پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها

۲۹ مطلب با موضوع «یادداشت روزانه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

استاد راهنما در اولین دیدار با دانشجوی دکتری‌اش رو به او کرد و گفت: «خوب! انشالله تا پایان این دوره بچه‌دار هم نمی‌شوید»؛ لبخند ملیحی هم بر گوشه لبش نقش بست. دختر، آب‌ِ دهان را مثل کشیدن آب از یک چاه خشک شده قورت داد و گفت: «چشم! اقای دکتر». 

روزی که حرف این استاد راهنما را از زبان آن دانشجو شنیدم، از تماشای «دم خروس» و «قسم حضرت عباس» شعارهای دل‌خوش‌کنک سبک زندگی اسلامی و ایرانی ( می خوانم: سبک زندگی مطلوب) به خود لرزیدم. حالا، امروز، رئیس صندوق رفاه دانشجویی وزارت علوم از تخصیص وام ناباروری به دانشجویان متاهل خبر داده است (اینجا). من شخصا با این سیاست های حمایتی موافقم اما دیگر، خوب و بد و این سیاست ها از منظر فرهنگ برایم فرقی نمی‌کند. مهم این است که در کشور ما زلف پر پیچ و خم فرهنگ در دست خودش نیست، به «فرمان سیاست» است. اهل فرهنگ نمی‌توانند با خوردن این «آدلت‌کلد»ها قولنج بگیرند و  نازدانۀ فرهنگ با ملاعبۀ «سیاست» بارور نمی‌شود

اصفهان 

94.8.23

  • ۰
  • ۰

من هم با دیدن این عکس کلی خندیدم. بالایش نوشته بود: «تمرینات نفس‌گیر، برای حج سال آینده!». نیشم تا بناگوشم باز شد. با این حال، چند ثانیه ای کافی بود تا به خودم حسابی بد و بیراه بگویم. ما کم کم داریم با ابزار «شوخی‌» کرخ می شویم و «جدیت»مان فلج. با شوخی تلخی واقعیت‌ها را می کاهیم و جهان را از نو با ترکیبی «فان» سرهم می‌کنیم. در ایران «مرگ» و «جان انسان‌ها» ظاهرا چیز مهمی نیست و ار این‌رو شوخی با افتادن هواپیما، اسیدپاشی در صورت دختران، تجاوز دو سرباز صعودی به دو پسر بچه ایرانی و ده‌ها هزار کشته در جاده‌های سرزمین خودمان(!) هم می تواند دستمایه تولید جُک و فکاهی باشد. ما با هر چیزی قلقلک می شویم. این مرام اگر نهادینه شود می‌توان با آن، ملت و تمدنی را به قهقرا و حضیض ذلت برد و با یک پیامک طنز همه چیز را مثل یک «گُلِ خورده» در یک بازی کامپیوتری فراموش کرد. .
فکر می کنم گاهی باید تمرین کنیم نخندیم.

26 مهرماه 94
اصفهان

  • ۰
  • ۰

«دانشنامه» چیست؟ و چه نقشی در ایجاد «تفکر تحقیقی» دارد؟

یک- از آرزوهای من! 

پیش از این نوشته بودم(+): 
کتابخانه‌ها سخت‌افزارهای تحقیق‌اند. ما تا وقتی بر روی «نرم افزار تحقیق« یعنی آن ذهنیتی که قرار است از این سخت‌افزار استفاده کند کار نکنیم، نباید انتظار داشته باشیم که نتیجه چندانی بگیریم. مثلا دارم به این فکر می‌کنم که در این اصفهان واقعا چند نفر از ماهیت کتاب‌های مرجع و ایجاد بخش بزرگ و باشکوهی به همین عنوان در کتابخانه مرکزی اصفهان خبر دارند؟ اصلا چرا این کتاب­‌ها را در کنار بقیه کتاب‌ها در بخش مخزنِ کتاب نگذاشته­‌اند؟ و اصلا این کتاب­‌ها در کدام مرحله و به چه بهانه­‌ای به کار محقق می­‌آیند؟ یا اصلا این کتاب­‌ها چه کسانی را و در چه سن، شرایط، موضوع و مسئله­ ای راه‌گشا می افتند؟.

اما امروز می‌توانم بگویم برای من، نخستین تجربه در پاسخ به این سوالها و آموزش «تفکر تحقیقی» به دانش آموزان رقم خورد و پنجشنبه ده مهرماه 94 را به روز خاطره انگیزی تبدیل کرد:

  • ۰
  • ۰

«چرا ما در اصفهان یک نشریه تحلیلی فرهنگی آزاد و مستقل نداریم؟ نگویید مگر «تحلیل‌گر»-ش را داریم؟ من می‌گویم: داریم؛. «کار» است که «کارگر» را می‌سازد؛ یک کار سطح بالا و ارزشمند باید باشد تا استعدادها خود را نشان بدهند و البته در دل مسیر تولید آن، تربیت شوند. تاکید می­‌کنم که منظورم از فرهنگ معنای جهانی آن است نه بومی و محدود آن. به همان معنایی که مرتضی آوینی -در نشریه سوره- بدان ­پرداخت؛ با نظرورزی درباره شعر، فلسفه، سینما، تاتر، رمان و البته «روایت فتح»، که مستند زیست-سپهر وجودمان بود.

  • ۰
  • ۰
به نظر من، بر مبنای دلایل انسان‌شناسانه، تربیتی و دین‌شناختی، اصطلاح «مدیریت یا مهندسی فرهنگی» تنها به نحو استعاری استعاره­ای از برخی کارها و فعالیت­‌ها- معنادار است. اما همین مفهوم استعاری بسیار مستعد بدفهمی است. از مهمترین بدفهمی‌ها، مسئلۀ «خود-مرکز بینی» مدیران و مهندسان فرهنگی است. بدین معنا که مدیران و بودجه‌­ریزان فرهنگیبرای خود در زمینه فرهنگی نقش مرکزی قائل می‌شوند و به این وسیله بودجه و دیگر سرمایه‌­های انسانی و اعتباری را به جای هزینه در محل­‌های موثر، بالفعل، جواب‌دادۀ فرهنگی، در محل‌­های تازه-تعریف، نو رسیده ونیازموده ای هزینه می‌کنند که غالبا توسط خود یا نهادِ خود ایجاد شده اتد. خود-مرکز بینی باعث می‌شود مدیر فرهنگی به غلط سهم اندک خود را در تولیدات و تعاملات فرهنگی بزرگ ببیند و به‌جای تقویت فعالیت جبهه‌های گوناگون و  و متنوع فرهنگی به تقویت نهاد مرکز بپردازد. از اینرو از نظر من، در مدیریت فرهنگی، حرکت­‌های عرضی که در جهت تثبیت کارهای خوبِ انجام شده، حفظ نیروهای موثر و شایسته، مدیریت و بهبود عملکرد درونی سیستم‌های موفق و ارتقایِ کیفی نیروی انسانی انجام می‌شود، بر حرکت­‌های طولی برای ورود در عرصه‌های جدید، کارهای تاسیسی رحجان دارد. به این نکته می‌توان اضافه کرد که در عملف غالبا این حرکت‌های طولی به دلیل ریشه‌نداشتن در نیازسنجی‌های واقعی و امکان سنجی‌های اصیل ریشه‌اش بر آب است و آن‌چنان که باید و شاید نتیجه نمی دهتد. در مواردی این حرکت‌های طولی تنها ریشه در چشم و هم چشمی­‌های بین شهری و سازمانی دارد و هیچ امری اصیلی را سر و سامان نمی‌دهد. 

13 تیرماه 94
  • ۱
  • ۰

اخرین پست صفحه‌ شخصی‌اش(+) را گذاشت و رفت. بر اساس قانونِ -خودش، مجاز نیستم پست خداحافظی‌اش را از فیس‌بوک اینجا کپی کنم تا برای آن‌ها که از او خبری ندارند یا نوشته‌هایش را نخوانده اند راهنما باشد و یکی از دلایل مرا برای این ادعا که «فیسبوک -خصوصا بعدا از ایجاد وسیعِ شبکه‌های اجتماعی- یک دانشگاه است» بدانند. 
امیدوارم زود برگردد و من باز از او تیزفکری، توجه به فکت‌ها‌‌، مقابله شدید با زبان‌بازی و انشاء‌نویسی به جای حرفِ دقیق و عمیقِ و حسابی زدن را بیاموزم.
این نوشته من در بدرقه اوست، که به یادگار اینجا بازنشرش می‌کنم. امیدوارم برنا و برقرار باشد. 
داستان دوستی ما به نقد تند شما به گزارش آن سفر مالزیایی من بر می گردد. من از پشت آن متن تا بعدها که فیس بوک را به احترام نوشته‌های تو، دانشگاه نامیدم، بسیار از شما آموخته ام. اولین جذابیت نوشته‌هایت برای من یقه‌گیری از جهان برای لو دادن فکت‌ها بود، من به این سماجت و حرصت به واقعیت رشک می‌بردم، پا بر زمین می‌کوبیدم. من کم و بیش اسم متدولوژی را شنیده بودم اما رسمش را در تو دیدم. می‌دانم الان چشم غره می‌روی و شماتت می‌کنی که چرا مبالغه می‌کنم یا ادای شیفته‌ها را در می‌آورم، می‌دانی که چنین نیست، من شیفته‌ات نیستم. یا طعنه‌ام می‌زنی که چرا ادبیات و شاعربازی را جِر نمی‌دهم، چرا رجز می‌خوانم و چرا .... خب! شما آنقدرها هم تاثیرگذار نبوده‌ای که خشت به خشت دیواری رو که 36 سال گذاشته‌اند یک جا، از جا برکنی، تو اما برای من، که خواننده تنبل و حالی به حالی صفحه ات بودم، تکرارِ مهربانی بودی بر اهمیت دقت، و ترک زبان بازی در مواجهه با تیزی واقعیت. این تفکر خشت به خشتی تو، جسارت را در من برانگیخت، غرور را در من زنده کرد. قیافه گرفتن با عقل را آویزه گوشم کرد. من از رفتنت و از رنجهایت، که کم و بیش می‌شد آن‌ها را حدس زد، ناراحتم اما نه آنقدر که شادمان مشاهده این پیروزی و مقاومت مردانه تو هستم. به من و یا حتی تو، چه ربطی دارد که در هر دوران نوابغی هستند که «نوابیغ» قدر و منزلت‌شان را ندارند، این مهم نیست، مهم این است که تو بودی و آن گردن قد کشیده ات که ما را برای هوار کشیدن بر سر جهل، اول از همه ندانم کاری‌های خودمان، شیر می کرد. من در سکوت این شب عزیز-21 رمضان 1437- بی‌پروایِ جیر جیری جیرجیرک‌های شب، به خاطر همه آموخته هایم از صفحه رشید کورش علیانی شادمانم و همچنان حسرت رزق حلالی را می خورم که در این 5 ساله از چشمه صداقت نوش جان کرده ای، .... این سه نقطه را می گذارم تا بدانی خیلی حرفهای دیگری با تو دارم که در این چند جمله خلاصه نمی شود.
  • ۰
  • ۰

متن نامه: 

سلام 

وقتتون بخیر

مزاحمتون شدم چون من و یه سری از دوستان توی دانشکده روانشناسی میخوایم یه سیر مطالعاتی بذاریم و فضای دانشکده رو از حالت رکود خارج کنیم.برای سیر مطالعاتی ازتون راهنمایی میخواستم. قطعا میخوایم سیر تو حیطه روانشناسی باشه ولی اینکه دقیقا چه کتاب هایی و به چه روشی نمیدونم. شما تجربه کار های مختلف این تیپی بیشتر داشتین و فکر میکنم بتونید کمکمون کنید. اگه خودتون میتونید راهنمایی کنید یا حتی اگه کسی رو بهم معرفی کنید که بتونن کمک کنند خیلی خوب میشه.

من منتظر جواب شما هستم. از اینکه وقت میذارید و ایمیل رو هم میخونید سپاسگزارم.

با تشکر فراوان


پاسخ ناحسابی: 

  • ۰
  • ۰

بر دست‌ها ...


تابوت‌ها
بر دست‌ها

چون

ذوالفقار علی(ع)؛


از خزر تا خلیج

هرّای شیر ... 



برای...