روی گفتوگوهای جامعه ما سایه انداخته است، همین القاب است. اگر من بگویم «حضرت استاد فلانی» به مخاطبم این را القا میکنم که ایشان حضرت استاد هستند و در مقام بالایی هستند و شما نمیتوانید همتراز ایشان بوده و با ایشان صحبت کنید. همین القاب و عناوین، یکی از نکاتی است که جامعه ما را از گفتوگو دور کرده است. شما دقت کنید آقای مطهری روی تمام کتابهایش هم در زمان زنده بودنش و هم الان همین دو کلمه وجود دارد: مرتضی مطهری. این عناوین برخی مواقع هم اصلا مغالطه است (مغالطه توسل به اقتدار کاذب). مثلا فرض کنید دکترای من در رشتۀ فلسفۀ علم است؛ فلسفۀ علوم تجربی. ولی شما در بحث روششناسی گفتوگو من را «دکتر» صدا میزنید؛ این کار، این معنی را به مخاطب میرساند که گویا من کارشناس گفتوگو هستم؛ یعنی تحصیلات دانشگاهی من در زمینه گفتوگو است. در حالی که به نظر میرسد که در بحث گفتوگو باید کسی با تخصص در رشتۀ روانشناسی یا جامعهشناسی یا از این قبیل رشتهها سخن کارشناسی بگوید.من واقعا فکر میکنم باید یک سری جراحیها در فضای اجتماعیمان صورت بگیرد تا این فرهنگ گفتوگو جاری شود. به نظر من می شود اسم طرف را صدا زد. شما فکرش را بکنید که الان با تمامی اساتید حوزههای عملیه و دانشگاه ما بشود به همین راحتی صحبت کرد. یعنی قبلش پیشوند و پسوندی نیاورد. آنها را صدا زد و از آنها سوال پرسید. به نظر من خود این حرکت باعث شفافیت بیشتر می شود.
آیا مطالعه می تواند
جای گفت و گو را بگیرد؟
هم بله و هم خیر. اگر منظور از مطالعه
این است که من در ساحت اندیشه نویسندگان و کسانی که از یک حقایقی صحبت کرده اند، وارد شوم؛ در واقع
من با مطالعه دارم با آنها گفتوگو میکنم. من اگر کتابی از ابنسینا بخوانم، گویا
دارم با مسائل و زمینه ها وپاسخهای ابن سینا قدم میزنم و این قدم زدن در واقع
همان گفتوگوی من است. به یک معنا من دارم با ابن سینا گفتوگو میکنم.
اما به یک معنا مطالعه به هیچ عنوان جای یک گفتوگو را نمیگیرد. یعنی مطالعه میتواند گفتوگو با مردهها باشد. بخشی مهمی از ماهیت گفتوگو وابسته به سازوکار زنده و بلنده آن است و به این معنا، مطالعه هرگز جای گفتوگو را نمیگیر. در این حال باید توجه کنیم که همان مسائلی که ما امروز در کتابهای گذشتگان میخوانیم روزی مسائلی بوده اند که در صحن علنی جامعه بروز و حضور داشتهاند و متفکر کسی بوده است که آن مسایل را به کتابت درآورده است. پس اگر امروز من وارد صحن عمومی جامعه نشوم و با مردم و دانشمندانم و با کودکان و با بزرگسالانم وارد یک بده بستان فکری و در واقع هماندیشی نشوم، اگر مطالعه هم میکنم این مطالعات از راه و رسم تفکر دور است و جذب جامعه من نمیشود. این گفتوگو است که هم به ما مسالههای واقعی را معرفی میکند؛ مساله آفرینی میکند و هم پاسخ های ما را به صورت زنده در جامعه جاری و ساری مینماید.
سئوال: من اگر بخواهم حرف شما را به بیان دیگر بگویم، شما گفتوگو را مهم تر
از مطالعه و حتی اندیشیدن میدانید؟
میتوان گفت گفتوگو در واقع با هم اندیشیدن است و تفکر در واقع اندیشیدن. میتوانم
بگویم گفتوگو از مطالعه مهمتر است. مساله مطالعه باید از گفتوگو برخیزد و
کارآمدی پاسخها باید به گفتوگو عرضه شود. سوالاتی که یک متفکر با آن روبهرو
است، وقتی بخواهد به عرصه عمومی اندیشه وارد شود، راهکارش گفتوگو است. بنابر این
خیلی از مطالعههایی که ما داریم، آشنایی با موزههایی از افکار است. اگر ما
بخواهیم آن افکار را خیلی بهتر بفهمیم و از آن استفاده کنیم، راه حلش این است که
آن را به گفتوگو بگذاریم. بسیاری از مهمترین آثار انقلابی فلسفی و علمی جهان نیز
در قالب گفتوگو نوشته شده اند.
سوال: آیا این نبود گفتوگو فقط مسالهای
است که نخبگان جامعه درگیر آن هستند؟ آیا اساسا گفتوگو چیزی است که نخبگان و
افراد آکادمیک درگیر آن هستند یا اینکه نه، اگر گفتوگو در جامعه نباشد، عموم جامعه با یک مشکل
روبهرو خواهند بود؟
در جامعهای که گفتوگو نیست، این خود
علامتی است از مشکلات عمیقتر و به تعبیری یک بیماری اجتماعی است. حالا شما انواع مصادیق گفتوگو را بررسی کنید: گفتوگوی پدر و
فرزند، گفتوگوی معلم و شاگرد، گفتوگوی دولت و ملت، گفتوگوی نمایندگان و مردم.
اگر گفتوگو در جامعه وجود نداشته باشد، این خودش معلول یک سری کمداشتهای فرهنگی است. ممکن است
این جامعه یک جامعه اقتدارگرا باشد؛ یعنی جامعهای که در آن دلایل حاکم نیستند؛
بلکه افراد یا طبقه اجتماعی حاکم هستند؛
ثروت حاکم است؛ زور حاکم است. خوب اگر سوال شما را ویراستاری کنیم، میشود پرسید اگر در یک جامعه قدرت حاکم است، زور حاکم
است، ثروت حاکم است، چه اتفاقی میافتد و تبعات آن چیست؟ جامعه بی گفتوگو جامعه خطرناکی است که ممکن است در
ان چیزهای بدتری وجود داشته باشد. از طرف مثبتش هم همینطور است. در جامعهای که
گفتوگو وجود دارد، «تردید سالم» وجود دارد. و تردید سالم زمینۀ حقجویی و حق
گرایی است و در واقع افراد مثل رودخانههای خروشان در حال حرکت هستند و به دنبال
یافتن بهترین باورها و بهترین تصمیمها و بهترین راه حلها حرکت میکنند. اما در
جامعه که گفتوگو وجود ندارد، در مقابل تمثیل رودخانه خروشان باید از تمثیل مرداب
استفاده کنیم. .یک آب ساکن، استعدادی فساد دارد. این است که وجود گفتوگو یک علامت کلیدی برای
وجود یک جامعه سالم و روبه رشد است.
اصفهان؛ زمستان 1395
منتشر شده در روزنامه اصفهان زیبا، 8 خرداد ماه 1396