در فهم و راهبری فرهنگ به استعاره کمان دلبستگی دارم. بر خلاف تصور غالب، اولین کار کمانداران فرهنگی، کشیدنِ کمان و انتخاب اهداف جدید نیست؛ حفظ وضعیت و رها نکردن کمانِ (قبلاً) کشیده شده است. کار بزرگ بسیاری از ما، خصوصا وقتی برای انجام مسئولیتهای فرهنگی خود دانش، مهارت و زمینهشناسیِ درخوری نداریم، و البته گاهی با همین شرایط درست یا غلط، مسئولیتی را قبول کرده ایم، این است که کمان کشیده شده را رها نکنیم؛ این داستانِ بلند را فهم کنیم. اول #سهم_ما_از _فرهنگ، فهم داستانِ بلندِ آن است که در طی دوران های قبل حفظ شده است. باید به تاریخ فعالیتهایمان حساسیت داشته باشیم. حافظههای سازمانی و سیستمی فرهنگ را حفظ کنیم. مراوده کنیم. از گذشته بپرسیم. در نسبت میوهها و شاخهها و ریشهها اندیشه کنیم. رها کردنِ زِه، نفهمیدن کارهای قبلی، ندید گرفتن آنها و گردشهای سریع و سلیقهای است. ما نباید بیفهم داستان و زمینههای عمل فرهنگی فقط به پرتاب تیر، با دستان خودمان، و به نام خودمان، فکر کنیم. شاید سهم ما تنها نگه داشتن بیشتر کمان، یا قدری بیشتر کشیدنِ آن است. در فرهنگ پیش از شتابهای به اصطلاح انقلابی، باید قدری پرسه بزنیم و دیگران را با دلایل جهتگیری های احتمالا متفاوت خود همراه کنیم. فرهنگ موجود پُر اینرسی و دیرجانی است. زود نمیآید و دیر میپاید. استعاره کمان کمک میکند غایت خواهانی ها و فعالیتهای فرهنگی خود را به دوران های کوتاه و تطاول ایام کاری خود گره نزنیم. بدانیم در فرهنگ، کار همه کمانداران رها کردن تیر نیست.
3دی ماه 94
کشورهای دنیا بر دو گونهاند: کشورهایی که در آنها ارزش کار خوب، قبل از مردن افراد مشخص میشود و کشورهایی که ارزش کارهای خوب بعد از مردن افراد مشخص میشود. دسته سومی وجود ندارد. منتها بنا بر برخی گزارشها یک سری قبرستان دره هستند که در آنها ارزش کارهای خوب اصلا مشخص نمیشود. یعنی خوردن نان بیات، سوخته و برشته فرق چندانی ندارد.