0- مقدمه:
بهار 91 در نشست ماهانه «حکمت سرا» شنوندۀ عرایض روحانی محترم، جناب آقای میرزایی بودم. ایشان ادعاهایی را درباره «فساد ذاتی علوم انسانی» و خبر تاسیس دانشِ خالص «انسان شناسی اسلامی» مطرح کردند. میخواهم در این یادداشت «تاملاتی نقادانه» را درباره مضمون اینگونه دعاوی مطرح نمایم. البته در این راه یک مانع غیرقابل حذف وجود دارد و آن اینکه شرط لازم در بررسی دقیق و همه جانبه هر نظر یا نظریه وجودِ مکتوبات صریح، مستند و مستدل مدعی است، که هم اکنون وجود ندارد. از این رو از عبارت «تاملات نقادانه» به جای واژۀ «نقد»، «موضع گیری» یا «مخالفت» استفاده می کنم.
با این حال در همین ابتدای امر، سوالی ذهن را درگیر می کند. میرزایی در این مصاحبه در پاسخ به آخرین سوال می گوید:
- «(مصاحبه گر:) عنوان سوال آخر چه تعداد روانشناس اسلامی پرورش دادهاید؟
به اندازهای پرورش دادهایم که امروز قادریم یک حوزه علمیه تاسیس کنیم که افرادی را بگیرد و چهار سال بعد، طبیب و روانپزشک و روانشناس اسلامی تحویل جامعه بدهد یعنی استاد و متون درسی این کار آماده است و یک قدم آخر مانده است که بزرگان مملکت باید بردارند.»
اما از طرف دیگر در پاسخ به سوال دیگری -در همین مصاحبه- می گوید:
- (مصاحبه گر:) آیا اسناد پشتیبان از الگوی تولیدی خود تهیه کردهاید؟
اسنادی در قالب فیش تهیه کردهایم ولی هنوز به صورت یک کتاب در نیاوردهایم.
سوال اینجاست چرا تا امروز از آن همه «اسناد و متون درسی» که قابلیت تاسیس یک حوزه علمیه با توانایی تربیت چهار سالۀ «طبیب و روانپزشک و روان شناسی اسلامی» را دارد، یک مقاله در نیامده است؟ ( به فرضیه های ممکن در پاسخ به این پرسش نمی پردازم).
به این پرسش نخست پرسش دیگری نیز افزوده می شود و آن اینکه که چگونه باید با نظریه میرزایی درباره مفهوم نقد کنار آمد؟ از نظر وی، شخصیت ناقد -«کسی که می خواهد نقد کند«- از «نقد» مهمتر است و به زبان ساده، اگر کسی اهلیت و آشنایی با علوم چه و چه را نداشته باشد، نمی تواند نقدِ درخوری درباره نظریات ایشان ارایه کند.. البته که این حرف در یک نگاه کلی درست است، اما خواننده گرامی این نوشته لازم است توجه نماید که همین علومِ چه و چه هم به احتمالا قوی در نزد میرزایی تعریفی بدیع و غالبا متفاوت با تعاریف موجود دارد، و مشخص نیست که چشمِ مادر گیتی به این زودی ها بتواند، به زیارت چنین ناقدی که ایشان از خداوند طلب می کنند، روشن شود. به احتمال قوی، نتیجه حرف ایشان این است که چون کسانی که به قول ایشان، «هم زمان توانایی تحقیق نقلی، عقلی، شهودی و تجربی داشته باشند و در فضای روانشناسی اسلامی کار کرده باشند ...» وجود ندارند، فقط خودشان می توانند خودشان را بررسی کنند و بقیه دانش پروران که این سیر عقلی، عرفانی، و علمی را طی نکرده اند، بهتر است در هنگام تلاوت نظریات ایشان، گوش فرا دهند، باشد که هدایت شوند.
من از بررسی این نکته (هم) در اخلاق نقد می گذرم و به تاملاتی نقادانه درباره فرمایشات ایشان وارد می شوم. هدفم را هم خودم می گویم: من این یادداشت کوتاه را نوشته ام تا ایشان و دوستان و مخاطبان همراهشان را به «تواضع عقلی» بیشتر و توجه به «اخلاقیات اندیشیدن» دعوت کنم و امیدوارم ایشان با حسن ظن و سعه صدری که از یک روحانی علوم دینی انتظار می رود، درباره انتقادهای مطرح شده بیاندیشند و پاسخ های خود را به سمع و نظر منتقدان و طرفداران خود – حتما به صورت مکتوب- برسانند.
1- بیان دعاوی
شش ادعای اصلی آقای میرزایی در سخنرانی نشست مجموعه »حکمت سرا» (بهار 91) چنین اند:
1-1- با استناد به احادیث و آیات قرآن کریم روشن می شود: معرفت نفس از سودمترین دانش هاست. و مطالعه خویشتن بر مطالعه هر علمی رجحان دارد. ( درباره این بحثی ندارم.)
1-2- علوم طبیعی علومی خنثی هستند و مطالعه آنها دخل چندانی در معرفت و دینداری ما ندارد.
1-3- علوم انسانی (غربی) ذاتا فاسد است. ( البته ایشان در سخنرانی خود نیازی نمی دیدند، پسوندِ «غربی» را بیان کنند، منتها با توجه با قرائن و شواهد منظور ایشان احتمالا منظور همین بوده است. و اگر نبوده ...، در اینباره در بخش 2-2 اشاراتی کرده ام.)
1-4- رهبر انقلاب در سفر خود به قم هم همین موضع را داشته اند و در جمع طلاب گفته اند: علوم انسانی ذاتا فاسد است.
1-5- این جمله رهبری حجت ماست در اینکه اعتباری برای علوم انسانی رایج در دانشگاه ها قائل نشویم.
1-6- ما طرحی نوشته ایم و نقشه ای فراهم اورده ایم درباره انسان که «برگرفته» از روایات، -و فلسفه صدرایی است (این ادعا در مصاحبه اخیر است)- و این طرح ما (انسان شناسی اسلامی) صد در صد اسلامی است. (در مصاحبه: « الگو و روش ما نیز... در اندازه ظرفیت ذهن و توان خودمان، جرعهای از حکمت صدرایی را فرا گرفتیم و در ادامه ... ». متاسفانه بنده نمی دانم عبارت «جرعه نوشی از حکمت صدرایی» را به چه نحو تاثیر یک نظریه از یک نگره فلسفی تعبیر کنم از اینرو از همان اصطلاح معمولِ «برگرفته» استفاده کردم).
2- تاملات نقادانه:
2-1- تاملاتی نقادانه درباره ادعایِ «علوم طبیعی علومی خنثی هستند».
دفاع از خنثی بودن علوم طبیعی آن اندازه که میرزایی گمان می کند ساده نیست. نظریات بسیاری هستند که نشان می دهند عوامل بسیاری در تلقی علمی ما از جهان موثراند و تعریف علم را به چیزی که به طور مستقیم کاشف واقعیت استبر نمی تابند(دیدگاه انتی-رئالیستی درباره علم). فعلا، تنها، ادعای من در مقابل ادعای مطرح شده این است که اثبات خنثی بودن علوم طبیعی نیز دشوار و پر دردسر است.نمایش دلایل افرادی که به خنثی نبودن علوم طبیعی معتقدند خارج از استطاعت این نوشتار است، آنچه مهم است این است که بر اساس این ادعا-که علوم طبیعی هم خنثی نیستند- روح کلی حاکم بر دعاوی میرزایی درباره خالی نبودن علوم انسانی ار اززشها و جهان بینی فلسفی اندیشمندان تایید می شود. اگر برآن باشیم که حتی علوم طبیعی هم خالی از وساطت و رنگ پیش فرض ها و ذهنیت دانشمندان و نهاد های اجتماعی نباشد، بدیهی است که وضعیت علوم انسانی از این جهت بغرنج تر است و وابستگی آنها به پیش فرض های انسانی و اجتماعی و فلسفی پُر واضح خواهد بود.
با این همه، نکته مهمی که در حاشیه این توجهات نیازمند دقت است این است که: خنثی بودن علوم طبیعی در کشور ما «فرض» می شود و در دنیای غرب «بحث». چرا که استفاده از دستاوردهای علوم طبیعی در شبیه سازی و پزشکی جدید- مواردی مثل «رَحِم اجاره ای و رَحِم مصنوعی» در کشور ما با فتاوای فقها، حل و فصل می شود، اما در کشورهای غربی-که چنین مرجعیتی و اقتداری برای نهاد دین وجود ندارد- برای حل و فصل آنها به هزاران سطر استدلال فلسفی و اخلاقی نیاز است. برای مثال اخیرا مقاله ای را می خواندم که درباره اخلاقی بودن و یا اخلاقی نبودن آزمایش های پزشکی بر روی میمونها بحث می کرد. نویسنده می پرسید: آیا انجام آزمایش های پزشکی بر روی موجودی که قریب 98درصد کروموزم هایش با انسان مشترک است، کاری اخلاقی است؟ باید به وقت خود و به تفصیل به این پرسش پرداخت که چرا در کشور ما سخنی درباره اسلامی شدن دانش شبیه سازی و دانشِ هسته ای به میان نمی آید؟ و بر اساس کدام فلسفه و نظریه اخلاقی مصرّح، علوم طبیعی و تکنیک های برخواسته از آن به کار گرفته می شوند؟
البته روشن است که ماجرای علم و تکنولوژی متفاوت است. من از این ادعا دفاع می کنم که حتی با فرض خنثی بودن علوم طبیعی نمی توان از خنثی بودن تکنولوژی دفاع کرد. تکنولوزی دربردارنده حضور علت فاعلی است. ذهنیت انسان است که به تکنولوزی شکل می دهد. از نظر من سخن گفتن از تکنولوژی اسلامی و غربی کاملا معنادار است چراکه در تکنولوژی اراده انسان به ابزار تحمیل شده است و از اینرو علم و تکنولوژی از این جهت با یکدیگر متفاوت اند.
2-2- تاملات نقادانه درباره ادعای «فساد ذاتی علوم انسانی»
اگر قید «غربی» در عبارت فوق لحاظ نشود (همان بیانی که میرزایی دارد)، و ادعا شود: علوم انسانی ذاتا فاسد است، لازمه این ادعا نوعی بد بینی حداکثری به مبداء عقل بشری، و در ادامه، خوش بینی حداکثری به مبداء نقل، در خبردادن از واقعیت است(مَحکیِ واقع بودن). (احتمالا) استدلال همراه با این مُدعا هم این است که چون علوم انسانی رهاورد عقل بشری است و عقل بشری خطاپذیر است، -خاصه آنکه عقلِ تولیدکنندۀ علوم انسانی جدید، غربی است و عقل غربی هم مستقل از وحی و دیانت، در عالم نظر کرده است، پس فرآورده چنین پردازشگر معیوبی نمی تواند صادق باشد، بلکه باید گفت که از این پردازشگر ناقص، جز «فساد» بر نمی آید. و (احتمالا)-اگر ادعای گوینده متواضعانه باشد-باید اذعان داشت که اگر همین عقل غربی در برابر وحی سر تسلیم فرود بیاورد و در نسبت با آن بیاندیشد، نتایج آن مفید و صواب خواهد بود. ( شاید هم ادعای میرزایی این باشد که فراورده های عقل غربی با هیچ غسل تعمیدی پاک و قابل استفاده نمی شود).
در سنجش این اظهار نظر تنها سه تامل نقادانه را به اجمال بیان می کنم.
نخست توجه می دهم که پیامد این حرف این است که علم ریاضیات، علم منطق،... علم اصول فقه، علم رجال، علم تفسیر، علم بلاغت، علم اللغه و بسیاری از علوم رسمی حوزه های علمیه که در شکل گیری، و روش های آنها عقل بشری – به هر روی- مدخلیت دارد، ذاتا فاسد است. به دو دلیل: یکی اینکه علی الادعا، عقل مستقل بشری از اساس نمی تواند هیچ مائدۀ ناب و مبارکی داشته باشد و بنابراین فی المثل در شکل گیری علم اللغه که عقل بشری، «دخالتِ تاسیسی» داشته است فساد وجود دارد. در فراورده های دیگری از عقل بشری نیز همچون فلسفه صدرایی، ریشه های پررنگی از علوم غربی یونانی و آثار ارسطو، افلاطون و فلوطین، وجود دارد و از اینرو تکلیف آن هم روشن است. ( برای سنجیدن این ادعا، بنگرید: انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیسی اولیری، ترجمه احمد آرام، نشر جهاد دانشگاهی، و بسیاری از کتابهای دیگر با رویکردهای متفاوت به این مسئله.)
آیا کسی ادعا می کند که علم اصول فقه را مستقیما احادیث ساخته اند؟، و عقل بشری در آن مدخلتی ندارد؟ یا ادعا می کند عقل بشری در آن مدخلیتی دارد، اما این عقل به امضاء شارع (خداوند) رسیده است و مدخلیت ان در استنباط احکام الهی با تایید الهی است؟ اگر دومی را ادعا کند و مثلا بگوید: در اینجا مواد اندیشه، توسط وحی ارایه شده است و عقل تنها در صورت بندی و قالب بندی آنها موثر بوده است، یا ادعا کند القا کلیات توسط دین بوده و عقل در شکل گیری مُفصّلات آن دخالت داشته است، بازهم مشکلی حل نمی شود بلکه این ادعا خود موید عقلانی-بشری بودن علم اصول فقه و فقه اللغه است و براستی اگر چنین نبود این همه بحث و مجادله تاریخی علمای اسلامی در روشها و فنون این بحث چگونه قابل توجیه است؟ آیا تفاوت فتاوای علما و مفسران و فقهای دین در استنباط احکام الهی تقابل وحی با وحی است!؟ ادعای روشن من این است که: عقل بشری روش های اصول فقه را ساخته است، و مواد یک علم نمی تواند آن را اسلامی (و یا غیر اسلامی) کند. ذاتا فاسد بودن علوم انسانی، ذاتا فاسد بودن رهاورد عقل است. و اگر کسی ناشیانه این ادعا را مطرح کند، -اگر(!)- یکی «بر سر شاخ» است که «بُن می بُرد».
اما اگر بگویند که مراد، تنها علوم انسانیِ غربیِ مستقل از وحی است، و اگر این عقل بشری در نسبت با وحی اندیشه کند، فرآوردۀ آن پاگ و طاهر خواهد بود، بازهم ده ها پرسش جدی در میان خواهد بود. من در اینجا تنها به سه پرسش اشاره می کنم:
پرسش اول: «غربی» یعنی چه؟
اولا، معنای «غربی» در عبارت «علوم انسانی غربی» چیست؟ چرا کل نظریات غرب از چند قرن قبل از میلاد مسیح تا امروز در یک کاسه ریخته شده است و به آنها یک نام و یک هویت دداده شده است؟ یک جنبۀ دم دستی در توجه به اهمیت این پرسش اینجاست که اولا بسیاری از این نظریات غربی خود در سایه نقد دیگر نظریات غربی ساخته شده اند، مشخص نیست چگونه و با چه شاخصی این نظریات، دوباره در درون یک بسته قرار می گیرند؟، لابد به این دلیل که روحیه حاکم بر آنها همچنان حفظ شده است. و مثلا – به بیان میرزایی- نمره هر دو این نظریات، در توجه به ساحت روح انسان کمتر از 5 است؟ حتی با این فرض هم، بر ایشان است که نشان دهد نمره 7 و 8 و 9 را کدام نظریه گرفته اند؟ و در آنها چه روحیه وجود دارد که در نظریات غربی نبوده است. این را نشان بدهد و نه اینکه یک ادعا را به زبان های مختلف تکرار کند.
پرسش دوم: چرا تفکر «غربی»، غیر دینی است؟
در ادامه نکته قبل، این فرض که تفکر غربی دینی نیست چالش برانگیز است. چرا برآنید که تفکر غربی غیر دینی است؟ از اتفاق، هم به دلایل معرفتی و هم به دلایل روان شناختی، و هم به دلایل تاریخی این ادعا نیز توجیهاتِ جدی و قدرتمندی دارد که حتی با دیدگاه ذاتگرایانه دربارۀ غرب هم، بهترین تبیین بر توضیح چگونگی ایجادِ «ذاتِ» مدرن غرب ایجاد یک فهم و تفسیر دینی جدید و متفاوت از جهان است. ( برای نمونه بنگرید: فلسفه روشنگری، ارنست کاسیرر، ترجمه یدالله موقن، نشر چشمه، همچنین: نیچه و مسیحیت، اثر یاسپرس، ترجمه عزت الله فولادوند، نشر ماهی). اگر ادعای این اندیشمندان درست باشد، حدس دیگری تقویت می شود و آن اینکه ساختن هویت غربی برای «آن-ها»، و ساختن هویت دینی برای «ما» تنها جنبه معرفتی ندارد بلکه به یک نیاز انسان های متوسط الحالِ دینی بر می گردد که نیاز دارند گاهی، به دلایل و علل متنوع، هویتی در بیرون – و نه در درون- برای خود دست و پا کنند و برای این «ساختنِ خود در سایۀ «دیگری»»، یکی از ساده ترین راه ها طرح تقابلی هویت هاست. (توجه فرمایید که من ادعا نمی کنم تبیین فوق، دربردارندۀ همه حقیقت است اما ادعا می کنم که دربردارنده بخشی از حقیقت است. )
اینکه نظریاتی سکولار(/دین پیرایانه) در غرب وجود دارد و بر مبنای آن روان شناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی خاصی قوام یافته است یک حرف است و اینکه جریان تفکر غربی غیر دینی است حرف دیگر. من منتقد ادعای دوم هستم. و در صورت لزوم نشان خواهم داد که چقدر نظریات غیر دینی در تاریخ دینی ما تولید شده است که رنگ و لعاب دینی داشته است؛ آیا نظریات غزالی و صدرا درباره «شخصیت زن» دینی است؟ چرا این نظریات غلط اقتصادی و سیاسی و روان شناختی ما را غیر دینی نمی کند، اما غرب را غیر دینی می کند؟ این نکته ای است که پاسخ آن تا امروز بر نگارنده مشخص نشده است.
2-3- تاملات نقادانه درباره ادعای چهارم و پنجم: ایا رهبری گفته اند: علوم انسانی ذاتا فاسد است؟ و اگر گفته اند، چه منظوری دارند؟
بیان رهبر انقلاب این است:
« ... اینکه بنده دربارهى علوم انسانى در دانشگاهها و خطر این دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم -هم به دانشگاهها، هم به مسئولان – به خاطر همین است. این علوم انسانىاى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهانبینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران مىآیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. ... ». (در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ۲۹/۷/۱۳۸۹)
این فرمایشات رهبر انقلاب را پیام فضلی نژاد چنین بازتولید کرده است، که بیان میرزایی به آن شبیه است:
« اگر به سفر رهبر معظم انقلاب به قم دقت کنید می فرمایند: بعضی از این مبانی سکولار در حوزه علوم انسانی ذاتا مسموم است.» (منبع اینجا).
توجه می کنید که حتی فضلی نژاد نیز جمله رهبری را با قید «بعضی» و چندین قید محدود کننده دیگر نقل قول کرده است. درباره انطباق فرمایش رهبر انقلاب با جمله آقای میرزایی و فضلی نژاد قضاوت با خوانندگان است.
درباره این پرسش که چگونه می توان بر اساس این بیانات رهبری فساد مطلق را به نظریات غرب نسبت داد، و سپس با یک جهش ساده، از بالای میلیون ها مقاله و کتاب و تلاش فکری غرب در علوم انسانی تجربی و غیر تجربی، جهید و آن گاه بدون داشتن حتی یک مقاله قابل استناد، بر منبر وعظ و ارشاد نه تنها عالمان، بلکه »علم روان شناسی« نشست، و آدم و عالم را از کشف بزرگ خود با خبر کرد، قضاوت من در درونمایه این یادداشت مشخص است.
به علاوه، از اساس توجه به این نکته که نظرات تربیتی و سیاستگذارانه رهبری در جایگاه کلان تئوری های راهبردی، که مُفصُلات آن مشخص نیست و لازم است توسط دانشپروران تبیین، و توسط مدیران تفهیم و توسط مجریان و کارشناسان اجرا شود، و در آن طبیعی است که استلزمات نظری و عملی با دقت کافی برای عمل، دیده نشده است، چگونه می تواند با عنوان یک استناد- در در جایگاه «برهان» قرار گیرد، محل تامل است. اینچنین استناداتی به جای استدلال از افراد فلسفه خوانده و شنیده، انتظار نمی رود.
4- نقد اخلاقی این ادعا که «یافته های ما صد درصد اسلامی است».
دوست طلبه ما ادعا می کند که آنچه در طی مطالعات بسیار بر او روشن شده و آن را یک «انسان شناسی اسلامی» نام نهاده است، مطلبی است صد درصد اسلامی و به دور از ناخالصی. طببیعتا از آنجا که هنوز استناد و استدلال های این دعاوی منتشر نشده است و تنها در سینه مدعیان آن وجود دارد، و البته، در عرصه عمل، و بر اساس آن، یک مرکز مشاوره هم تاسیس شده، و این قدرت را دارد تا حوزه علمیه هم تاسیس کند، نه صاحب این قلم، و نه هیچ دیّار دیگری، جز از راه شاید و اما و اگر، نمی تواند نقد کاملی بر آن وارد کند، و اگر از سر اشتباه چنین کاری بکند، (احتمالا) اگر متهم نشود که اهلیت انجام این کار نداشته است، متهم می شود که مطلب را درست نفهمیده یا دچار سوء برداشت شده است و بنابراین، همۀ زحمات ناقد بی چاره به باد هوا می رود!. پس من این اشتباه را نمی کنم و درباره صحت و سقم این بیانات موضعی نمی گیرم. بلکه، تنها به چنین ادعایی، جدای از صادق یا کاذب بودن آن، یک نقد اخلاقی مطرح می کنم.
این استدلال که یافته من، صد درصد اسلامی است استدلالی است قدرتمند؛ آن قدر قدرتمند که با آن می توان در مقابل امام عصر(سلام الله) هم ایستاد. چه رسد به یک دانشجوی کم سواد علوم انسانی مثل من. حتما شنیده اید که در هنگام ظهور امام عصر (س) برخی با دلایلِ دینی در برابر امام عصر(س) می ایستند، یعنی آنقدر خود را حق می دانند که او را «حق» نمی بینند و می خواهند او را با مقیاس خود، راست کنند نه اینکه با مقیاس او راست شوند. از اینرو من از رنگ و بوی غالب استدلالهایی که در ابتدایش کلمانی مثل «صد درصد» باشد و احکام مطلق صادر کند در هراس و دل نگرانم. این نقد اخلاقی من بر ششمین ادعای سخنران محترم است.
یادداشت من با اعلام امادکی برای دریافت نقدهای مکتوب به نوشته ام، و دعوت آقای میرزایی و مرکز مشاوره انشاء به تواضع عقلی بیشتر در بیان دعاوی خود پایان می یابد.
5 شهریور 1394
اصفهان
- بعد نوشت 2: پایگاه تحلیل خبری ندای اصفهان، این مطلب را در تاریخ یک مهرماه 1394 منتشر کرد(اینجا). منتها در ابتدای متن توضیحی قرار داد که من در قالب یک کامنت در همان سایت به آن نقدهایی را وارد کردم. آن توضیحات و نقدهای خود را در اینجا بازنشر می نمایم. ( البته پیش از آن باید بگویم که متن زیر متن اصلی کامنت من است که متاسفانه «ندای اصفهان» همین کامنت را هم نه سانسور، بلکه به صورت ویرایش شده منتشر نمود. یعنی تا این حد برای نویسنده اش حق قائل نبود که حتی اگر متن را سانسور می کند به این شکل نشان دهد: {...}نه اینکه به راحتی بخشی از متن را ببرد و به بخش دیگری بچسباند. واقعا باید به داشتن این سایت های حرفه ای و اخلاق مدار در اصفهان به خود بالید!)
ندای اصفهان- سرویس اندیشه: مرکز مشاوره انشاء (اندیشه های ناب شیعی ایرانی اسلامی) به مدیریت حجت الاسلام والمسلمین حسین میرزایی، چند سالی است که در اصفهان راه اندازی و با استقبال اقشار مختلف مردم روبرو شده است. این موسسه داعیه دار تولید علم دینی بر اساس تعالیم متعالی دین اسلام و سخنان اهل بیت عصمت و طهارت است. موسسه انشا مبانی خود را بر اساس قرآن کریم، احادیث، برهان و عرفان قرار داده است و می گوید بر این اساس نقشه نفس انسان را ترسیم کرده است. موسسه انشا جسورانه وارد صحنه شده و در لفافه می گوید «دلیلی نمی بینم که مبانی علم تولیدی خود را برای هر شخص و محفلی بخواهم اثبات کنم»، این حرف هرچند انتقاداتی را برانگیخته اما شاید بهترین تبلیغ برای ایده های آن خود مردم باشند که می گویند با مراجعه به این مرکز مشاوره بسیاری از مشکلاتشان برطرف شده است.
متن زیر که پیش از این در وبلاگ «پیشانی» به قلم آقای «حامد صفایی پور» منتشر شده است، نقدی بر مرکز مشاوره انشاء است که مبانی و ادعاهای آن را قابل سنجش نمی داند. ندای اصفهان از نقد و تضارب آرا استقبال می کند و امیدوار است دوستان مرکز مشاوره انشاء به این دعوت مکتوب پاسخ گویند و توضیحاتی را ارائه دهند.
***
نقدهای من به این توضیحات اولیه:
ممنون از انتشار این نوشته من
آنچه در بالا از قول «ندای اصفهان- سرویس اندیشه» نوشته شده است خود نیازمند نگارش یک یادداشت نقادانه مستقل است و بنده اعتراضاتی بدان دارم. متاسفم که رفتار سایت های اصفهان تا این حد غیر حرفه ای و نامسئولانه است.
نخست اینکه، ادعای من نقد مبانی نظری مرکز انشاء بر اساس مصاحبه جناب میرزایی است و ادعای سنجش ناپذیری برخی از دعاوی و کلیت برنامه ایشان یکی از نقدها و نه مهمترین و نه همه نقد من را در بر می گیرد. اما متن شما چنین است که گویی نقد من تنها به سنجش ناپذیری عرایض اقای میرزایی است که آن هم به حمدالله با جسارت ایشان در بیان اینکه نیازی به گفتن این مبانی برای هر کس و ناکسی نمی بینند رفع و رجوع می شود. در حالیکه برخی دعاوی ایشان قابل سنجش است و در اثر این سنحش نیز دانسته می شود که اعتبار و کفایت استدلالی ندارد.
2. دوم، نقد من پیشینی است؛ پیشین از تجربه و ربطی به رضایت مشتریان این مرکز ندارد. در متن شما گویی القاء شده است که مشتریان راضیند و این حرفها را باید آنها قضاوت کنند. این حرف نسنجیده ای است. مرکز انشاء و هر مرکز دیگری را می توان هم با روش پیشینی و هم پسین از تجربه مورد سنجش قرار داد منتها با این ملاحظه بسیار مهم که موفقیت برای کسی صدق نمی آورد. و الا داعش هم در جذب موفق است و رضایت خاطر بسیاری را فراهم می کند. موفقیت در دل عمل لزوما نظریه ای را صادق نمی کند گرچه بنا به دلایلی در معرفت شناسی و انسان شناسی احتمال صدق ان را بالا می برد، اما در کل طرح این موضوع از جانب شما بی ربط است.
3. سوم، سوگیری بیانی و بلاغی یک سایت خبری در انتشار یک نقد است؛ که بی طرفی را رعایت نمی کند، نوشته ناقد را تنها به دلیل عشق به تصارب افکار منتشر می کند، اما در چند جمله از موفقیت ها و واژه های تقدس آور مثل « انشا مبانی خود را بر اساس قرآن کریم، احادیث، برهان و عرفان قرار داده است و می گوید بر این اساس نقشه نفس انسان را ترسیم کرده است. موسسه انشا جسورانه وارد صحنه شده و در لفافه می گوید … » استفاده می کند. من نمی دانم این چه نحوه کار حرفه ای رسانه ای است؟ به جنبه اخلاقی و شرعی هم کار ندارم. تمام همت من در این نقد این بوده که بگویم ان چیزی که شما به ان «جسارت» می گویید ممکن است چیز دیگری بوده باشد. و بنده نیز نخواستم مبانیام را از جایی جز عرفان و برهان و قرآن و حدیث بگیرم.