ماجرا از این قرار است که یکی از مدیران فرهنگی شهر،بر روی «صندلی داغ» یک برنامۀ
زندۀ تلویزیونی مینشیند و در پاسخ به پرسشِ «به خودتان چه نمرهای میدهید؟»، نمرۀ
12میدهد. این نمرۀ ناپلئونی باعث میشود که نقدهای رنگارنگی به سوی او سرازیر
شود. برای نمونه اینکه «با این عملکرد، 12 هم زیادت است(!)» تا این رنگ که «با
این نمره، زحمات دیگر همکاران را نادیده گرفتهاید» یا اینکه «بهتر بود این
«نمره» در نسب با عملکرد «دیگر سازمان مشابه» داده میشد و نه به صورت مطلق».
این نقدها، مدیر فرهنگیِ ما را بر آن داشت تا یادداشتی با عنوانِ «چرا نمرۀ دوازده؟» بنویسد و توضیح دهد که از دید او، (در کل) «نمره میانگین مدیریت در جامعه ما در همه حوزهها، به ویژه حوزه فرهنگ، پایین است» یا اینکه «وقتی میگویم 12، یعنی (متاسفانه) بر خلاف ادبیات رایج مدیران ما، همه چیز خوب نیست، همه چیز عالی نیست و همیشه ما الزاماً بهترین و شایستهترین نیستیم».
حالا من، این ماجرا را بهانه کردهام تا سه نکته را در قالب این یادداشت تقدیم نمایم.