این نوشته را 4 ابان 89 نوشتم(+). چه دل خوشی داشتم(!).
در دانشگاه ما دفتری بود، موثر، مفید و راهگشا که ما را با صنعت و صنعتگری و نیازهای بومی و فراموش شده و اولویتهای مهندسی کشور آشنا می نمود! وظیفهاش این بود تا مبادا پایاننامه ای در یکی از موضوعات کم اولویت و اهمیت در گستره مسائل صنعتی کشور نوشته شود و یا بدتر از آن، تحقیق و رهیافتهای علمی دانشجویی به مرهم زخم های کوچک و بزرگ صنعت کشور گذاشته نشود! نگرانی بزرگش این بود که مبادا دانشگاه بازوی علمی و مغز صنعتی کشور نباشد و قافله تولید دانش، از قافله تولید ثروت و فناوری عقب بماند! تلاش می کرد تا دانشجویان برای کارآموزی به بهترین قطب های صنعتی کشور بروند و صنعتگران از بهترین ذخایر علمی دانشکاه بی بهره نمانند!