این یادداشت را به دعوت سیما فیلم درباره پروندهای به مناسبت سخنرانی دکتر مظفر اقبال نوشتهام. برای وفاداری به ناشر لینک آن را در اینجا قرار می دهم:
http://simafekr.tv/26572-2/
این یادداشت را به دعوت سیما فیلم درباره پروندهای به مناسبت سخنرانی دکتر مظفر اقبال نوشتهام. برای وفاداری به ناشر لینک آن را در اینجا قرار می دهم:
http://simafekr.tv/26572-2/
سوال: در ابتدا بگویید با توجه به اینکه گفته می شود هدف علم چیرگی انسان بر طبیعت و هدف فلسفه فهم وتبیین جهان است آیا علم وفلسفه با هم همسویی دارند؟
پرسش شما پیش فرضهایی دارد که به نظر من پیشفرضهای کاملا درست و دقیقی نیستند یا اینکه من با آن ها موافق نیستم. اگر بخواهیم تاریخی نگاه کنیم دوگانۀ علم و فلسفه -دوگانگی قائل شدن میان علم و فلسفه- پشتوانۀ تاریخی ندارد ونمیتوان به صراحت از این دوگانگی دفاع کرد. مثلا زمانی که ارسطو به طبیعیات می پردازد حس نمیکند کار غیر فلسفی میکند و زمانی که به متافیزیک میپردازد حس او این نیست که کار غیر علمی میکند. این نکتۀ آشکاری است که در کتابهای مقدماتی فلسفه و تاریخ علم قابل ردیابی است. در واقع ممکن است این نوع نگاه به تاریخ که علم، این است و فلسفه این یک نوع «تاریخ نگاری ویگی» باشد. به این معنا که با فهم امروزین به تقسیم بندی و ارزشگذاری دربارهۀ تاریخ دیروزین بپردازیم و این اشکالی است که در کارهای باترفیلد به روشنی در نقد برخی از انواع تاریخنگاری طرح شده است. اما اگر بحث دربارۀ این تقسیمبندی را به صورت امروزین نیز بررسی کنیم میبینیم که امروزه نیز در فلسفۀ علم برای ما روشن است که علم – چه در کلیت آن و چه در برخی جنبههای مناقشه انگیز روشی و دانشی- تن به این تفکیک صریح و متمایزی میان علم و فلسفه و حتی دیگر حوزههای معرفتی نمیدهد.
من دیروز، 16 مهر ماه 96، در جلسه رونمایی کتاب «صد چالش زندگی» به نقد و بررسی این اثر پرداختم. نقد من در سه دسته ارائه شد. نقد ساختاری-نگارشی، نقد درونی و نقد بیرونی. مراد از نقد درونی نقد اثر بر اساس پیش فرضها و مقبولات آن است و مراد از نقد بیرونی، نقد همین پیش فرضها. در نقد ساختاری هم به نکات نگارشی، وضوح مقدمه، وضوح مفاهیم کلیدی و دانشواژهها پرداختم.
مهمترین نقد درونی من این بود که چگونه روش درمانی اکت (Acceptance Commitment Therapy )، که مهمترین مبنای نظری این کتاب است، از یک روش درمانی (تراپی) درباره بیماری های خاص بالینی به یک روش عمومی بهبود زندگی تبدیل شده است. استنادات این روش درمانی در متون اصلی آغازگران و ایده پردازان آن (برای نمونه استیو هیز) این دامنه کاربرد و این حجم از تاثیر را تایید نمیکند. برای نمونه استفاده از عبارت هایی از قبیل «استفاده از دارو و یک روز در هفته، اکت» در متون اصلی ماهیت بالینی، درمانگرانه و موضعی اکت را نشان می دهد. شواهد برای این ادعا فروان است. اکنون پرسش این است که چرا و چگونه یک روش درمانی بالینی به عنوان یک برنامه بهبود روانی به کار گرفته شده است؟
روز دوشنبه هشتم دی ماه، به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی، و با حمایت شهرداری تهران، سومین نشست دو سالانه اساتید علوم انسانی دانشگاه های تهران در برج میلاد برگزار شد. این افتخار نصیب بنده شد تا یکی از سخنرانان این جمع محترم باشم. آنچه در پی می آید گزارشی است که برای ارائه در این نشست ارجمند نوشته و ارائه شد.
روز نوشت: این مقاله را سال 89 نوشتم. میخواستم «چرخ برهم بزنم ار غیر مردادم گردد»! ... فکر میکردم: «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک!« ... امیدوارم هنوز هم همینطور باشم، امیدوارم!
چکیده:این مقاله شامل دو بخش است. در بخش نخست، با تاکید بر اهمیت، معنا و گستره تفکرفلسفی و کارکردهای تربیتی و آموزشی آن، زمینههای روشن و صریحی به جهت طرح پرسشهای قابل تامل و مسئلهانگیز فراهم آمده است، پرسشهایی که میتوانند خواستگاه و مطالبه ما را از ارتباط «فلسفه» و «مدرسه» دگرگون سازند. چینشها و دلالتهای این بخش از مقاله، تصویری از حضور درونزادٍ فلسفه را در درون همان ساختارهای موجود یک مدرسه مجسم مینماید.
در بخش دوم با آسیب شناختی پیامدهای بیتوجهی به ابعاد فلسفی علوم دبیرستان، در کوتاهترین سخن، ادعا شده است که چگونه بیتوجهی به این مهم میتواند بنیاد فکری و هستیشناسی دانشآموزان را متبدل و متغیر نماید و یا آنان را به فلســفهای ناهـمـگون و متناقـض- که در ورای علوم فعلی دبیرستان قوام یافتهاست- مبتلا نماید. فلسفهای که فهم دانشآموزان را از ادراک جهانی رازآمیز و معنادار، به جهانی مکانیکی یا ارگانیکی تقلیل داده و آنان را از ادراک اصل وحدت و توحید محروم مینماید.
این نتایج و دلایل ما را تا سرحد بیان طرح پیشنهادی این مقاله، در جبران کمبودهای فکری و فلسفی کتابها و فضای آموزشی دوره متوسطه همراهی میکند. درپایان، دربارهی محدودیتها و لوازم این طرح، بحث شده است. این مقاله، مقاله ای تحلیلی و فلسفی است که به روش کتابخانهای شکل گرفته است.
با هدف جلب توجهات به این موضوع، به مهمترین موارد در زمینه کمداشتهای برنامه درسی فلسفه علم اشاره میکنم. همچنین درباره هر مورد اعتراف می کنم که فهم این نکته را از صدقه سر کدام استاد یا کتاب، الهام گرفته ام. ( تلویحا این هدف را دارم که در بیانی خلاصه و با آوردن نمونههایی در کوتاهترین بیان، مرادم را روشن نمایم). لینکهایی که داده ام سرنخهای پیگیری موضوع اند.