تقریبا دو ماه از شروع مسئولیت من در جایگاه مشاور اداره طرح و برنامه سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان میگذرد. دو ماه از تصمیم دندانشکن من(!) برای قبول کار اجرایی در یک نهاد نیمچه دولتی- یا لااقل با روحیه دولتی.
از همان هفتههای اول قصد داشتم روند مواجهام را با سازمان، فرایندها و ماجراهایش بنویسم یا لااقل یادداشتهای در اینباره بردارم؛ که نشد! چرا نشد؟ برای اینکه حجم دادهها و محورهای هجوم آنها به مغز کوچک من زیاد بود، زیاد!. و این هم دو علت عمده داشت: اول اینکه من در روزهای اول با تمام قوا در خدمت سازمان نبودم. یعنی چند کار عقب ماندۀ روی اعصاب داشتم که ذهن مرا به شدت درگیر می کرد. علت دوم، چیزی بود که پیش از این برایم پیش بینی پذیر نبود، واقعا نبود! من در همین جا اقرار میکنم که واقعا فکر نمیکردم در سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان اینهمه کار خوب و متقن شده باشد. راسیاتش قبلا فکر میکردم یک سری جوانک دورهم جمع شدهاند و کارهای نیم-بندی میکنند اما، واقعا، لااقل در این بخشی که به من پیشنهاد فعالیت شده بود اوضاع اصلا اینطور نبود. «اداره طرح و برنامه» یک دفتر کاملا فنی و در مقایسه با دیگر بخش های سازمان یا احتمالا سازمان های دیگر، دانش-محور بود.
مدیر قبلی اداره طرح و برنامه جوانی 40 ساله، مذهبی و جدی بود بنام مهدی آصالح. کارشناسی نساجی خوانده بود و ارشد صنایع در دانشگاه امیر کبیر. من هر چه بیشتر با او صحبت میکردم بیشتر و بیشتر او را به مثابه یک پدیده و واقعیت تولیدی فرهنگی جامعه ایرانی تماشا میکردم و راستش را بخواهید ستایشاش میکردم. جدیت صفت بارز او بود. مدیر فرهنگی سازمانی را تخیّل کنید که اضافهکاری هایش را رد نمیکند و در مسایل مالی-شخصی بسیار محتاط و سخت گیر است، مثلا اگر کاری را از بیرون سازمان سفارش بگیرد از درآمدهای این پروژه را که در ساعات غیر اداری خود انجام داده است، به حساب سازمان واریز میکند، اما،- اینها مهم نیست!- چیزی که اینها را برای من جذاب کرده است این بود که آصالح کسی است که با کمک همکارانش در اداره طرح و برنامه یک نظام مدیریت استراتزیک را در سازمان فرهنگی تفریحی اصفهان از کتم عدم به دایره وجود آورده است. در سازمانی که مثل بسیاری از سازمانهای مشابه ابدا روحیه مکتوب و مستندسازی علمی وجود نداشتهاست، دو سال است که همه اسناد و مدارک و مکاتبات و بودجهریزیها و آمار و پیمایشها در یک سامانه تحت وب، آن هم با خصوصیاتی که خدمتتان عرض خواهم کرد مضبوط و موجود است و این واقعا فوق العاده به نظر میرسد!
در این نظام مدیریت استراتزیک دایره اهدافی برای سازمان مشخص شده است. دایره اهدافی که از چشم انداز، اهداف کلان، تا زیر مولفه هایش تقریبا 300 هدف را شامل میشود. این کار در طی ظاهر دو سال با برگزاری جلسات مختلف صورت گرفته است. این اهداف پس از ابلاغ به مراکز سازمان به عنوان اهداف عملکردی هر بخش تعیین شده است. خلاصه این روند به اینجا می رسد که هر برنامه فرهنگی، تفریحی یا اجتماعی که در سطح شهر انجام می شود، از قبل معلوم است که به کدام هدف در چشم انداز و اهداف سازمان مرتبط است. ارتباط عملکردی مراکز با اهداف سازمان با نظام تخصیص بودجه نیز پیوند یافته و جابجایی بودجه یک هدف فرهنگی و خرج کردن آن در هدف دیگر نیازمند صدور مجوز جداگانه است! برای این هدف، نرم افزاری نوشته شده است بنام نرم افزار فرایندها،- با اجرای شرکت آیکن- که روند برنامه و بودجه را به هم متصل می کند و مانع از جابجایی بودجه حسابنشده میشود. یعنی هر تغییر بودجه و جابجایی تنها با مصوبه و کنترل اداره طرح و برنامه ممکن است. به نظر شما این عجیب نیست که در یک سازمان خُرد چنین سامانه ای به کارها نظم و سیاق میدهد؟!؛ آنهم در سالهایی که در سطح کلان کشور، سازمان برنامه و بودجه تعطیل شده است؟! برای من که اعتقاد داشتم بین تعطیلی سازمان برنامه و بودجه و کشف پروندههای اختلاس ارتباط هست، مشاهده این انضباط در کار، آنهم کارهای فرهنگی واقعا جالب بود.
من امروز که این مطلب را می نویسم نسبت به برخی جنبه های این روش مدیریت استراتژیک در فعالیت های فرهنگی نقدها و تکمله هایی دارم، -دراینباره بعدا برایتان می نویسم- منتها این نقد ها به اصل این قضیه و روحیه حاکم به آن هیچ دخلی ندارد. کار مهدی آصالح و همکارانش-محمود صدیقی، محمد جلوانی، آزاده وسیلی، حورا علیخانی- معرکه بوده است.
تصویر انتخاب شده، بخشی گزینشی از دایره اهداف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان است. تصویری که قراربوده به همه مراکز به صورت یک پوستر یا قاب ارسال شود. همه نسبت به این اهداف هوشمندی استراتژیک پیدا کنند. متاسفانه در ماه های آخر این کار انجام نشده بود. به چند دلیل که توضیحاش بازهم گفتار جداگانهای می طلبد. معاونت فرهنگی جدید شهرداری در این سال ها، یعنی جناب اقای قاسم زاده، به نقل از یکی از همکارنم عنوان این دایره را "همان دایره که می بینیم گردن درد می گیریم" نام نهاده اند.
باید مستندات احصاء این اهداف و گزارش مراحل و کلید واژه های آن را هم به این یادداشت ضمیمه کنم. همچنین بد نیست به شما خبر دهم که فتوشاپیست محترمی که این دایره را با بدبختی و نظرات مستمر کارفرما تهیه کرده است، تنها صدهزار تومان اجرت تعلق گرفته است و البته از نظر مدیر اسبق، بیش از این هم حقش نبوده است.
یک سوال کلیدی بپرسم، شاید شما هم دوست داشته باشید به آن فکر کنید:
· آیا این روش مدیریت استراتژیک مناسب سازمان های فرهنگی- تفریحی هست؟
تمام
28/6/93
بعد نوشت:
1- به نوشتن این یادداشتها به عنوان یک مستند سازی اعتقاد راسخ دارم. اینها به درد محققی می خورد که صدها سال دیگر میخواهد مثلا پایان نامهای، رساله، در موضوع تبار شناسی درک فرهنگی ایرانیان بنویسد! خلاصه خیالتان راحت! من دغدغه اقناع مخاطب ندارم! یا دارم، اما مخاطبان این نوشته هنوز به دنیا نیامدهاند! این احساس من میتواند ناشی از یک خود-مرکزبینیِ توهمی باشد، می تواند یک احساس رسالت تاریخی! یا شاید ارضاء این حس که من و کارهایم اهمیت وافری دارند، باشد اما به هر حال برای من(آیت الله) مهم اند، من تنها یکبار به دنیا آمده ام! و تنها یکبار در دنیا زندگی می کنم! و چرا حق نداشته باشم از داستان زندگی ای که ثانیه به ثانیه با من خداحافظی میکند، با دیگران سخن بگویم. اینکه ما سبزۀ کدام زمانه بودیم؟ و چه امیدهایی درباره خود و سرزمینمان داشتیم؟! من قصد دارم در این مقطع حساس کنونی(!) فقط تایپ کنم و قصد ویرایش این نوشتهها را ندارم! چون وقت اش را ندارم و اگر این کار را بکنم مطمئنم که باعث می شود دیگر نوشتن را ادامه ندهم.
2- آخرین روزهای سال 93، پایان تقریبا 7 ماه همکاری من با اداره طرح و برنامۀ سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان بود.
ممنون که از چنین فعالیت هایی نوشتید. بد نیست گاهی بدانیم چگونه افرادی در جایگاه شغلی خود مسئول و متعهد پیش می روند.
التیام بخش و خوشبین کننده است. مخصوصا وقتی نوشته های روی برگه به مرحله اجرا رسیده باشد.
مدتی است نسبت به برخی شعارها، پیام های آموزنده و آینده نگرانه که به زیبایی در اتاق ادارات و مدارس نوشته اند حساس تر شده ام و لبخند می زنم!
...."چه امیدهایی درباره خود و سرزمین مان داشتیم؟!". این جمله حرف های زیادی برای گفتن دارد.
برایم هم هیجان آور است و هم دلگیر کننده. هم غرور آفرین است و هم سرزنش کننده. هم محرک است و هم تذکر دهنده ...
آینده گان چه نگاهی به تجربیات ما خواهند داشت؟ امیدوارم یک آینده دست دوم (!) نباشد.
امیدوارم در آن گذشته نگری، برنامه های چندصد برگی لغو شده و روی زمین ماندهاش کمتر باشد
به نظرم،
اینکه با این شیوه مدیریت هدف اصلی را در نظر بگیرند و برای مسائل مختلف با توجه به شرایط و نیاز آن تصمیم گیری شود منجر به اقدامات مفیدی می شود اما از طرفی هم برنامه ریزی های بدون سوگیری و واقع بینانه آن، و بازنگری های به موقع در سلسله مراتب های پایین برای بررسی انحراف ها و میزان رشد، کار دشواری است.
خداقوت...