پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

در فهم و راهبری فرهنگ به استعاره کمان دل­بستگی دارم. بر خلاف تصور غالب، اولین کار کمان­‌داران فرهنگی، کشیدنِ کمان و انتخاب اهداف جدید نیست؛ حفظ وضعیت و رها نکردن کمانِ (قبلاً) کشیده شده است. کار بزرگ بسیاری از ما، خصوصا وقتی برای انجام مسئولیت­‌های فرهنگی خود دانش، مهارت و زمینه‌شناسیِ درخوری نداریم، و البته گاهی با همین شرایط درست یا غلط، مسئولیتی را قبول کرده ­ایم، این است که کمان کشیده شده را رها نکنیم؛ این داستانِ بلند را فهم کنیم. اول #سهم_ما_از _فرهنگ، فهم داستانِ بلندِ آن است که در طی دوران­ های قبل حفظ شده است. باید به تاریخ فعالیت­‌هایمان حساسیت داشته باشیم. حافظه‌های سازمانی و سیستمی فرهنگ را حفظ کنیم. مراوده کنیم. از گذشته بپرسیم. در نسبت میوه­‌ها و شاخه­‌ها و ریشه‌ها اندیشه کنیم. رها کردنِ زِه، نفهمیدن کارهای قبلی، ندید گرفتن آن­‌ها و گردش­‌های سریع و سلیقه­‌ای است. ما نباید بی­‌فهم داستان و زمینه‌­های عمل فرهنگی فقط به پرتاب تیر، با دستان خودمان، و به نام خودمان، فکر کنیم. شاید سهم ما تنها نگه داشتن بیشتر کمان، یا قدری بیشتر کشیدنِ آن است. در فرهنگ پیش از شتاب­‌های به اصطلاح انقلابی، باید قدری پرسه بزنیم و دیگران را با دلایل جهت­‌گیری­ های احتمالا متفاوت خود همراه کنیم. فرهنگ موجود پُر اینرسی و دیرجانی است. زود نمی­‌آید و دیر می­‌پاید. استعاره کمان کمک می­‌کند غایت خواهانی­ ها و فعالیت­‌های فرهنگی خود را به دوران­ های کوتاه و تطاول ایام کاری خود گره نزنیم. بدانیم در فرهنگ، کار همه کمان‌­داران رها کردن تیر نیست.

 3دی ماه 94 

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۵)

  • مجتبی فرقانی
  • 1- "حفظ وضعیت و رها نکردن کمانِ (قبلاً) کشیده شده است."
    این تلقی از فرهنگ درست همان چیزی است که مورد نقد نیچه است. کسی که فرهنگ موروثی را سدی در برابر موج فرهنگ مدرن می دانست. اصلا فحوای این متن و چیزی که در ذهن حامد صفایی پور درباره "راهبری فرهنگی" می گذرد یک حرکت نسل اندر نسل و اخلاف در پی اسلاف است اما چرا "من" باید لختی جا مانده در زه کشیده کمان فرهنگی پدرم باشم؟ بعد اینکه این کمان دست کیست؟ من؟ حامد صفایی پور؟ محمد خاتمی؟ علی جنتی؟ مهدی طائب؟ سردار جعفری؟ الهام چرخنده؟ گوگوش؟ من و تو؟ مثلا کمان شهید همت الان دست کیست؟ کمان داریوش شایگان چه شد؟ شاملو هم کمان داشت؟ بابای من که یک عمر دنبال آب و نان دوید کمان داشت؟ 
    2-"ما نباید بی­‌فهم داستان و زمینه‌­های عمل فرهنگی فقط به پرتاب تیر، با دستان خودمان، و به نام خودمان، فکر کنیم. شاید سهم ما تنها نگه داشتن بیشتر کمان، یا قدری بیشتر کشیدنِ آن است."
     مقاله37 کتاب developing mind درباره تاثیرات فرهنگی بر تفکر نقادانه و حل مسئله است. این مقاله جوامع را به دو دسته collective و indidual تقسیم می کند و جوامع مدرن را فردگرا دانسته و زمین آن را مستعد پرورش بذر تفکر نقادانه. در این چند سال نگین درخشنده انگشتر سلیمانی حرکت فرهنگی حامد صفایی پور تفکر نقادانه بوده است. کوفتن بر طبل حرکت جمعی - فرهنگی همان بایر کردن زمین اذهان برای تفکر نقادانه است. شاید تبصره و توضیحی در کار باشد! 
    3- "فرهنگ موجود پُر اینرسی و دیرجانی است" کافی است رگ خواب ملت را بدانید آنوقت فرهنگ را بزنید زمین و ببینید تا کجا میره!! 
    پاسخ:
    سلام 
    برای نوشتن این یادداشت ها، اگر تنها انگیزه، خواندن نقدها و پاسخ های شما باشد، کافی است. 
    منتها لطفا اجازه بدهید، پاسخ این نوشته را یکی دو ماه دیگر بدهم. 
    درود 
  • مجتبی فرقانی
  • ضمن ارادت همیشگی، انشالله
    منتظریم! 
  • م. علیخانی
  • من وقتی این متن را خواندم برداشت دیگری داشتم .

    با توجه به تجربه کمی در کارهای فرهنگی فرهنگسراها، این موارد دیده می شود که مثلا تغییر مدیریت باعث شده برنامه های مدیر قبلی حذف شده است در صورتی که امکانش بوده و یا بهتر و موثرتر بود برنامه قبلی را تکمیل و ادامه می دادند. و معمولا بازخوردی مشخص از برنامه های اجرا شده و جمع آوری نتایج آن دنبال نشده است. و دوباره تلاش و صرف هزینه و وقت می شود برای به اصطلاح کارهای جدیدتر و متفاوت تر.

    به نظر من هم، اگر برای انجام مسئولیت­ های فرهنگی، دانش و مهارت متناسب با آن را نداریم، نادانسته و از سر دلسوزی های اشتباه یا به خاطر کسب نامی در این میان، کمانی دیگر به دست نگیریم و تیرهایی بی سرانجام و بی جهت رها نکنیم.

    گاهی نگه داشتن کمان، بسیار ارزشمندتر و قابل تقدیر و تحسین بیشتری است. و احتمالا سخت تر هم هست!!
    پاسخ:
    نمونه اوی ذهنی من هم در نوشتن این مطلب شبیه به نمونا های شماست. 
     
    از باب سلام به مجتبای عزیز و مقداری احساس نوستالژیا چند کلمه ای می نویسم:

    بنظر من چند مطلب در متن اقای صفایی پور به درستی نهفته هست که اگر شفاف تر بشوند نگرانی های ذهن مجتبی هم برطرف خواهند شد:
    من یک مقدمه ی مرتبط و فشرده طرح می کنم با این هدف که یک پرده از بحث درباره فرهنگ را با کمک چند مفهوم کنار بزنم بعد سه نکته ی مجتبی را تحلیل می کنم, در اخر هم بدون گفتگوی جزیی با متن اقای صفایی فقط یک نکته را درباره ی رویکرد متن اشاره می کنم.

    ۱- فرهنگ و ساختارهای معناییش در یک حرکت نسلانسلی شکل می گیرند. در این حرکت نسلانسلی یک سری ساختارهای معنایی چگالتر شده و پیرامون خود نظامات معنایی متفاوت, نهادها و... شکل می دهند. این هسته های معنایی به تجربه های روزمره ی مردم جامعه قوام می بخشند. شکی نیست که این ساختارها سوگیری ارزشی خاصی داشته و رفتارهای متناسب با خود را تولید و اقتضا می کنند. لذا (۱) فرهنگ ماهیتی اینترسوبژکتیو دارد و(۲) در طی حرکتی تاریخی پیش می اید و دگرگون می شود (۳) برخی ساختارهای معنایی فرهنگ چگالتر و معنابخش تر اند (۴) هر ساختار فرهنگی معطوف به غایتی ارزش شناسانه است.

    ۲- تاریخمندی ذاتی فرهنگ سبب می شود که من وارث و حامل فرهنگ گذشته باشم. این فرهنگ گذشته را می توان با دوگانه ی ارسطویی واجد فعلیتها و پتانسیلهایی دانست. پتانسیلهای هیچ فرهنگی نامتناهی نیستند بلکه نسبت وثیقی با فعلیتهایش دارند. و همانطور که گفتم این فعلیتها به نحو تاریخی شکل گرفته و بعضا چگال شده اند. امکان بالفعل کردن پتانسیلهای هر فرهنگ نسبت مستقیم دارد با این که تا چه اندازه فعلیتهای مساعد در فرهنگ وجود داشته باشد و نسبت معکوس دارد با اینکه تا چه اندازه این پتانسیل در تعارض با فعلیت های چگال موجود قرار دارد.

    ۳- فهم فرهنگ به معنای فهم ماهیت ان ساختارهای معنایی فرهنگی و بازگرداندن آنها به خاستگاه زاینده ی انهاست. در این تحقیق هرمنوتیکی رو به عقب روشن می شود که لایه های معنایی فرهنگی چگونه بر هم انباشته شده اند و به نحو غایت مدارانه ای سوگیری و سرنوشت زیست-جهان ما را رقم زده اند.

    ۴- با این مقدمه در پاسخ به نکته ی اول مجتبی می گویم که هیچ لزومی ندارد که ما در چگالتر شدن ساختارهای معنایی شکل گرفته مشارکت کنیم, ما می توانیم هر ساختارمعنایی ای را که بدان تعلق خاطر داریم برگزینیم و آن را تقویت کنیم. ممکن است این تقویت نمودن مستلزم درگیری با ساختارهای معنایی موجود باشد بدین معنا که ناچار شویم تهی بودگی ارزشی و معنایی انها را برملا کنیم. از حیث استراتژیک البته ما هیچ الزامی نداریم که خود را مستقیما با یک ساختار معنایی خاص درگیر کنیم. لذا ضرورتی برای تقویت هیچ یک از ساختارهای معنایی فرهنگی وجود ندارد.

    ۵- درباب نکته دوم طبق بحثی که شد می توان چنین گفت که فرهنگ فردگرایانه امروزی هم محصول مشارکت فرهنگی و تاریخی و نسلانسلی است و از اینرو در بستر جرکتی جمعی شکل گرفته است. لذا تضادی ندارد که بگوییم بایستی در حرکتی جمعی بکوشیم تا فردگرایی را نهادینه کنیم. 

    ۶- نکته ی اخر مجتبی بیان دیگری از ایده ی من است که هسته های مرکزی و چگال معنایی فرهنگ مدام میل به بازتولید خود دارند. به تعبیر نیوتونی این هسته ها اینرس هستند یعنی مایلند در وضعیت فعلی خود بپایند. لذا چیزی که مجتبی گفته است موید سخن اقای صفایی پور است.

    ۷- در اخر اینکه بنظرم دغدغه ی راهبر اقای صفایی پور در این بحث دغدغه ای معطوف به عمل است. من جایگاه این دغدغه را در سطح مصلحت سنجی متوجه می شوم اگرچه ان را قابل بحث می دانم ,اما علی الاصول انرا دغدغه ای غیر فلسفی تلقی می کنم. در ساحت نظر اصالت با کسی است که ریشه ای تر بیندیشد. در زمین تفکری بایستی مدام به سمت شرط شرط ها فرو روی کرد. و در اینجا هرکه بیرحم تر, فیلسوف تر.
  • مجتبی فرقانی
  • سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
    محفل دوستان یک دلم آمد به یاد...
    چقدر خوب که محسن عزیز قابل دانست و پاسخ بنده را داد بسیار مشعوف و مفتخرم که با محسن عزیز مصاحبت کنم. از لابلای گفتار ثقیل و مفاهیم غامض و اصطلاحات و استعاراتی که عقل من از فهم آن ناتوان است مثل ساختار معنایی چگال یا لایه های معنایی فرهنگ نکاتی به ذهن حقیر رسیده که در پاسخ عرض می نمایم:
    1- بحث از راهبری فرهنگی است. بحثی هم که از نیچه شد با این پیشزمینه بود که او می خواست طبیب فرهنگ باشد. توصیه در زمینه راهبری فرهنگی یا طبابت فرهنگ با توصیف چیستی فرهنگ یا اینکه فرهنگ از کجا آمده است متفاوت است.  
    2- درباره مفهوم ساختار معنایی و نقش آن در فرهنگ که محوریت بندهای کامنت شما بود چیزی نمیدانم از این رو نمی توانم حرفی بزنم. 
    3- به میان آمدن بحث زیست جهان یعنی بحث پدیدارشناسانه از نوع هوسرلی است و بنده از بنیاد چیزی در این باره نمیدانم لذا نمی توانم در اینجا وارد گفتگو شوم. 
    4- شاید با حرکت جمعی بتوان حقوق فردی یا جایگاه فرد در جامعه را تثبیت کرد اما فردگرایی و حرکت جمعی ناقض یکدیگرند. در ضمن بحث از فرهنگ را نمی توان یکسره فلسفی و پیشین از تجربه پیش برد. وقتی ادعا می کنیم فلان پدیده فرهنگی حاصل حرکت جمعی یا نسلانسلی است بایستی شواهد و قرائن تجربی هم به مدد ما بیاید.
    5- اصل بحث من و آقای صفایی پور در این است که چرا من باید پیرو حرکت یا جنبش فرهنگی اسلاف خود باشم؟ چه ضرورتی وجود دارد؟
    6- اما درباره دیرجانی و لختی فرهنگ این را بگویم اگر نگاهی به 10 سال گذشته کشور خودمان بیندازید میبینید کسانی که اصلا جدی گرفته نشده اند چگونه کف پای فرهنگ را قلقلک دادند و غلت غلطان آن را در مسیر دیگری انداختند. به این چند اسم دقت کنید: فرود فولادوند، بهرام مشیری، آکادمی گوگوش،خرم سلطان، جم تی وی، پی ام سی، شاهین نجفی، بفرمایید شام و ...!  چندی پیش مایلی کهن در یک مصاحبه گفت نقش حضرت امام، شریعتی، آقای طالقانی، آقای بهشتی و شهید مطهری در انقلاب سرجاش و محترم اما داریوش (خواننده پاپ) هم در پیروزی انقلاب نقش ویژه ای داشت. راستی چرا حکومت از چرخش الهام چرخنده و تحول امیر تتلو استقبال می کند؟
    به این فکر میکنم که راهبری فرهنگی باید با آنجای ما سروکار داشته باشد که قلقلکمان می شود!  

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">