این کتاب را به سفارش هیچ استاد و دوستی در دست نگرفتم. عنوانش مرا گرفت و طبق معمول کتاب را گشودم و یک بند آن را خواندم:
" ... اگر کسی هست که می خواهد به کار همه خرده گیری کند، نصیحت من به او این است که با پیروری از تیمون به بیابانی بگریزد و به در آنجا به تنهایی از عقل و دانش خود بهره بگیرد" (53).
برای آدم شلوع کنی چون من جمله مناسبی بود تا احساس کنم هیچ چیزی اتفاقی نیست، و این کتاب برای من نوشته شده است. همینطور هم بود(!)، و بنابراین در برابر لگدهای دردآور کارهای نیمه تمام مقاومت کردم و "در ستایش دیوانگی" اراسموس را وقت-دزدکی خواندم.
در دانشنامه فارسی ویگی پدیا مختصری درباره این اثر آمده است و آن اینکه(+):
" این اولین اثری است که پس از قرون وسطی استبداد مقامات مسیحی را با زبان طنز و شوخی مورد انتقاد قرار داد. متن کتاب به زبان لاتین که زبان علمی آن دوره بود نوشته شدهاست. ایده این اثر طی مسافرتی از ایتالیا به انگلیس به ذهن اراسموس خطور کرد و آن را در منزل تامس مور صدراعظم آینده انگلستان در هشت روز نوشت. او طی نامهای که در آغاز کتاب آمدهاست اثر را به میزبانش تقدیم داشتهاست.
انتشار کتاب باعث تشویق طرفداران اصلاحات مذهبی شد و در مقابل خشم کلیسا و مراکز تعلیم حکمت مسیحی را برانگیخت. از آنجا که اراسموس دارای دوستان پرنفوذی در اروپا بود و دستگاه کلیسا در آن ایام درگیر رفورم مذهبی مارتین لوتر بود او توانست پس از نوشتن این کتاب از محاکمه مذهبی در امان بماند و جان سالم ببرد. در فرانسه سوربن که بزرگترین مرکز تعلیم علوم مسیحی آن روز اروپا بود وی را ملحد دانست و حکم سوزاندن وی را صادر کرد. اما از آنجا که به وی دسترسی نیافتند، لویی برکن نماینده و اولین مترجم کتاباش در فرانسه را در آتش سوختند.
کتاب که سرشار از اشارات به اسطورههای یونانی و لاتینی است درواقع خطابهای است از زبان دیوانگی در ستایش از خود."
به نظر من، این کتاب یک گزارش طنز آمیز و کنایه آمیز درباره سرشت دیوانه وار و البته کاملا طبیعی انسان است. توجه اراسموس به طبیعت آشکار انسانی- انسان، نه آنچنان که تعاریف انتزاعی و زبان بازی ها و جوهر افشانی های فلسفی و کلیسایی می گوید- مولد این ایده بوده است که اراسموس را پدر امانیسم (انسانگرایی) اروپایی قلمداد کنند. پدر چرخشی فکری از توجه به مفهوم «انسان کامل» به مفهوم « کاملا انسان»(!).
اراسموس با بهره گیری از اشعار، ضرب المثلها و آموزهای مصطلح روزگار خود، کارهای به اصطلاح خردمندان را به طعنه می گیرد و نشان می دهد که دیوانگی پوشیده در لباس دانش و فرازنگی اینان چگونه از صاحبان آنها یک ابله و ندام کار درست و حسابی ساخته است. یک دیوانه به تمام معنا!
" بنابراین، در نظر من، مابین افراد بشر آنان که پیرو عقل هستند بیش از همه از خوشبختی بدورند و در واقع به دیوانگی مضاعفی دچارند، زیرا شرایط بشری خود را از یاد می برند و با تقلید از ارباب انواع فناناپذیر یا با پیروی از غولان افسانه ها، با استفاده از حربه دانشی که به ان مسلح هستند، به جنگ طبیعت می روند. برعکس، کسانی که بر نبوغ ذاتی حیوانات اگاهند و از آنها و هم از دیوانگی پیروی می کنند و به هیچ کاری که مافوق امکانات آدمی باشد دست نمی برند اصلا بدبخت به نظر نمی آیند. من سعی می کنم این موضوع را برای شما ثابت کنم ..." (67-68).
دیگر وجه پررنگ و غیر قابل اغماض کتاب نقدهای تند و تیز و کنایه امیز اراسموس به رفتارها، روش مطالعات، روش تحقیق و روش استدلال های من درآوردی کشیشهای مذهبی است. اراسموس نشان می دهد که چگونه پیامِ روحانی مسیح، در آماج دست اندازی های استدلالی این روحانیون به موجود خشک و خشمگین دیگری مبدل شده است، و دیگر هیچ انسان مسیحی را با واقعیت و سرشت شورانگیز مسیحیت روبرو نمی کند.
او پس از اشاره ای به برخی از مهملات ایشان که در نام نکته دانی و نکته سنجی های غامض و دندان شکن، گفته می شود، می گوید: " ... اگر حواریون مسیحی ناچار بودند که با این حکمای الهی بر سر این مسایل به بحث پردازند، حتما به روح القدس تازه ای احتیاج داشتند".
یا می گوید: " حواریون مزبور مادر عیسی را بخوبی می شناختند اما کدام یک از ایشان توانسته است مانند علمای حکمت الهی امروز با چنین استدلال فیلسوفانه ای ثابت کند که وی یگانه بشری است که از لکه ننگ گناه کبیره آدم و حوا مصون مانده است"(108).
ارسموس می گوید: " این پیشوایان مذهبی –(حواریون) – از گناه پرهیز داشتند اما من به جان خودم شرط می بندم که آنان قادر نبودند آنچه را در دوران ما گناه می نامند به صورت علمی تعریف نمایند ... " (109).
نقدهای ارسموس در اینجا شبیه به روح نقدهای صوفیان به متکلمان در سنت اسلامی است از آن جهت که جوهره ایمان و تشبّه به خالق را فروگذارده و صبح و شام را به قیل و قال می گذرانند. "نام فروردین نیارد گل به باغ، دل نگردد روشن از اسم چراغ، تا قیامت زاهد ار «می می» کند، تا ننوشد باده مستی کی کند"؟!.
" ... برخی دیگر از ایشان چنان از خود راضی هستند که به کار خود مفتخرند و چون شب و روز با این مهملات دل انگیز مشغول اند اصلا فرصت آن را ندارند که گاهی به کتاب مقدس انجیل و رسائل سن پل نظری بیندازند. و چون رسالات ایشان نیز جز به این مباحث کودکانه نمی پردازد، تصور ایشان این است که مبنا و متکّای کلیسای مسیحی هستند، و بی وجود احکام منطقی ایشان بنای مذهب فرو خواهد ریختف همچنان که در تصور شاعران، نقشه اسمان، همه آسمان را بر دوش خود می کشد. " (111)
" خودتان می توانید تصور کنید که اینان تا چه اندازه شادمانند که مرتبا متن مقدس را مانند موم تغییر بدهند و به صورتی نو در آورند ... اینان غالبا با لحنی که گویی ابلاغ کننده مشیت الهی است، اظهار می دارند که این حکم شرم آور است و مفتضح است، بیان آن حکم از احترام مذهبی عاری است؛ ... و آن دیگری به گوش خوش نمی آید. " (112).
اما نقد اراسموس یک جنبه فنی و بنیادی مهم دیگر نیز دارد، جنبه ای که امروزه دیگر در قامت درختی تنومند در قامت فلسفه تحلیلی زبان بار و بر گرفته است و توجه و تصریح بدان در قرن 16 میلادی واقعا نیازمند هوشمندی و تیزفکری فوق العاده است و آن، سنجش آن سنخ استدلال های زبانی است که غالبا توسط روحانیون مذهبی با کش و قوس های آزاد و بی پرورا مفهومی در معانی متن مقدس ایجاد می کنند.
... " همه می دانند که حکما ... حق دارند که در صورت لزوم آسمان را هم مانند پوست کش بیاورند، یعنی متون مقدس را تغییر دهند "(143).
اراسموس نیاز می بیند تا نمونه(هایی) از استدلال ها، و در واقع - به تعبیر امروزین، مغالطه های زبانی (یا استدلال های زبان-بنیاد) کشیشان را به تفصیل و مستقیم اشاره کند:
" چند روز قبل، چنانکه عادت من است، در جلسه دفاع از رساله ای در حکمت الهی حضور یافتم. یکی از حضار مجلس سوال کرد که بر اساس چه حکم و ایه ای از کتاب مقدس، مردم مُلحد را به جای اینکه با بحث و مشاجره مجاب سازند در آتش می سوزانند، پیرمردی که قیافه ای بسیار جدی داشت و تفرعن و تبحر او نشان می داد که عالم حکمت الهی است، با حدّت و حرارت جواب داد که حواری بزرگ سن پل چنین دستور داده است آنجا که می فرماید: «بعد از یک یا دو بار اخطار، از شخص مُلحد احتراز کنید.» وی چندین بار این گفته را با صدای رعد آسا تکرار کرد، تا آنجا که حضّار تصور کردذند اختلالی در مشاعر او پدید آمده است، اما وی بالاخره در صدد توضیح برآمد و گفت Devita، یعنی احتراز کنید در واقع، «De Vita» است، یعنی مُلحد را از شما زندگان حذف کنید. عده ای به خنده درآمدند و جمعی دیگر این توضیح را کاملا مطابق با حکمت مسیحی دانستند، ولی چون صدای اعتراض بلند بود یکی که اصطلاحا وکیل تندوس نامیده می شود و فرموده های او در حکمت مسیحی انکار ناپذیر است، چنینی توضیح داد: « در کتاب مقدس نوشته شده است: مگذارید که شخص بدکار زنده بماند- و چون هر ملحدی طبعا بدکار است، بنابراین ... .» همه حضّار مجلس از نبوغ این مرد به حیرت درآمدند و قول او را در مورد قبول همه آن گروه عامی قرار گرفت، اصلا به فکر هیچ کس نیامد که این حکم کتاب مقدس در مورد جادوگران و طلسم دهندگان و افسونگران آمده است که در زبان عبری اصطلاحا همه ایشان را Mehascefim، یعنی بدکاران، می نامند زیرا در غیر این صورت، می باید تمام بدکار و بدمست و ... را نیز محکوم به اعدام کرد. 146-147
اما نقد اراسموس پرده دیگری هم دارد و آن توجه به شعارهای باطل و پوچ اربابان مذهب در توجه به معنویت، ترک دنیا، ریاضت نفس، و توشه سازی برای اخرت است.
" ایا کسانی که جانشین حواریون مسیحی شده اند که در فقر مطلق می زیسته اند، احتیاجی به ثروت دارند؟ ..." (128).
" ...اگر آنان لحظه ای درباره نام خویش یعنی "پاپ" که مفهوم پدر دارد و درباره لقب خویش یعنی «بسیار مقدس» تفکر می کردند آیا بدبخت از ایشان وجود می داشت؟ ..." (128).
" آنچه مسلم است اینکه اینان نیز همچون مردم عادی در جلب منافع حریصند و در این زمینه از همه ایشان از حقوق خویش آگاهند، اما آنجا که گفتگو از وظایف به میان می آید هرکسی با کمال دقت و احتیاط این وظایف را به عهده دیگری می گذارد و این وظایف مانند توپ بازی مرتبا از جایی به جای دیگر پرت می شوند. همچنان که سلاطین و شهزادگان غیر مذهبی رسیدگی به مسایل مختلف کشوری را بر عهده وزیران می گذارند و آنان نیز انجام دادن این امور را به عهده کارمندان خود محول می کنند، روحانیون نیز از روی تواضع و فروتنی کار عبادت و پارسایی را به عهده مردم می گذارند و مردم نیز اجرای این امور را برای کسانی می گذارند که ایشان را اهل کلیسا می گویند چنانکه گویی مابین مردم عادی و کلیسا اصلا رابطه ای نیست و غسل تعمید وظیفه ای به ایشان محول نساخته است. " (133).
اراسموس شرح این توپ بازی را ادامه می دهد تا آنجا که چنین نتیجه می گیرد:
" ... و بنابراین چنان زهد خود را مخفی می دارند که اصلا اثری از آن دیده نمی شود" ( 133).
از انجا که چاپ هفتم کتاب را در دست داشتم، احتمال دادم که دیگرانی گزارش هایی را از این کتاب منتشر کرده اند، چرخی در اینترنت زدم و ده بیست نوشته ای را که درباره این کتاب بود، نگاهی گذرا کردم. از میان انها گزارش خانم نصر اصفهانی را نیکو دیدیم و پیشنهاد می کنم اگر مایلید در ابعاد و ظرایف کار اراسموس مطالعه و دقت بیشتری داشته باشید آن را بخوانید،
در پایان بند آخر کتاب را عینا برایتان می آورم و امیدوارم با این نیزه ی کاری، شما را با خلوتی خوش یمن تنها گذارم:
" در چهره شما می بینم که در انتظار نتیجه گیری از آنچه گفته ام هستید. واقعا اگر تصور می کنید من از همه مطالبی که برای شما بافته ام کلمه ای را به خاطر دارم، دیوانه ی واقعی هستید. ضرب المثلی قدیمی می گوید: من از مستمعی که همه چیز را به خاطر دارد بیزارم. بنابراین، ای دوستان و هواخواهان دیوانگی، خوش باشید، کف بزنید، خوش بیاشامید و سلامت زندگی کنید!".
پایان
مشخصات اثر: در ستایش دیوانگی، اثر کلاسیک اراسموس، ترجمه: دکتر حسن صفاری، انتشارات فروزان
پاییز 92