این نوشته در تاریخ 7 ابان ماه 1390 در سایت پیشانی منتتشر گردید: لینک انتشار
اشاره:بیانات صریح و اعتراض آمیز رهبر انقلاب در ابراز عدم رضایت از برگزاری کرسی های نظریه پردازی، راه بهانه جویی بر همه دلسوزان نظام و رهبری بسته است و دیگر نمی توان به بهانه مصلحت اندیشی و دوری از آنچه "درد سر" نامیده می شود، این فرمان و فریضه عمومی را فرو گذارند. چرا برگزاری آزادِ کرسی های آزاداندیشی، محقق نمی شود؟ این قلم با انتشار این نوشته ی کوتاه، و تقدیم آن با دوستان خیر اندیش، تاملاتی درباره این پرسش را در دستور کار قرار ذاذهئو به یک دلیل معرفتی و یک علت اجتماعی درباره چرایی تعویق این موضوع اشاره می کنم.
بررسی:
یک- از استلزمات معرفتی برگزاری آزاد کرسی های آزاد اندیشی نیندیشیدن به غایت آن است.
برای پاسخ به پرسش محوریمان بیایید با هم به پرسش فکری زیر بیاندیشیم.
اگر فرد نظریه پردازی، در یک کرسی آزاد نظریه پردازی- که با حضور کارشناسان و داوران تخصصی تشکیل شده است- نظریه ای را مطرح نمود، که در آن نظریه برای مثال، متعرض یکی از بندهای قانون اساسی-(برای نمونه: نظارت استصوابی شورای نگهبان)- یا احکام شرعی-(برای نمونه: اجباری بودن حجاب در ایران)- گردید، آنگاه با گذشت یک ماه و در اثر انتشار صحبت های او در آن نشست، جمعی از جوانان با تشکیل تجمعات آرام در دانشگاه ها و صدور بیانه در حمایت آن نظریه اقدام نمودند، در این حال، عملکرد قوای امنیتی و انتظامی و حراست دانشگاه ها، با فرد نظریه پرداز و جوانان حامی او چه خواهد بود؟
حال، اگر فرض کنیم که عملکرد مسئولان امنینی و مدیران فرهنگی و سیاسی کشور چنین باشد که آن استاد نظریه پرداز به دلیل اندیشه های منحرف و نهایتا تشویش اذهان عمومی از دانشگاه اخراج گردد. یا توسط برخی رسانه های و روزنامه های داخلی به بی دینی و نفاق و حضور در نقشه ی از پیش طراحی شده ی بیگانگان متهم شود. یا در راهپیمایی نمادین بعد از نماز جمعه تهران مورد توبیخ و لعل و نفرین برخی نمازگزاران قرار گیرد، و یا نظریه ی منحرف او سندی برای رد صلاحیت او در انتخابات آتی مجلس باشد و یا به صورت نرم یا سخت، از بدنه مدیریتی کشور حذف گردد و یا جلسات درس اش تعطیل شود و یا در کمترین پیامد، آرامش روانی و امنیت شغلی اش برای کار مداوم علمی- پژوهشی و حضور در فضای گرم و صمیمانه حوزه و دانشگاه و البته خانواده، به خطر افتد و اگر آن جوانان حامی او به تهدید امنیت ملی و غیره محکوم شدند-و اگر همه ی اینها یا بخشی از آنها روی داد-آنگاه چه نتیجه ی معقولی باید گرفت؟[1]
پاسخ این قلم این است که اگر- و تنها اگر- در پس این مقدمات، یکی از این تالی ها محقق شود، بدین معناست که:
تحقق کرسی های نظریه پردازی که فرمان رهبر انقلاب است، با واقعیت عملکرد نظام- (دقت بفرمایید: با واقعیت موجود، نه آرمان مطلوب)- در تناقض است. و حالا باید نظریه ای پروراند برای اینکه "چرا آرمان، خواستگاه و مطالبه رهبر یک انقلاب با واقعیت عملکرد و مطالبه مدیران میانی آن همخوانی ندارد؟" واقعا چرا؟
برای پاسخ به این پرسش به گام دوم این نوشتار قدم می گذاریم:
استدلال رهبر انقلاب در دفاع از برگزاری کرسی های نظریه پردازی چیست؟ برداشت این حقیر از صحبتهای چندین و چند ساله ایشان در این موضوع این است که استدلال ایشان چنین است:
- نظریه پردازی آزاد، مستلزم نتیجه گیری آزاد مخاطب است.
- نتیجه گیری آزاد در نهایت مستلزم روشن شدن حق است.
- روشن شدن حق و جدا سازی حق از باطل وظیفه همه ماست و انقلاب را بیمه می کند.
- بنابراین: برگزاری کرسی های نظریه پردازی روشن کننده حق و وظیفه انقلابی همه ماست.
در این میان یکی از استدلال های افرادی که در عمل، برگزاری کرسی های نظریه پردازی را عقب می اندازند، و یا به لزوم و اهمیت برگزاری آن باور شایانی ندارند این است که:
- نظریه پردازی آزاد، مستلزم نتیجه گیری آزاد است.
- در نتیجه گیری آزاد، ممکن است برخی شبهات و القات سیاسی و عقیدتی صورت پذیرد.
- القاء شبهات در جامعه مضر و گناه است.
- بنابراین: نظریه پردازی امر مطلقا خوبی نیست.(چون گاهی تبلیغ کننده باطل است.)
روشن است که اختلاف در کجاست؟
اختلاف در مقدمه دوم است. آیا در اثر آزادی بیان، لزوما نظریه اسلامی شایع و حاکمیتی حاکم پیروز می شود؟ و اگر در نتیجه گیری آزاد مخاطبان، این اتفاق نیافتد و نظریه حاکم پیروز نشود، چه خواهد شد؟
بر اساس این فرمایش رهبری که "آثار شهید مطهری مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی ایران است" و بر اساس آنچه از صحبت های ایشان، شخصا استنباط می کنم، برآنم که پاسخ رهبر انقلاب به پرسش مزبور چنین است:
(الف): گسترش عقلانیت در نهایت به سود دین است. ما با سنت و میراث گذشتگان عقد اخوت نبسته ایم تا با شائبه ویرانی آنها برخود بلرزیم، ما با حقیقت پیمان بسته ایم و پیمودن این راه سخت و مخاطره آمیز لازمه ی حیات و حرکت انسانهای حق پرست و حق آیین است.
اما آنچه مدیران میانی اهل فکر- با مدیران اهل میز، کاری نداریم- را از ورود به عرصه برگزاری کرسی های نظریه پردازی باز می دارد، عدم التزام عقیدتی به باور فلسفی و بنیادینی است که در جمله (الف) نهفته است. آنها توجه ندارند که به غایت نیندیشیدن از استلزمات معرفتی و روش شناسانه برگزاری آزاد کرسی های نظریه پردازی است.
دو- ریشه این غلط اندیشی کجاست؟
اکنون نمی خواهیم بیانیه سیاسی بدهیم و جار و جنجال به راه بیاندازیم که فی المثل این مدیران مثل کلیساهای قرون وسطا فکر می کنند و روحیه منعطف ندارند و غیره، بلکه بجای آن می خواهیم به این فکر کنیم که چرا هاضمه این مدیران این اندیشه را که «گسترش عقلانیت در نهایت به سود دین است»، درک نمی کنند و تحقق آن را همچون نمازهای یومیه بر خود واجب نمی دانند؟ چرا این باور در آنها-به تناسب با دیگر باورهای دینی- رشد نیافته است؟ واقعا چرا؟
به فرض که عقیده شخصی من و شما این باشد که کار این مدیران میانی غلط است، اما علت این غلط بافی آنها چیست؟ این همه مدیر، در این همه سال، و با این همه تاکید، چطور این همه غلط فکر می کنند؟! باور نمی کنم که پاسخ این پرسش، همان پاسخ های همیشگی رایج باشد. این خانه از کدام پای بست ویران است؟
نگارنده یک دانشجوی نوپای فلسفه ام و در مقام پاسخ به این پرسش، پاسخ کوتاه و ساده ای دارم: ریشه این باور غلط به آنجا برمی گردد که لااقل در تاریخ سیصد ساله اخیر ما، سهم فقه-در معنای شایع آن نه معنای احیا شده و متجدد آن-از همه ی دیگر شاخه های معرفت دینی اعم از فلسفه و کلام و تفسیر و عرفان و الاهیات و ریاضیات و هیئت و نجوم و حیل بیشتر است. و عقلانیت سیاسی مدیران ما ساخته فربگی فقه سیاسی در نسبت با دیگر علوم عقلی و دینی است.[2]
این ادعا نیازمند ارائه دلایل و شواهد کافی است اما یک شاهد دم دستی و روشن آن وضعیت فعلی دروس، علوم و فنون رایج در حوزه ها است. آیا شما در حوزه امروز -پس از سی سال از پیروزی انقلاب و حاکمیت سیاسی اندیشه دینی-رنگی از دوران تمدن ساز اندیشه اسلامی با حضور دانشورانی در حوزه های گوناگون علمی و عرفانی و کلامی و فلسفی می بینید؟[3] آیا گوناگونی و کثرت گرایی معرفت شناختی که در تاریخ تمدن اسلامی واقعیت و ریشه دارد، دنبال شده است؟ شوربختانه، پاسخ به یقین، منفی است.
امام خمینی(ره) به عنوان رهبر و نماد فکری و عقیدتی جمهوری اسلامی به لحاظ معرفتی انسانی ذوابعاد بود و در همه این ابعاد با تاریخ اندیشهی شیعی نسبتی برقرار ساخته بود. در شخصیت او دلدادگی مکتب قرآن و اهل بیت(س)، فلسفه ی صدرایی، عرفان ابن عربی، فقه جواهری و سیاست مدرسگونه ممزوج و یگانه بود. همت بلند و دغدغههای امام خمینی(ره)، در بازتولید و شهدآفرینی از این گلهای تاریخی کارآمد افتاد و انقلاب اسلامی و پیام آن را جهانی نمود. اما با نهایت افسوس، باید گفت که چهره فکری و سلوک فردی و اجتماعی او بر جریان غالب فکری در حوزه های علمیه ما و به تبع ان بخش موثری از روحانیون سنتی سایه نیانداخت و راهی که او بر ما گشود، آنچنان که باید و شاید، دنبال نشد.
لازم می دانم با صراحت عرض کنم (یکی از همان) اندیشه هایی که دیروز ادامه یافتن درس تفسیر سوره حمد امام خمینی(ره) را از رسانه ملی برنتافتند، امروز هم برگزاری جلسات آزاد اندیشی را بر نمی تابند و در برگزاری آن سستی و سنگ اندازی می کنند. وقتی نویسنده جوان و ناشی ای چون من این حرف را می زند، کسی دنبال فردی با مشخصات چنین و چنان نگردد. این یک فکر است. فکری که از آن روز که "پسرش مصطفی از لیوانی آب خورد، لیوان را آب کشیدند، که او فلسفه می گوید![4]" تا امروز جریان دارد! میان دو گونه ی استراتژی زندگی در زمان غیبت امام عصر، اختلاف است! نمی دانم چرا ما دغدغه رهبری را باور نمی کنیم که بقای انقلاب اسلامی با قرائت خمینی(ره) اش، به نتیجه رویارویی فکری این دو دیدگاه وابسته است.
اکنون اگر ادعای قبلی این قلم را درباره فربگی فقه سنتی در نسبت با دیگر حوزه های مفید معرفت دینی پذیرفته باشید[5]، پرسش پیشرو این است که ریشه این غلبه کجاست؟ و علت و دلایل آن چیست؟
شرح این ماجرا نیازمند تحلیل انتقادی-تاریخی تفکر مسلمین در ادوار پیشین است. استاد مطهری(ره) در جای جای آثارش به خوبی نشان داده است که چه اندیشه هایی، و با چه دلایلی- همپای برخی علل و عوامل اجتماعی- تحقیر نقش عقل و علوم عقلی را در تاریخ اندیشه مسلمین رقم زدند[6].
آنچه تا اینجا گفته شد تنها تاملی مختصر در یکی از ریشه های تحقق نیافتن کرسی های نظریه پردازی است، این پدیده علاوه بر دلایل معرفتی، علل و ریشه های اجتماعی هم دارد که بررسی انها نیز اهمیت ویژه دارد. تنها به ذکر یکی از علل آن قناعت می کنیم.
سه- برگزاری کرسی های ازاد، نیازمند سطح بالایی از دانش و مهارت است، موجود نیست!
از مهمترین علل برگزارنشدن کرسی های آزاداندیشی-خیلی ساده و بی هیچ طول و تفسیری- ناتوانی های فکری و مهارتی مدیران در برگزاری علمی و دقیق اینگونه جلسات است. آنها دانش و مهارت مدیریت و برگزاری چنین جلساتی را ندارند. نمی دانند چگونه این جلسات را برگزار کنند تا پیامدهای آن دامن گیرشان نشود. نمی دانند این جلسات را چگونه هدایت کنند و در مرز افراط و تفریط های احتمالی، نبض جلسات را در دست بگیرند. مهارت حفظ اعتدال، حقوق نظریه پردازان و شنوندگان و تمهید استلزمات برگزاری چنین جلساتی را ندارند. با این حال، همین مدیران، تا دلتان بخواهد در برگزاری جلسات رسمی سخنرانی، با منطق گفتگوی تک گویی، سرعت و چالاکی یافته اند. خوب! شما اگر توان برگزاری درست و کامل کاری را نداشته باشید، آن را انجام می دهید؟ خوب! آنها هم انجام نمی دهند!
تیپ اجتماعی این مدیران نمی تواند دارنده توانایی های لازم برای برگزاری این جلسات باشد. آنها کتاب خوان نیستند. شخصا طعم یک پژوهش را تجربه نکردند. علم را برای علم نخوانده اند. تازه های نشر و جریان های جدید و قدیم فکری را نمی شناسند. درگیر مسائل فکری نبوده اند. زبان مخاطب را نمی شناسند. غرب را، شرق را، پنجره های تازه را نمی بینند، دل شیر ندارند و سر مبارکشان را، که درد نمی کند، هرگز دستمال نمی بندند. به نظر شما این افراد جامع الشرایط(!) می توانند کرسی های آزاد نظریه پردازی برگزار کنند؟! قطعا نمی توانند. منتها پرسش اساسی اینجاست که این افراد، اینجا، در مسئولیت های موثر فرهنگی دهه سوم انقلاب اسلامی و در مملکت امام زمان(عج) چه کار می کنند؟!
چهار- ضعف تاریخی فرهنگ گفتگو در میان ما ایرانیان
ناتوانی مدیران، به علاوهی ضعف تاریخی فرهنگ گفتگو در میان ما ایرانیان-بازهم لااقل در سیصد ساله ی اخیر- تحقق این خواسته را دشوارتر نموده است. ملت ما به لحاظ تاریخی استبداد زده است و منطق گفتگوی استبدادی، منولوگ است و نه دیالوگ، و کرسی های نظریه پردازی به دیالوگ، یعنی گفتگوی دو سویه و هم اندیشانه نیاز دارد نه یک سویه و قیم مابانه.
گفتگوهای جامعهی ما غالبا یا بازاری است یا قهوه خانه ای. یا پر از شعارهای خرد گریز تبلیغاتی است یا پر از قلمهگوییهای روشنفکرانهی مسئله گریز. فاهمه ایرانی ما مسئله یاب و در خدمت مسئله نیست. به حاشیه ها بیش از متن علاقمند است. ناطقه ی ایرانی ما نیز پیچیدهگو و شاعرانه و کنایهآمیز است. ما با زبان روشن و صریح و روشمندی سخن نمی گوییم و ذهن و زبان ایرانی ما آن را نیاموخته و تجربه نکرده است. آیا اندیشیدن بدون برخورداری از زبان اندیشیدن ممکن است؟
خلاصه کنم، تحقق و برگزاری آزاد کرسی های ازاداندیشی، با موانع فکری و عملی ستبری روبروست و امیدواری به تحقق آن، با عملکردهای فعلی و عزم های نصفه و نیمه ی موجود، یک امید واهی است. اگر وضع فرهنگی و فکری ما، از انچه هست، بدتر نشود، برای این آرزو، با عملکرد فعلی، دست کم به اندازه همان سیصد سالی که مدام آن را جلوی چشمان شریفتان آوردم، زمان نیاز است(!).
پنج- اهل کوفه ایم اگر... .
به سهم خود در مقام یک شهروند، به همراهان و دلسوزان انقلاب عرض می کنم که ما با تمام وجود، اهل کوفه ایم، اگر کرسی های آزاد نظریه پردازی، جنبش نرم افزاری، نقشه جامع کشور، تدوین الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت و دیگر دغدغه های استراتژیک مهندسی نظام، با همه استلزمات فلسفی، اخلاقی و قانونی آن محقق نشود. بجان خودم! به جان عزیزتان! همه ما اهل کوفه هستیم! و این وصله های ریاکارانه به ما نمی چسبد که اهل کوفه نباشیم ... .
[1] امیدوارم همه خوانندگان گرامی به این حکم منطقی توجه داشته باشند که در یک قضیه شرطی در شکل اگر-آنگاه، تنها یک رابطه ی شرطی بین دو مقدمه ادعا شده و درباره صدق مقدم و تالی ادعایی نشده است. یعنی در پرسش ما این ادعا مستتر نیست که وضع امروز ما چنین است و در صورت تحقق این مقدمه، نتیجه چنین و چنان خواهد بود. امیدواریم که و.ضع ما بهتر از این شرایط توصیف شده باشد.
[2] صحبت این نیست که نباید فقه و دانش بررسی احکام دین-حتی در همین شکل رایج و فعلی آن- در حوزه ها برقرار باشد، سخن بر سر این است که چرا فقط فقه؟ و چرا دیگر حوزه های معرفتی با قدرت و قوت دنبال نمی شوند؟
[3] بدیهی است که این حکم کلی مثل بسیاری از حکم های کلی دیگر، استثناهایی دارد، اما باید دید که جریان غالب اندیشه چیست.
[4] این جمله از بیانات امام خمینی در آخرین و مهمترین نامه خود به روحانیون است. این نامه با عنوان منشور روحانیت توسط مرکز نشر آثار امام خمینی منتشر شده است.
[5] عبدالکریم سروش در جای جای آثارش بر همین ادعا اصرار ورزیده است. حق این است که این ایده برگرفته از آثار اوست.
[6] برای نمونه می توان به بخشی از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام با عنوان "تاریخجه تعقل از نظر مسلمین" اشاره نمود.