متن نامه:
سلام
وقتتون بخیر
مزاحمتون شدم چون من و یه سری از دوستان توی دانشکده روانشناسی میخوایم یه سیر مطالعاتی بذاریم و فضای دانشکده رو از حالت رکود خارج کنیم.برای سیر مطالعاتی ازتون راهنمایی میخواستم. قطعا میخوایم سیر تو حیطه روانشناسی باشه ولی اینکه دقیقا چه کتاب هایی و به چه روشی نمیدونم. شما تجربه کار های مختلف این تیپی بیشتر داشتین و فکر میکنم بتونید کمکمون کنید. اگه خودتون میتونید راهنمایی کنید یا حتی اگه کسی رو بهم معرفی کنید که بتونن کمک کنند خیلی خوب میشه.
من منتظر جواب شما هستم. از اینکه وقت میذارید و ایمیل رو هم میخونید سپاسگزارم.
با تشکر فراوان
پاسخ ناحسابی:
سلام
ببخشید که گزیده جواب می دهم و در واقع جواب نمیدهم.
دلیل بیاورید.
اگر با دلایل روشن و غیراحساسی نشان دادید رکود فکری در دانشگاه وجود دارد، حالا بنشینید و خیلی دقیق مثل پاستور، فلمینگ، پیاژه، واقعا فکر کنید که علتهای این «رکود» چیست؟ علتها را فهرست کنید. توجیهات را ردیف کنید. کدام علل در دست شماست که بتوانید آنها را مرتفع کنید؟ کدام از دست شما خارج است و مسئولیتی در قبال آنها ندارید؟ مجموعه عوامل موثر در رکود و رخوت فکری دانشجویان- خودمان چندتایی(!)- را دسته بندی کنید.
اکنون، به راه حل ها فکر کنید. بگذارید چشمه بجوشد. گریه نکنید؛ راهحل ارایه کنید! با مشت روی میز نکوبید! فریاد نزنید! میتوانید فقط کمی کارت دانشجویاییتان را که لبههای تیزی هم دارد، فشار دهید. اما به صورتتان چنگ نزنید! پا بر زمین نکوبید! جزع و فزع نکنید! راه حل ارائه کنید! با گریه شما مرده زنده نمیشود! شما باید به زندگی فکر کنید! ( ثابت کنید حالا، بهترین راه حل یک سیر مطالعاتی است؟!).
حالا اگر آدمهای مومنی هستید و مقدسات مشترکی دارید، باید با هم همقسم شوید؛ و اگر نیستید میتوانید یک سوزن بردارید و با روش سرخ پوستی هم قسم شوید! ... یک سنجاق ته گرد را استیرزه کنید ... .
اگر هم قسم شدید، باید فکر کنید مسئله شرافتتان در میان است! شرافت که به حمدالله می دانید چیست؟ تازگیها تمرکز کردهام روی این واژه جاندار «بی شرف»!؛ فکر، فکر، فکر! ... «بی شرف» یعنی دقیقا بی «چی»؟ ... . اگر از الان میبینید که حال و مقال چنین ناموسبازی-درآوردنی را ندارید، بروید کمی قدم بزنید، فیلم ببنید، به قول بعضی خانمها بروید خریددرمانی، یک کارهایی بکنید تا این دوران نقاهت این مرضی که به جان شریفتان افتاده و فکر میکنید «در دانشگاه رکود وجود دارد»، بگذرد. و آن وقت راحت میشوید. در این «حال خوب» بعد از آن «حال بد»، حتی به معنای واژه «بی شرف» هم فکر نمیکنید.
پاینده باشید
4.4.94
اما، پاسخ حسابی- چند روز بعد از آن که آن دانشجو اثبات کرد «رکود» وجود دارد و برایم نوشت:
خب در مورد "رکود" سوال کرده بودید. اثبات اینکه در دانشکده ما فضای رکود و عدم پویایی وجود دارد، خیلی کار سختی نیست. توجه کنید که من فقط درباره دانشکده خودمون صحبت میکنم و از فضای دانشکده های دیگر اطلاعی ندارم و قضاوتی هم نمی کنم. برای اثبات این رکود کافی است یکبار تشریف بیارید به دانشکده ما و یک روز دانشجویان دانشکده رو ببینید. فضایی که دانشجویان نهایتا در روز 6 ساعت کلاس می آیند و برمی گردند خانه هایشان بدون اندکی دغدغه و سوال و کار پژوهشی و امثالهم. البته من تک تک دانشجویان را نمی گویم و تاکیدم روی فضای کلی است و برآوردی است که از جو کلی دانشکده داشته ام.
خب من تجربه یک سال درس خوندن در فضای مهندسی را داشته ام و اگر قیاسی کنم فضای دو دانشکده در دانشگاه های مختلف را – و البته نه قیاس مع الفارق – می توانم بگویم انگار در دانشکده روانشناسی خاک مرده پاشیده اند (!) و کسی با کسی کاری ندارد. استاد اهمیتی به دانشجو نمی دهد و جوری برخورد می کند که دانشجو بفهمد دیگر وقت استاد گرانقدر نگیرد و البته دانشجو هم کاری با استاد ندارد! کلا ارتباطی بین استاد و دانشجو شکل نمی گیرد، چیزی که باعث می شود هر وقت یاد دانشکده برق و کامپیوتر می افتم، از درونم بسوزم!. دانشجو با دانشجوی سال بالایی کاری ندارد؛ ته ارتباط دانشجویان می شود همین روزمره های بی مزه همیشگی و حرف زدن درباره اینکه دیشب فلانی توی لاین و واتس اپ و .... چی گفت!!
در دانشکده روانشناسی که از مهم ترین رشته های علوم انسانی است کلا دغدغه خاصی وجود ندارد، سوالی مطرح نمی شود، قدرت نقد و تحلیل تقریبا وجود ندارد و در نهایت اکتفا می شود به همین درس های زیبای چارت آموزشی با استادان زیباترش. درس هایی که نیاز نیست بگویم که اصولا نیازی به کلاس رفتن ندارد و به نوعی خود خوان هستند.
حالا شما از چنین فضایی توقع پویایی و عدم رکود دارید؟؟!!!
گمان میکردم متن استعاری و کمی تا نسبتی طنزم برای شما گویا خواهد بود امیدوارم باعث سوء تعبیر نشده باشد. حرف اساسی من در پاسخ قبلی این بود که کسی که بصیرتی درباره رکود فکری دانشجویان دارد، چرا پاسخ را در سیر مطالعاتی جستجو میگند؟
سیر مطالعاتی چه چیزی را حل میکند؟ خصوصا کلمه «سیر»-ش چطور با پویایی، فردیت و «ابن الوقتی» اهالی نظر سازگار میافتد؟ آیا دانشجویان ما با مطالعه بیشتر از رکود و رخوت فکری خارج میشوند؟
من البته از جهتی دیگر -با دقتی درباره نوع کتاب و هم کتابی هایش- به این سوال پاسخ مثبت میدهم، منها به شرطی که خودآگاهی درباره اصل قضیه وجود. داشته باشد.
به نظر من، ما نیازمند مطالعه بیشتر هستیم منتها به شرطی که نگرش و سبک فکری خوانندگان رکود-یافته تغییر کند. ما نیازمند سبک فکری متفاوت ایم تا مطالعه معنا، روح و پیامدهای تازه ای پیدا کند. برای این کار- همانطور که خودتان اشاره کرده اید- یک راه حل، پرورش رشادت های فکری و توانش چالشگری است. و برای این امر، یک پاسخ: دانش و مهارت تفکر نقادانه، که گمان دارم نیازی به توضیح درباره مضمون و روش های آن نیست.
وقتی این سبک جدید اندیشیدن - البته، به تدریج- در ما استوار می شود و ریشه می گیرد در واقع، گیرندۀ فرد قوی می شود و در این حال، حتی اگر حال و روز »فرستنده ها» – همان کلاس ها و کتاب های ملال انگیز- هم تغییر ایجاد نشود، پیام های موثر به ذهن می رسد. به زبان روانشناسی ما باید عادتهای ذهنی(habits of Mind) و نُرم های معرفتی را اصلاح کنیم.در این حال فرد- دستکم به لحاظ ذهنی- قدرت تحصیل مناقشه ای، سنجشگرانه، باز و فعال را خواهد داشت. منظور من از به کار گیری آن جمله انیشتین- شما نمیتوانید مشکلاتتان را با همان افکاری که آن مشکلات را به وجود آورده اند، حل کنید- همین بود، و قصد دیگری نداشتم. باید نگرش و سبک فکری دانشجویان تغییر کند و من معتقدم راه موثر و پایدار دیگری هم وجود ندارد.
اما به دست آوردن موشکافی و تیزفکری از جهت ذهنی، هم در بدو امر و هم در طول حرکت، نیازمند وجودی آماده و مجذوب است، یک یقضیۀ بیداری(!) و نحوۀ «بودنی» متفاوت(!). برای این امر، استفاده از زبان هنر سودمند است. موسیقی، شعر، و آتش زنه های عرفانی، آدمهای فراموش کار را به خود میآورد و این برای آغاز یک طراحی و جذب به یادگیری و روندگی مهم است.
اما برای مطالعه بر اساس مقدمات مذکور – و برخی مقدمات دیکر که مجال طرح آن ها را ندارم- نظرم خواندن کتاب های درآمد گونه است. کتابهایی که تپّۀ تُنُکِ دانش ما را پرورده تر میکنند و به تدریح فرهیختگی به وجود میآورد. مزیت مهم این کتابها یکی ساختار متقارن آنهاست، اینکه به مطالب پیرامون یک موضوع متوازن و متقارن میپرذازد، نه مثل برخی کتاب ها و جزوات استادان که با تاکید بر دانستههای استاد بر اساس پایان نامه ارشد و دکتری، تنظیم شده است(!). دوم اینکه این کتاب ها ساده اند اما سطحی نیستند، در حالی که کتابهایی که با روش بازاری ساده سازی شدهاند، غالبا مطالب را نادقیق، مبهم و سطحی کرده اند. از این نمونه کتاب ها می توانم به چندین مجموعه کتاب خواندنی اشاره کنم:
1. مجموعه تجربه و هنر زندگی انتشارات گمان، که در دو سال اخیر و تا امروز، 15 جلد آن منتشر شده و عالی است، یکی از یکی بهتر. اگر پیشگفتار سر دبیر محوعه را بخوانید می بینید که او هم پاسخ شما را در خواندن چنین کتاب هایی می داند.
2. مجموعه آشنایی با نویسندگان اروپایی، نشر ماهی، برای کسی که می خواهد از اندیشمندان اروپایی و نویسندگان به نام رمان های جهانی دانش و اطلاعات زمینه گرایانه ای به دست آورد؛ یعنی این نویسندگان را در بافت فرهنگ و مسئله اجتماعی شان – نه منقطع و صرفا مفهومی- فهم کند.
3. مجموعه دانشنامه، انتشارات بصیرت، که بیشتر فلسفی، و فلسفه علمی است اما در قوت کار و ترجمه به پای دو مجموعه بالا نمی رسد.
4. مجموعه بنیانگذاران فرهنگ امروز، نشر طرح نو، که ترجمه ها عالی و موضوع آن معرفی افرادی چون ارسطو، افلاطون، بودا، عیسی، مارکس، هگل، هابز، گالیله، مارکس، نیچه و ... است. در همین مجموعه مجلداتی هم برای معرفی بنیانگذان فرهنگ ایرانی، افرادی همچون سعدی، شمس تبریزی، مولوی، عین القضات همدانی، جامی و ... وجود دارد که همگی با دقت و استادانه نوشته شده است
5. مجموعه مختصر و مفید، انتشارات آکسفورد، که توسط نشر ماهی چندتایی از آن ها به فارسی برگزدانده شده است.
6. در کنار این ها فن استفاده از مقالات دایره المعارفی (دانشنامه ای) برای هر دانشجوی محقق که به دنبال یافتن تصویری اولیه و کلی بر اساس دانش استاندارد و تثبیت شده در موضوع است، حیاتی است. برای نمونه به مجموعه ارزشمند دانشنامه جهان اسلام، که 18 جلد آن تا امروز (1394) منتشر شده است اشاره می کنم. ( این نکته را هم اضافه کنم که این کتاب و بسیار از دیگر دانشنامه های بسیار خواندنی و قابل استفاده در بخش مراجع کتابخانه های مرکزی اصفهان- طبقه یک، دست چپ(!)- تنها با در اختیار داشتن یک کارت ملی، در دسترس است، و این هم از غربت و عسرت روزگار ماست، که سال به سال، قو هم آنجا پر نمیزند(!))
تا یادم نرفته این نکته را هم اضافه کنم که خواندن این گونه کتابها جای مطالعات متمرکز و دقیق یک دانشجو را در موضوع تحقیقاتی و تخصصی خود نمی گیرد و درباره رابطه این گونه مطالعات و مطالعات تحقیقی تخصصی مطالب دیگری قابل طرح است.
با احترام
- ۹۴/۰۴/۰۴
حامد جان که نوشته بودی: "خواندن و نوشتن را دوست دارم. همپیشانیهایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشتهها و نداشتههایمان با هم حرف بزنیم." بنا براین نوشته به سایتِ «تمدن خاکی» هم سر بزن. شاید بتوانیم دربارهی داشته و نداشتههایمان با هم حرف بزنیم.