روز نوشت: این مقاله را سال 89 نوشتم. میخواستم «چرخ برهم بزنم ار غیر مردادم گردد»! ... فکر میکردم: «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک!« ... امیدوارم هنوز هم همینطور باشم، امیدوارم!
چکیده:این مقاله شامل دو بخش است. در بخش نخست، با تاکید بر اهمیت، معنا و گستره تفکرفلسفی و کارکردهای تربیتی و آموزشی آن، زمینههای روشن و صریحی به جهت طرح پرسشهای قابل تامل و مسئلهانگیز فراهم آمده است، پرسشهایی که میتوانند خواستگاه و مطالبه ما را از ارتباط «فلسفه» و «مدرسه» دگرگون سازند. چینشها و دلالتهای این بخش از مقاله، تصویری از حضور درونزادٍ فلسفه را در درون همان ساختارهای موجود یک مدرسه مجسم مینماید.
در بخش دوم با آسیب شناختی پیامدهای بیتوجهی به ابعاد فلسفی علوم دبیرستان، در کوتاهترین سخن، ادعا شده است که چگونه بیتوجهی به این مهم میتواند بنیاد فکری و هستیشناسی دانشآموزان را متبدل و متغیر نماید و یا آنان را به فلســفهای ناهـمـگون و متناقـض- که در ورای علوم فعلی دبیرستان قوام یافتهاست- مبتلا نماید. فلسفهای که فهم دانشآموزان را از ادراک جهانی رازآمیز و معنادار، به جهانی مکانیکی یا ارگانیکی تقلیل داده و آنان را از ادراک اصل وحدت و توحید محروم مینماید.
این نتایج و دلایل ما را تا سرحد بیان طرح پیشنهادی این مقاله، در جبران کمبودهای فکری و فلسفی کتابها و فضای آموزشی دوره متوسطه همراهی میکند. درپایان، دربارهی محدودیتها و لوازم این طرح، بحث شده است. این مقاله، مقاله ای تحلیلی و فلسفی است که به روش کتابخانهای شکل گرفته است.