آیا سزاور است که چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند و علی نیز «همانند آنان» از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟!
چشماش روشن باد! که پس از سالیان دراز چهارپایان رهاشده و گله گوسفندان را الگو قرار دهد!
این نوشته در تاریخ ۹۲/۳/۱۳ُُT -پس از برگزاری اولین مناظره انتخابات ریاست جمهوری یازدهم- به رشته تحریر درآمد.
نوآوری در هر کار با مقاومت عده ای روبرو می شود، اولین اجرای یک ایده نوآورانه نیز غالبا با مشکلاتی روبرو است. اما این نباید باعث ترس از تغییر و ایجاد فضا و تجربه های تازه باشد. کار صدا و سیما از این جهت ستودنی است؛ از جهت دامن زدن به یک تجربه تازه، و صد البته قابل ستایش.
اما ادعای مجری برنامه با این مضمون که: "طراحی این سبک جدید، حاصل صدها نفر ساعت از کارشناسان خبرهی رسانه ملی بوده است"، انتظار ما را از کیفیت آن بالاتر می برد و اهمیت بررسی موشکافانهی این طرح جدید را دوچندان می سازد. بر این اساس، در تحلیل آنچه مشاهده شد و قریب به چهار ساعت از وقت رسانه ملی را در موضوعی با اهمیت گرفت چه باید گفت؟
این متن را 11 اردیبهشت 92 نوشتم. پیش از زمان ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری
روشن است که یکی از برنامه های اصلی شما سامان دهی وضعیت اقتصادی کشور است. بسیاری مردم هم همین مطالبه را از شما دارند. امیدوارم در این کار موفق شوید، لیک این قلم می خواهد از دغدغه ی دیگری با شما سخن بگوید. دغدغه ای که سخن گویانش کمتر با اهل سیاست حرف می زنند، شاید اهل سیاست هم کمتر خود را با آنها روبرو کنند. لطفا کمی در این دغدغه درنگ کنید و آنگاه، تصمیم نهایی تان را بگیرید.
اگر تصمیمتان منفی بود، یعنی تصمیم گرفتید که در انتخابات پیشرو کاندیدj نشوید، برای کشور نگران نشوید! بدانید اگر شما هم نباشید، آقایِ وظیفه شناسِ دیگری پیدا می شود تا ریاست دولت را برعهده گیرد و همان کارهای قبلی – کمی این طرف تر یا آن طرف تر-را انجام دهد. شما باید برنامه ی زندگی خودتان را داشته باشید. قرار است 4 ، و به احتمال قوی، 8 سال زندگی شما، به کار رئیس جمهوری سپری شود، بهتر نیست درباره عُمر اندک خود خساست به خرج دهید و چند ساعتی این تصمیم مهم را به عقب اندازید؟!
دریافت pdf یادداشت اینجا.
خدا رحمت اش کند. چند روز قبل که خبر مریضی ناراحت کننده ایشان به من رسید، به دلیل همزمانی با روزهای آغازین سال نو، مناسب نمی دیدم تا خبر بیماری اش را به دوستان نزدیک اش بدهم. منتها یک کاری که انجام دادم این بود که با برخی از انسانهای معنوی تماس گرفتم و از آنها خواستم تا برایش دعا کنند. برخی از این انسانهای معنوی به من اطمینان خاطر دادند که نگران نباشید، چراکه اجل ایشان نرسیده است و چنین بود که دلم قرص شد که او به جمع ما باز می گردد. دیروز که خبر فوت ایشان به من رسید، با آن بنده خدا–همان انسان معنوی- تماس گرفتم که شما فرموده بودید، «اجل ایشان نرسیده! ، اما ایشان، امروز فوت شدند». آن انسان معنوی خیلی از حرف من تعجب کرد و گفت: « من حاضرم قسم بخورم که اجل ایشان نرسیده بود، حاضرم شفاعت اهل بیت شامل حالم نشود، اگر اجل ایشان رسیده باشد! ایشان خودش از خدا خواسته که برود، و من تا به حال کسی را ندیده ام که با دعای خودش، اینطور اجل اش را تغییر بدهد.»
آنچه خواندید، فرمایشات آقای محترمی است در ابتدای مراسم سومین روز درگذشت یکی از خواهران فعال فرهنگی شهر اصفهان و در میان مخاطبان جوان و نوجوانی که دوست و یا پرورش یافته آن خواهر گرامی بودند. می خواهم در این نوشته کوتاه از چندی از آسیب های فکری و فرهنگی جامعه دینی و فرهنگی مان درباره چگونگی مواجهه با جملاتی از این دست سخن بگویم و امیدوارم در این آسیب شناسی جانب اعتدال را فرو نگذارم و سخن جز به راستی نگویم. پرمایه برایم روشن است که طرح اینگونه مباحث در جامعه فرهنگی ما، نوپا و مخاطره آمیز است و مرد راه می طلبد، اما با توکل به حق آنچه را کجروی انکار نکردنی از مسیر تربیتی اسلام و مربیان دانش پرور است، بیان خواهم نمود و این نقادی را به آینده حوالت نمی دهم.
توضیح: در خاطره سفر خارجه به مالزی، به تاریخ 25 اردیبهشت1391 در سایت پیشانی(+) منتشر شد.
سپاس
خدای را سپاه فریبکار جهل را از سرزمین پرامید اندیشه و ایمان ما، بیرون راند، اما
بعد، ما را حال خوش بود در سوار شدن به طیاره ی خارجه، آنگاه که کمربند پرواز بستیم
و در گوش، صدای رادیو-طیاره را شنیدیم که به الفاظ نامانوس، به زبان "حیوانات
ناطق" اروپایی، مطالبی را "ور ور" می نمود و در همان حال چندی از نسوان
بلد دور، با لباس های قرمز و احجاب نامتراکم، که رنگ آن، با اندورن و بیرون آن طیاره
سِت شده بود، ما را خدمت آمدند، تا از راه و رسم پریدن از طیاره به وقت خطر، و
"هواگیری" به وقت "بی هوایی"، بیاموزند،
بسی به حالشان افسوس خوردیم که امید دارند از گرگ مرگ، با این جادو های مدرن بگریزند، و دانستیم که هیچ یک از ایشان چون جنابمان، بر سفره سبک جانی و در مقام "موت قبل فوت" وارد نشده اند، از این بابت بسی شادمان شدیم و بر جان شیدا و "مسافر" خویش خود "دو صد آفرین" گفتیم!
با همین احساس وجد و سرخوشی، بر صندلی قرمز آن طیاره ی نشستیم و بغض خویش را از بابت دوری از سرزمین ابا و اجدادی و وارد شدن بر این موجودات نامانوس فروخوردیم، فروخوردنی!
توضیح: این مقاله در همایش بزرگداشت شهید بهشتی(پاییز 387)، با همکاری خانم فرزانه طاووسی نوشته شد، و رتبه نخست این همایش را دریافت کرد.
چکیده:
شهید آیتالله دکتربهشتی بر آن بود که آدمیت آدمی با بروز قوه اختیار و آزادی انتخاب، بهظهور میرسد. وی اصل آزادی انسان را ناشی از مشیتالهی و کرامت انسان میدانست و بر این اساس در بیان دغدغههای تربیتیاش نسبت به نسل جوان، بارها و بارها بر لزوم توجه به این اصل اساسی تاکید مینمود و البته خود، در سیره رفتاری و تربیتیاش نمونهای منحصربفرد از توجه به این مهم بهحساب میآمد. «بهشتی» تربیت «نواندیشانِخلاق» و «خودسازانِ محیطساز» را درگرو آزاداندیشی و آزادمنشی روشهای تربیتی مربیان و معلمان میدانست و با صراحت بر ان بود که ترک این مهم به ساخت «انسانهای قالبی» و «ابزاری»، و نه تربیت انسانهایی پویشگر و محیطساز منتهی خواهد شد. تلاش فکری این نوشتار این است تا روایتی گزیده از این دغدغه- دغدغه آزاداندیشی و آزادمنشی نسل جوان- ارائه نماید و بر نقش اساسی آن را در هندسهی معرفتی شهید بهشتی تاکید نماید.
کلید واژهها:
شهید بهشتی، آزاداندیشی، آزادمنشی