سه شنبه هر هفته؛ با ستون «سهم من از فرهنگ» در روزنامه اصفهان زیبا
به خصوصیات عاملان تغییر رسیدیم: پرسش پایانی ما (در گفتار پیشین) این بود که: «عامل تغییر» باید چهگونه انگیزهها، روشها و منشهایی داشته باشد؟ و در گام بعد، آیا «ما» در جهتی زندگی میکنیم که واجد این ویژگیها شویم؟ قرار بر این بود، پاسخ این پرسش را با روش تجربی فراهم کنیم بدین شکل که به بررسی برخی «عاملان تغییر پایدار و موثر فرهنگی» بپردازیم و سرنخ پاسخها را از منطق و روش آنان استخراج کنیم.
اکنون گردنۀ دشواری در مسیر ماست؛ باید از ابتدا نمونهها و مصادیقی را برای «تغییرات موثر و پایدار فرهنگی» برگزینیم و در این کار ناگزیر به ارزشگذاری هستیم. چه کنیم؟ آیا روشِ عینی و نسبتا بیطرفی -با حداقل ارزشداوری- برای گزینش نمونههای تحول پایدار فرهنگی در اختیار داریم؟ چگونه میتوانیم به منطق مشترکی در بررسی خصوصیات عاملان تغییر دست یابیم؟ با در نظر گرفتن این ملاحظه، همچنان برآنیم که دستکم در حوزه فردی، خصوصیات عینی و استنادپذیرِ مشترکی وجود دارد و ما، هم اکنون، میخواهیم به یکی از آنها اشاره کنیم.
یک پاسخ سر راستِ دربارۀ مهمترین ویژگی «عاملان تغییر»، این است که آنان، خود «آبدیدۀ تغییر»اند؛ و شما این را، در روش، منش و مسیر حرکت آنها -تقریبا بیاستثناء- میبینید؛ آنان، اولا، شجاعت تغییر دارند و ثانیا، تغییرات دفعی یا تدریجی را در مسیر زندگی خود تجربه کردهاند. شما در بررسی زندگی آنان، شوق سرشار به حقیقت و پذیرایی تغییر را که لازمۀ آن است، میبینید.
گویی، موفقیت آنان، در درجه نخست وامدارِ «یقهگیریهای دائمی» از «خود» و «پنجه در پنجن خود» افکندن است. به نظر میرسد «آبدیدگی تغییر»، مهمترین خصوصیت عاملان تغییر است. (مولفهای که در چشم ارزشگذاران و سیاستگذاران فرهنگی کمتر به حساب میآید).
اجازه دهید برای نمونه به (شهید) سید مرتضی آوینی- نویسنده و مستند ساز «روایت فتح»- اشاره کنم. یافتن نشانههای «آبدیدگی تغییر» در «سید مرتضی»، کار سادهای است. از سالهای جوانی در دانشکدۀ هنرهای زیبا، با شیفتگیِ به فلسفه غرب، تا گذراندن زمانهای طولانی در گالریها، شب شعرها؛ به قول خودش، با موی بلند و سِبیل «نیچه»ای؛ آنچنان که کتاب «انسان، موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را بیآنکه خوانده باشد(!)- در دست گرفتن، و به آن بالیدن، ... تا سیر در ادبیات عرفانی، ... تا پوشیدن لباسِ رزم، ... تا اندیشیدن به ماه، آنگاه که بر «قبرهای که در آن بسیجیان از خوف خدا میگریند» ... تغییرات بسیار و عظیمی است.
از اینروست که گویی، عاملان تغییر، بسیار پیش از آنکه در اندیشۀ تغییر دیگری باشند، تفدیدۀ کورۀ پرسشها و احوالات درونیِ خویشاند؛ آنچنان که میتوان گفت آنان، از اساس، در پیِ تغییرِ دیگری نبوده اند(!)؛ مگر اینکه «تغییر دیگری»، بخش از فرایند تغییر درونیشان محسوب شده است. بر این مبنا، گویی وقتی ما، تاریخِ تحولاتِ فرهنگی را تورق میکنیم، داستانِ تحولات «فردی» و «درونی» این «دوندگان در پی آواز حقیقت» را مرور کردهایم ... .