همزمان با برگزاری جلسه نقد و بررسی نظریه علم دینی دکتر گلشنی - 92/12/17- در دانشگاه اصفهان، گزیده مختصری از مباحث این جلسه را تقدیم می کنم . بر مبنای مقالات و مصاحبه های آقای دکتر گلشنی گزیده دیدگاه ایشان درباره علم دینی چنین است:
گزیده دیدگاه
استدلال اساسی:
مقدمه (1): تعریف: علم دینی علمی است که مطالعه طبیعت
را در چارچوب متافیزیک دینی دنبال کند و کلّیت قضایا را در چارچوب جهان بینی دینی ببیند
مقدمه (2): متافیزیک و جهان بینی دانشمندان در طرح،
تعبیر و کاربرد نظریات علمی دخالت اساسی دارد
نتیجه: علم دینی نه تنها ممکن، بلکه ضروری و در عمل
گریزناپذیر است
توضیح مقدمه (1): متافیزیک و جهان بینی دانشمند در طرح نظریات علمی دخالت اساسی دارد.
مسأله وحدت نیروهای طبیعت از اهمّ مسائل فیزیک نظری معاصر است. در مورد وحدت دو نیروی ضعیف هستهای و الکترومغناطیسی سه فیزیک دان نظریه پرداز، عبدالسلام، واینبرگ و گلاشو، جایزه نوبل را به طور مشترک دریافت کردند، اما انگیزه آنان از پیگیری مساله وحدت نیروها متفاوت بود. از نظر عبدالسلام وحدت نیروهای طبیعت، دلیل بر وحدت تدبیر و در نتیجه وحدت مدبر است، و جاذبه این نظریه برای وی همین نتیجه گیری بوده است. گلاشو ایده وحدت بخشی نیروها را به دلیل مفید واقع شدن آن در عمل می پسندد. واینبرگ آن را به دلیل ساده شدن قضایا دنبال می کند؛ از نظر وی در غیر این صورت جهان چیزی جز نقاط پراکنده نخواهد بود.
توضیح مقدمه (2):متافیزیک و جهان بینی دانشمند در تعبیر نظریات علمی دخالت اساسی دارد.
مهمترین بخش از فعالیت علمی که جهانبینی دانشمند نقش اساسی در آن ایفا می کند مرحله تعبیر نظریات علمی است. نتایج یک تجربه را می توان در پرتو جهانبینیهای مختلف به صورت های متفاوت تعبیر کرد، و این طور نیست که برداشتی که توسط دانشمندان از تجارب عرضه میشود تماماً نتیجه تجربه باشد. باید توجه داشت که اگر دانشمندی تعبیری تماماً مادی از جهان ارائه کرده و هستی را صرفاً به ماده تقلیل دهد، این نتیجه مستقیم تجارب فیزیکی او نخواهد بود، زیرا هیچگاه نمیتوان از طریق تجربه ماده، نتیجه گرفت که غیر ماده وجود ندارد.
شواهد متعددی در این زمینه در تاریخ علم قابل گزارش است. به طور مثال: در سال های اخیر کشف شد که رابطه بین ثابت های طبیعت(از قبیل بار الکترون، ثابت پلانک و ...) طوری تنظیم شده که اجازه بروز حیات را در زمین داده است. مثلاً اگر شدت نیروی ثقل کمی قویتر از مقدار فعلی بود انبساط جهان خیلی زودتر متوقف شده بود و در اثر انقباض، جهان به صورت یک سیاهچال در آمده بود، قبل از آن که فرصتی برای تشکیل کهکشانها داشته باشد. ازطرف دیگر اگر شدت نیروی ثقل کمی ضعیف تر از مقدار فعلی بود، جهان سریعتر از آن منبسط میشد که ماده جهان به صورت ستارگان جمع شود. در هر دو حالت امکان فراهم شدن شرایط بروز حیات از جمله تشکیل اتم های کربن وجود نمیداشت. به سخن دیگر قوانین فیزیک چنان هستند که گویی تعبیه شدهاند تا شکلیابی حیات را ممکن سازند. برای این مطلب که به اصل آنتروپیک(Anthropic principle) موسوم شده دو نوع توضیح ارائه شده است:
فیزیکدانان خداباور آن را حاکی از طراحی الهی دانسته اند؛ اما فیزیک دانان خداناباور برای توجیه آن به نظریه جهان های متعدد متوسل شده اند که در هر یک از آنها ثابتهای طبیعت متفاوتند و در بین تریلیون ها تریلیون جهان، یک (یا چند) جهان، ثابت های مناسب برای بروز حیات را دارند. البته فیزیک هیچ شاهدی برای این جهانهای مستقل از هم ندارد و نظریهپردازی فوق مبتنی بر هیچ تجربه مستقلی نیست و تنها علاقه بعضی از دانشمندان به فرار از خداباوری بوده که آنان را به این نظریه سوق داده است.
توضیح مقدمه (3): متافیزیک و جهانبینی دانشمند در کاربرد و جهت گیری نظریات علمی دخالت اساسی دارد.
جهتگیری و کاربرد پژوهشهای علمی می تواند در نظامهای ارزشی مختلف به طور واضح متفاوت باشد، و چون ارزشهای انسانی غالباً ارتباط ارگانیک با عقاید دینی دارند اعتقادات دینی را میتوان با جهت گیری علم و فناوری مرتبط دانست.
چالشها: پرسشهای سنجشگرانه
گامه ای سنجشگری و نقادی این نظریه
گام اول: آیا این استدلال معتبر(valid) است؟
- آیا (با فرض قبول) مقدمه های (1) و (2)، از این مقدمهها این نتیجه بر میآید؟
گام دوم: آیا این مقدمات قابل قبول(acceptable) یا صادق(Truth) هستند؟
بررسی مقدمه(1): محدودیتها و ظرفیتهای پذیرش چنین تعریفی از علم دینی چیست؟
بررسی مقدمه(2): لوازم پذیرش دخالت ذهنیت و جهانبینی دانشمند در شکلگیری علم چیست؟
گام اول:
از این مقدمه ها امکان علم دینی نتیجه می شود، اما ضرورت آن نتیجه نمیشود. تعریف ارایه شده از علم دینی، یک تعریف توصیفی است. برای توصیه به علم دینی لازم است، مقدمات دیگری مطرح شود. مثلا اینکه ادعا شود: برخورداری از علمی در چارچوبه یک متافیزیک دینی، ضرورتا(یا محتملا) ما را به صدق و مطابقت بیشتر با امر واقع می رساند؛ یا اینکه ادعا شود باور به گزاره های متافیزیکی دینی در حالات روانی انسان موثر بوده و معنای زندگی دانشمند را تضمین می کند.
اثبات امکان چیزی، دلیلی برای تحقق یا ضرورت تحقق آن نیست. این نتیجه که علم دینی ضروری است نامعتبر است. و این نتیجه که "علم دینی-بدون هیچ بار ارزشی- ممکن است"، معتبر است.
گام دوم: بررسی مقدمه ها
سنجش مقدمه(1):
- پیش فرض مستتر در مقدمه(1) این است که از اساس در دین چارچوبی کلی و متافیزیکی درباره طبیعت وجود دارد (روش پسینی) یا باید وجود داشته باشد. ( روش پیشینی). از آنجا که روش دکتر گلشنی پسینی است و نه پیشینی تنها به بررسی پیش فرضهای روش پسینی میپردازیم: ( با این حال دو پیش فرض مهم پیشینی در پی گرفتن روش پسینی وجود دارد، نخست اینکه هدایت تشریعی انسان نیازمند القاء اصول متافیزیکی علم است. و دوم اینکه ربوبیت تشریعی تنها از طریق وحی امکان پذیر است نه توسط عقل یا وجدان اخلاقی(تفکر دئیستی)، همچنین این نظریه مستلزم تلقی خاصی درباره وحی است که در ادامه بدان اشاره میشود.
روش پسینی:
اما در روش پسینی باید نشان داده شود نمونه هایی موثر از متافیزیک علم در متن مقدس وجود دارد. گلشنی این کار را در آثارش کرده است. برای نمونه با اشاره به جمله شوپنهاور اصل فهم پذیری جهان طبیعت را یکی از میراث های تفکر دینی می داند.
چالش ها:
باید توجه نمود که دیدگاه گلشنی درباره متن مقدس ناظر به برخی پیش فرضهای بسیار بحث انگیز است که یکی از مهمترین آنها واقعگرایی درباره گزاره های به ظاهر علمی متن مقدس است. مثلا اینکه "سماوات و الارض" ناظر به همین آسمان و زمین موضوع بحث در اخترفیزیک و کیهان شناسی است، یا اینکه آب در قرآن، همان H2O در شیمی است. و زبان قرآن در این موارد ناظر به واقعیتی علمی و نه مشهورات عرفی است. همچنین مجاز و کنایه و .... نیست.
سنجش مقدمه(2)
1- با چه توضیحی قبول(2)، مستلزم ترک موضوع رئالیستی( واقعگرایانه) درباره علم نیست؟ اگر ذهنیت دانشمند در فهم او از واقعیت دخالت دارد، دفاع از موضع رئالیسم دشوار می شود. (اگرچه ناممکن نیست.) ظاهرا گلشنی مدافع دیدگاه رئالیسم انتقادی است. اما تاثیر این تلقی در نظریه او به تصریح بیان نشده است.
نقد رویکردی:
در نظریه علم دینی گلشنی، متدولوزی بحث در علم دین به شدت از متدولوزی بحث در زمینه علم و دین متاثر است. مشخص نیست این پل زدن از بحث علم و دین به علم دینی با چه منطقی صورت گرفته است. به نظر من، نشان دادن برخی همسوییهای علم و دین، هیچ مشکل فلسفی را در موضوع علم دینی حل نمی کند.
به نظر می رسد لازم است ایشان ویراست جدیدی از نظریات خود ارایه کنند و وجه فلسفی آنها را تقویت نمایند. ( تاریخ انتشار کتاب "از علم سکولار تا علم دینی"، مربوط به سال 1376 است).