پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر فرهنگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تلگرام، شراب و قمار!

تلگرام، شراب و مار؛ دست‌کم با روش قرآن با آن مقابله کنید!
ابتدا بگویید: وقتی در حال مستی هستید، به هنگامۀ جان‌فزای نماز (سخن گفتن با خداوند) نزدیک نشوید، مگر وقتی که مستی از سرتان برود و بدانید که با چه بزرگی سخن می‌گویید. لطافت به خرج دهید. هم تبلیغ نماز را کنید و آن را آرامش‌بخش واقعی معرفی کنید هم با اشاره‌ای رندانه از اثر  عقل‌پیرای شراب شکایت کنید. بگذارید چند سالی همین برخورد منطقی و روشن شما فرهنگ را «از درون» تحث تاثیر قرار دهد. بگذارید «خودزایی فرهنگی» اتفاق بیافتد تا روزی در پی حادثه ای، بار دیگر، به شراب بپردازید. در جواب سوال خبرنگاران که می‌پرسند نظر شما دربارۀ استفاده از شبکه‌های اطلاع رسانی خارجی چیست، واقعیت را صادقانه بگویید: «فیهما اثم کبیر و منافع للناس» مضرات جبران ناپذیری دارد و البته منافعی! اگر هنگام گفتن این عبارت، از نگاه مخاطب خود سرتکان‌دادنی گرفتید؛ خوشحال باشید که به وظیفه خود عمل کرده اید. اکنون، بازهم اجازه دهید، درون‌زایی فرهنگی اتفاق بیافتد. بگذارید آگاهی، خود را حاکم کند. هوشمندانه و مشفقانه نظاره کنید. رشد آگاهی حکم نهایی را مشخص می‌کند بی‌آنکه بخواهید از بیرون دربارۀ آن رجز بخوانید. اگر به حق فرا می‌خوانید به وقتش خواهید گفت که: «هر چیزی در بین شما دشمنی کینه‌توزانه بیاورد و خوبی و خوشی زندگیتان را بکاهد، شیطانی است؛ باید همه با هم، به صورت جمعی، یکبار برای همیشه، مرد و مردانه، از آن دوری کنیم». و وقتی این جملات را می‌گویید ببنید صدای تکبیری می‌شنوید؟ اگر صدای این همراهی را شنیدید، مردم را در فهم و درایت خود شریک کرده اید و تنها در این حالت است که فرمان الهی را جاری کرده اید و اگر نه، شتاب کرده اید و بر سرشت مختار و آزاد فرهنگ پیشی گرفته اید. 

با اهالی فرهنگ درباره تصمیم‌های فرهنگی‌تان مشورت کنید. گره‌ای را که به دست باز می‌شود، به صد گره کور تبدیل نکنید. #تلگرام، شراب و قمار، دست‌کم با روش قرآن با آن مقابله کنید. 


#تفکر_فرهنگی 

#فیلترینگ

#مردم_شناسی_قرآنی

  • ۰
  • ۰

از خالق «آژانس شیشه‌ای» که به زعم من، یکی از ماندگارترین و به‌هنگام‌ترین فیلم‌های «گفتگومحور»  سینمای پس از انقلاب است، دو انتظار دارم. نخست اینکه حرفه‌ای عمل کند و مثل همیشه با فیلم‌هایش، نه با «میکروفن قرضی» حرف بزند. دو دقیقه، به هر برگزیدۀ جشنواره، وقت داده‌اند تا سخنی با مردم و جامعه سینمایی بگوید؛ منتقدی نظرش این بوده که فیلم حاتمی‌کیا نامنسجم و کمدی است و فرض کنیم که این حرف، صدای «اپوزسیون و مخالف نظام» است؛ بسیار خوب! حالا که کارگردان ما فیلمش را ساخته، از جشنوارۀ نظام جایزه گرفته و سیمرغ به دست، پشت میکروفن قرار گرفته است. ایا حاتمی‌کیا نمی‌توانست صبح  فردا، مصاحبۀ مطبوعاتی مفصل و مستدلی داشته باشد و به منتقدانش به صورت فنی پاسخ دهد و توضیحی آموزنده از خود بیادگار گذارد؟ مضمون به کنار؛ آیا این خطابۀ خلاق و هنرمندانه یک کارگردان تراز اول است؟ 

  • ۰
  • ۰

ما بیش از آنکه نیازمند ایجاد و تثبیت مراکز کارآفرینی باشیم، نیازمند نگاه‌هایی هوشیار و پر اراده برای کنترل آسیب‌ها و شعارهای مراکز «مارآفرینی» هستیم. در مراکز مارآفرینی ایده‌ها، ساختارها و موجوداتی تولید می‌شوند که خلاقیت‌های فردی، گروهی و سازمانی را می‌بلعند. یک نمونه از بزرگ‌ترین این مارها دیدگاه‌هایی است که به روش‌ها و ساختارهای «گذشته» تقدس می‌بخشد. این دیدگاه توجه ندارد روش‌ها و ساختارها برای تضمین اهداف وضع شده اند و در هر زمانه و زمینه‌ای لازم است به روش‌ها و ساختارهای جدید اندیشید.  این مار اگر چه زشت و کریه است اما خود از این زشتی، آشفته و ملول نیست بلکه از اتفاق همین زشتی را یکی از سرمایه‌های نمادین و  هویت بخش خود می‌داند. مار دوم اما خوش خط و خال و دلرباست و با شعار نوگرایی به میدان می‌آید در حالیکه در سطحی عمیق‌تر، گرفتار ساده‌سازی، شتاب‌زدگی است. مار دوم گرفتار #تفکر_ترجمه‌ای است و در نوآوری مقلد و سطحی‌نگر است. 

  • ۰
  • ۰

چرا برای بستن تلگرام کسی از ما اجازه نگرفت؟ ما با نوشتن زندگی می کنیم. 


فیلتر کردن تلگرام یعنی در مقابل اخبار یکی دو کانال خبر ساز یا شایعه ساز، این همه نویسنده مستقل و کانون اثرگذار مردمی را به هیچ بگیریم. یعنی اثر فعالیت این همه دوست، سودش به نظام، از تبلیغات سیاسی دشمن کمتر است. بیان دیگری از این اقدام این است که فیلترکنندگان خود افرادی اهل مطالعه نیستند و فرهنگ را در مویرگهای جامعه رصد نمی کنند. از دور چشمشان فقط به تبلیغات دشمن است و از قوای درونی فرهنگ و ظرفیت های درونی مقاومت و حتی حمله نرم آن بی خبر  اند.  از دید ایشان، بود و نبود این همه محتویات فکری و کار و بار پر رونق آنها علی السویه است. مهم نیست و جدیتی ندارد. مهم فقط و فقط دشمن است. ما از دید ایشان، نه قبل از توطئه و نه بعد از آن، هیچ سهمی در ساخت، ترمیم و مدیریت فرهنگ نداریم. 

خدا را شکر که استقامت و صبوری ما در برابر بی تدبیری و ولنگاری فرهنگی مسئولان فرهنگ ناشناس، در سالهای گذشته، روز به روز بیشتر شده و دیگر به این سادگی از میدان به در نمی رویم. 


فرهنگ بر شانه های خسته و اراده های #آتش_به_اختیار ماست. 

در تصمیمات خطیر، قدری با ما مشورت کنید. 

  • ۱
  • ۰

من دیروز، 16 مهر ماه 96، در جلسه رونمایی کتاب «صد چالش زندگی» به نقد و بررسی این اثر پرداختم.  نقد من در سه دسته ارائه شد. نقد ساختاری-نگارشی، نقد درونی و نقد بیرونی. مراد از نقد درونی نقد اثر بر اساس پیش فرض‌ها و مقبولات آن است و مراد از نقد بیرونی، نقد همین پیش فرض‌ها. در نقد ساختاری هم به نکات نگارشی، وضوح مقدمه، وضوح مفاهیم کلیدی و دانش‌واژه‌ها پرداختم.

مهمترین نقد درونی من این بود که چگونه روش درمانی اکت (Acceptance Commitment Therapy )، که مهمترین مبنای نظری این کتاب است، از یک روش درمانی (تراپی) درباره بیماری های خاص بالینی به یک روش عمومی بهبود زندگی تبدیل شده است. استنادات این روش درمانی در متون اصلی آغازگران و ایده پردازان آن (برای نمونه استیو هیز) این دامنه کاربرد و این حجم از تاثیر را تایید نمی‌کند. برای نمونه استفاده از عبارت هایی از قبیل «استفاده از دارو و یک روز در هفته، اکت» در متون اصلی ماهیت بالینی، درمانگرانه و موضعی اکت را نشان می دهد. شواهد برای این ادعا فروان است. اکنون پرسش این است که چرا و چگونه یک روش درمانی بالینی به عنوان یک برنامه بهبود روانی به کار گرفته شده است؟ 

  • ۰
  • ۰

 

«باغ کتاب» تهران و درآم همسایگی «فیلسوف فرهنگ»

ملاحظاتی نقادانه به رویکردهای طراحی و پیاده‌سازی ایده باغ کتاب تهران

*مخاطب این یادداشت مدیران و سیاست‌گذارن فرهنگی هستند.

 

به دیدار باغ کتاب تهران رفتم. بار دیگر دولت، در اینجا شهرداری، از نقش تسهیلگر و زمینه‌ساز خود فاصله گرفته بود و بدون توجه به سیاست «مردم‌سپاری فرهنگی» و تقویت کانون‌های اثرگذار و نهادهای مردمی کاری را رقم زده بود. تفکر ترجمه‌ای در طراحی، غلبه فرم بر محتوا، غلبه تکنیک بر پیام، دوری از سرمایه‌‌های نمادین بومی و نگاه مداخله‌گر، نه مشارکت‌‌جو؛ عریان، نه در حجاب و هنرمندانه در طراحی به چشم می‌آمد.

  • ۰
  • ۰

آیا فرهنگ مدیریت‌پذیر است؟ سایت فرهنگی مهران با این موضوع مصاحبه ای را با من انجام داد(+). یک روز پس از انتشار این مصاحبه جلسه ای با حضور برخی مدیران و کارشناسان فرهنگی برگزار شد و من دیدگاه اصلی خود را به اختصار در آن جلسه نیز مطرح کردم. این دیدگاه دیدگاهی منتقدانه به امکان مدیریت فرهنگ نام گرفت. پس از آن متن صحبت‌های من در این جلسه نیز مکتوب، ویرایش و منتشر شد(+). اکنون هر دو را در ادامه یک‌دیگر در اینجا منتشر می‌کنم.

با بحث مدل مدیریت جامع فرهنگ شما چقدر موافق هستید؟ به نظر شما فرهنگ مدیریت پذیر است؟

به نظر من، به لحاظ مفهومی اصطلاح «مدیریت فرهنگ» قابل دفاع نیست. اولا به این دلیل که می توان سوال کرد خود این الگوی جامع مدیریت فرهنگ را چه کسی فهم و مدیریت کند؟ ممکن است بگویند یک عقل جمعی نخبگانی. اما خود این جمع نخبگانی نیز مدیریت می‌خواهد؟ الگوی مدیریت این جمع و احتمالا گوناگونی عقایدشان چیست؟ به نظرم به یک دور یا تسلسل می رسیم.  دومین دلیلم ناظر به سرشت فرهنگ است. آیا فرهنگ، از آن جهت که فرهنگ است، مدیریت‌پذیر است؟ من معتقدم پاسخ منفی است، ما در نهایت موفقیت تدبیرهای فردی یا جمعیِ محدود فرهنگی داریم که نمی‌توانیم به آن ها نام «مدیریت» بدهیم. به نظرم بهتر است به جای واژۀ مدیریت فرهنگی از واژۀ تدبیر فرهنگی استفاده کنیم چرا که این واژه متواضعانه‌تر است. ما درباره تولید یک محصول شاید بتوانیم از مدیریت یعنی مراحل هدف گذاری، امکان سنجی، برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، اجرا و بازخورد سخن بگوییم اما چگونه می‌توانیم از مدیریت فرهنگ حرف بزنیم. فرهنگ بر ما محیط است. کسی که می‌خواهد چیزی را مدیریت کند نباید آن چیز محیط بر او باشد. ما خود یک محصول یا پدیۀ فرهنگی هستیم؛ در مدارس این کشور درس خوانده‌ایم و نتیجه کامیابی های و ناکامی های فرهنگی دیگرانیم(!).  به نظر من در ادعای مدیریت فرهنگ یک ساده سازی و تقلیل گرایی وجود دارد. اما تدبیر فرهنگی به این معناست که به هر میزان که می‌فهمم عمل کنم و همچنین سعی کنیم فهم مان را بیشتر و عمیقتر کنیم. به نظر من، این مفهوم روشن و قابل دستیابی است. سومین دلیل هم مربوط به آسیب شناسی های گسترده از برخی فهم-های مهندسی از مهندسی و مدیریت فرهنگ است. یکی دو نفر، که ساختار ذهنشان کمیت گرا و البته گاهی کاملا شعاری است، می نشیند و با شاخص گذاری برخی متغییرهای محدود فرهنگی از مدیریت فرهنگ سخن می گویند. به نظر من این مثل این است که کسی با انگشت دانه بخواهد درباره عمق اقیانوس حرف بزند. این ها عمده ترین دلایل من برای پرهیز از استفاده از واژه مدیریت فرهنگ است

  • ۰
  • ۰