نمیتوانم بگویم همه زوایای این نظر را دیده ام و می توانم دفاع تمام قدی از آن نمایم. همچنین، بر سر آن نیستم که همه نظرم را قبول کنند و با آن همدلی نمایند. آنچه در تجربه های زندگی و نیمچه فعالیت های فرهنگی ام به آن رسیده ام این است که استعارۀ «دارکوب مهربان» الگویی موفق در تحول خواهی پایدار فرهنگی در جامعه ایرانی است. دارکوب بر درخت می زند، با حرکتی پیوسته و مداومتی چشمگیر. صدای کوفتن های مدام و یکدست دارکوب نماد «مداومت و اتقان عمل» است هرچند این «عمل ها» کارهای در ظاهر کوچکی باشند.
ضربه های کوتاه و پیوسته دارکوب نماد «صبر» است. صبر در واژگان قرآن مترادف استقامت، پیگیری و پشتکار است. به روایات اهل بیت(س) در باب «عمل/کار» که بنگریم «اتقان عمل»، و «مداومت» بر آن، هرچند عملی (در ظاهر) کوچک باشد، همراه با توصیه های فراوان و اکید است. در همینجا نمی توان از این نکته کلیدی در نگرش دینی به سادگی گذشت کرد که در نگرش دینی «هیچ کاری با تقوی کم نیست»؛ عمل استوار و مدبرانۀ انسان مومن یک نیروی سیال، چگال و همواره بالنده است. کوشش های کوچک ولی با کیفیت، با برکت «یدافع عن الذین آمنوا» به جوشش های تمام نشدنی ختم می شود.
اگر هر یک از ما، در همان کارهای نیکی که درباره نیکی آنها خودسنجی و مشاوران فرزانه داریم، مداومت و مقاومت بورزیم، فرجاممان به سامان خواهد شد. حتی اگر این کار نیک، تمیزکردن شیشۀ یک میز، صرفه جویی در مصرف یک برگ کاغذ سفید یا برنامه ریزی در ارائه یک درس باشد. در همین رابطه، تاکید می کنم که این الگو در تضاد اساسی با الگوی های فانتزی تحول خواهی است؛ اینکه با یک حادثه، یک حرکت یا یک شب رویایی همه چیز «جور دیگر» شود و پروندۀ آرزوهای جمعیمان مختومه گردد. این یک آرزواندیشی و امید واهی است. ظاهرا سنت الهی و روال کار این روزگار این نیست و تا امروز حال هیچ مساله و بحران اجتماعی با عملیات های اورژانسی و استعجالی خوب نشده است.اما «مهربانی دارکوب» نماد «شفقت» است. روانشناسان شفقت را به حالتی معنا می کنند که در آن، انسان، هم سرنوشتی عمیقش را با دیگران احساس می کند و در اثر این احساس، به آتیه و فرجام همۀ همسفران کشتی زندگی اش عشق می ورزد. شفقت در قبول مسئولیت های اجتماعی درباره آینده دیگران تجلی می یابد. «هم سرنوشتی» ایجاب می کند که خوب و بد مردم را از خود بدانی و باور کنی که یا همه با هم خواهیم رسید یا همه با هم غرق خواهیم شد. در این حال، نمی توانیم دم به دم از «ما»، «دیگری» بسازیم و مدام «ما» را تقسیم کنیم. «ما» همه یک نفریم و شادمانی ها و ناکامی هایمان دیر یا زود به طور مساوی در میانمان تقسیم خواهد شد.
شفقت، نقادی و خرده گیری اجتماعی را به اصلاحگری تبدیل می کند. خرده گیری از دیگران و نشان دادن کم و کاست رفتار و گفتارشان با مسئولیت مشفقانه به تعهدی از جنسِ «باید به او کمک کنم بهتر فکر کند» تبدیل می شود و جان تازه و پیامبرانه می گیرد. نقد، به تنهایی، نیروی کافی برای اصلاحگری اجتماعی ندارد. با صرفِ فهرست کردن اشتباه های دیگران، بدون احساسی عمیق از شفقت و آتیه اندیشی دربارۀ آینده دیگران، حتی آنها که خاری در چشممان کرده اند، هیچگاه برگی از دفتر فرهنگ ورق نخواهد خورد. خوش بیانی و نیک گویی است که «دارکوب نامهربان» را به «دارکوب مهربان» تبدیل می کند.
«دارکوب مهربان» استعاره «استقامت مشفقانه» است؛ آن راهبرد آشنای قدیمی که «به جای آنکه بر تاریکی لعنت فرستی، شمعی بیافروز» و البته با این نکته افزوده که «چشم از این شمع کوچک برمدار! خسته نشو! بایست تا پاداش ایستادگی ات را در شادمانی همه پروانه ها ببینی».