پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

کاری نکن

اگر نمی‌توانی کار موثری کنی؛ دست کم، خراب‌کاری نکن! 
«انجام ندادن یک کار بد به اندازه یک کار خوب ارزش دارد». 

وامی از «نیوتن» 

  • ۰
  • ۰

خود زنی!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر،
گفت: فلسفه آدامس است؛ انسان به غذا نیاز دارد. 

  • ۰
  • ۰

کشورهای دنیا بر دو گونه‌اند: کشورهایی که در آن‌ها ارزش کار خوب، قبل از مردن افراد مشخص می‌شود و کشورهایی که ارزش کارهای خوب بعد از مردن افراد مشخص می‌شود. دسته سومی وجود ندارد. منتها بنا بر برخی گزارش‌ها یک سری قبرستان دره‌ هستند که در آن‌ها ارزش کارهای خوب اصلا مشخص نمی‌شود. یعنی خوردن نان بیات، سوخته و برشته فرق چندانی ندارد. 

  • ۰
  • ۰

در منابع گوناگون تقسیم‌‌‌بندی‌‌‌های مختلفی از مغالطه‌‌‌ها ارائه شده است. در این بخش، با الهام از روش کتاب مبانی استدلال –نه البته با تعهد کامل به آن- به توضیح فشرده و گزیدۀ برخی از شایع‌ترین مغالطه‌‌‌های اخلاقی می‌پردازیم.

مغالطه چیست؟

در جامعه ما نگارش کتاب­‌هایی در زمینه گناهان کبیره بی­‌سابقه نیست؛ در این کتاب­‌ها به حد و حدود، آثار و پیامدهای گناهان اشاره می‌شود. به همین ترتیب می‌­توان گفت مغالطه‌­شناسی، گنا‌ه‌­شناسی در حوزه اندیشیدن است. مغالطه، شبه‌‌‌استدلالی اقناعی است؛ استدلال ضعیفی که به‌خوبی از نتیجه حمایت نمی‌‌‌کند. تأکید بر جنبۀ اخلاقی این مغالطه‌‌‌ها از دو جهت است: نخست این­که در آن‌ها غالباً دست ‌‌‌کم یک خطای اخلاقی رخ می‌‌‌دهد که اگر این امر عامدانه و عالمانه باشد، قُبحِ اخلاقی آن بیش­تر است؛ دوم این­که، لازم است این مغالطه‌­ها از مغالط‌ه‌­های منطقی متمایز شوند.

  • ۰
  • ۰

اشاره: «رویش» کارگاه آموزشی جورواجوری با موضوع تحریک یادگیری در توجه به مهارت‌های تفکر خلاق، تفکر نقاد و روحیه تحقیقاتی نسبت به مشهورات، علم و جامعه بود که در جمع نوجوانانی 15-16 ساله ( در دو گروه دختران و پسران) و در سال 1385، در طرح یاران (وابسته به استانداری اصفهان) به اجرا درآمد. رویش شامل 7 جلسه کارگاهی بود، که در یک تابستان خاطره انگیز و در ادامه آن سه جلسه پاییزه به انجام رسید. 

دیروز، یکی از بچه‌های رویش که حالا در زمینه کارگردانی و مستندسازی فعالیت می‌کند نماهنگی از شعارهای کارگاه رویش را - پس از 9 سال - به من هدیه کرد. در این نماهنگ او «اسلایدهای کلاسیمان» را با صدای «باهم‌خوانی» بچه‌ها ترکیب، و تدوینی جذاب از آن ارائه کرده است. 

من این نماهنگِ نازنین را با همه دوستان هم‌پیشانی ام به اشتراک می‌گذارم. همچنین متنی را که دو سال پس از کارگاه رویش در توصیف آن نوشته‌ام به نماهنگِ رویش سنجاق می‌کنم. امیدوارم برای بینندگان و خوانندگانش شادی‌بخش باشد.
از بچه‌های رویش هم می‌خواهم برگی دیگر از دفتر خاطرات رویش را با نظرات نقادانۀ خود ورق بزنند. 

- دریافت نماهنگ شعارهای رویش، اثر نازنین چیت‌ساز: آینجا(48MB)

در توصیف کارگاه رویش:

  • ۰
  • ۰

استاد راهنما در اولین دیدار با دانشجوی دکتری‌اش رو به او کرد و گفت: «خوب! انشالله تا پایان این دوره بچه‌دار هم نمی‌شوید»؛ لبخند ملیحی هم بر گوشه لبش نقش بست. دختر، آب‌ِ دهان را مثل کشیدن آب از یک چاه خشک شده قورت داد و گفت: «چشم! اقای دکتر». 

روزی که حرف این استاد راهنما را از زبان آن دانشجو شنیدم، از تماشای «دم خروس» و «قسم حضرت عباس» شعارهای دل‌خوش‌کنک سبک زندگی اسلامی و ایرانی ( می خوانم: سبک زندگی مطلوب) به خود لرزیدم. حالا، امروز، رئیس صندوق رفاه دانشجویی وزارت علوم از تخصیص وام ناباروری به دانشجویان متاهل خبر داده است (اینجا). من شخصا با این سیاست های حمایتی موافقم اما دیگر، خوب و بد و این سیاست ها از منظر فرهنگ برایم فرقی نمی‌کند. مهم این است که در کشور ما زلف پر پیچ و خم فرهنگ در دست خودش نیست، به «فرمان سیاست» است. اهل فرهنگ نمی‌توانند با خوردن این «آدلت‌کلد»ها قولنج بگیرند و  نازدانۀ فرهنگ با ملاعبۀ «سیاست» بارور نمی‌شود

اصفهان 

94.8.23

  • ۱
  • ۰
به دوستانی که به دنبال مطالعه یک متن روشن و خوش خوان در موضوع انتظار بشر از دین و نگاه دینی به علم و فلسفه و در واقع تبیین های علمی و تبیین های فلسفی هستند، مطالعه مقالۀ کتاب‌گونۀ دکتر فنایی را با موضوع تبیین دینی پیشنهاد می کنم. مقاله پُر است از ابراز نظر های به نسبت روشن، قاطع و انتقادی درباره برخی از دیدگاه ها و تلقیات رایج دربارۀ دینی کردن علم، تربیت دینی، چگونگی فهم و رفع برخی تعارضات علم و دین و اینکه چگونه می توان در دوران جدید با حفظ تفکر علمی و فلسفی از تجربه دینی و نگرش دینی فاصله نگرفت و معنای زندگی خود را با بهرمندی از روحِ تفکر دینی قوام و استواری بخشید. 
متن در عین تلاش برای حفظ جنبه استدلالی، خوشحوان و یکدست نوشته شده است. 
برای دانلود مقاله اینجا کلیک کنید. 
  • ۰
  • ۰

من هم با دیدن این عکس کلی خندیدم. بالایش نوشته بود: «تمرینات نفس‌گیر، برای حج سال آینده!». نیشم تا بناگوشم باز شد. با این حال، چند ثانیه ای کافی بود تا به خودم حسابی بد و بیراه بگویم. ما کم کم داریم با ابزار «شوخی‌» کرخ می شویم و «جدیت»مان فلج. با شوخی تلخی واقعیت‌ها را می کاهیم و جهان را از نو با ترکیبی «فان» سرهم می‌کنیم. در ایران «مرگ» و «جان انسان‌ها» ظاهرا چیز مهمی نیست و ار این‌رو شوخی با افتادن هواپیما، اسیدپاشی در صورت دختران، تجاوز دو سرباز صعودی به دو پسر بچه ایرانی و ده‌ها هزار کشته در جاده‌های سرزمین خودمان(!) هم می تواند دستمایه تولید جُک و فکاهی باشد. ما با هر چیزی قلقلک می شویم. این مرام اگر نهادینه شود می‌توان با آن، ملت و تمدنی را به قهقرا و حضیض ذلت برد و با یک پیامک طنز همه چیز را مثل یک «گُلِ خورده» در یک بازی کامپیوتری فراموش کرد. .
فکر می کنم گاهی باید تمرین کنیم نخندیم.

26 مهرماه 94
اصفهان