پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۲)

 شما دارید از چیزی می نویسید که نه به درد دنیا میخوره نه آخرت!!
همون تفکر نقادانه هم همینطور!! تازه میخوای فرهنگی باشی برو بلد باش چجوری باشی!!  فرهنگ یعنی فرهنگ ایثار و شهادت! مابقی همه اش چیزیه که غربی ها تو کله تون کردن!!
  • شبنم فرزانگان 2
  • 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

    📚#داستان-واقعی_وقتی_که_#الاغ_شدم
    #مجید_ناظمی

    تابستان سال 1389 بود 
    در حال رانندگی بودم حواسم نبود .یه دفعه یک #ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با #بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست . 
    🍃🌸🍃
    همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم 
    🍃🌸🍃
    گفتم ،آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند . تو باید به من میگفتی خر . دوم اینکه اگه من الاغم ،حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم 
    🍃🌸🍃
    سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم .... یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام 

    منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش  

    بااشاره اون ،هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد .

    🍃🌸🍃
    این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش .و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت .

    اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک #واکنش تبدیل میشه به یک #خلاقیت .یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی 

     هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود .رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم .
    🍃🌸🍃
    🍃🌸🍃
    1-آخر هر جنگی صلحه   
    2- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم 
     3- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست 
    4- وقتی کسی #عصبانی_ت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه 

    این #داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوها تعریف میکنم و کلی باهم ،به لحظه الاغ شدنم میخندیم.


    📝
    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">