پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰


امشب در حال مطالعه فصلی از کتاب نام‌آشنای «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» بودم؛ فصل 13 از جلد اول. در این بخش مولف گرامی، دکتر غلامحسین دینانی، به توصیف و نقد نظر ابن تیمیه -درباره حدود توانایی استدلال قیاسی و تمثیلی می‌پردازد. همانطور که از این کتاب انتظار می‌رود هنر این کتاب بیشتر، چشم‌گشایی از مطالبی است که از دیدۀ اغیار در موضوع تاریخ فلسفه در جهان اسلام غایب است و می‌تواند سرنخی برای تامل بیشتر باشد اما اگر روحیه حاکم بر این دست متون الگوی پژوهشی و نگارشی دانشجویان علوم انسانی شود، که به زعم من، در موارد بسیار، شده است، بی‌اغراق یک فاجعه است. 

چرا فاجعه است؟ برای اینکه این متن آکنده از کلمات بلاغی و مغالطاتی است که جانشین استدلال‌های منصفانه در رد افکار دیگران شده است. چند مثال بزنم: نویسنده در صفحه 138، پس از بیان رای ابن‌تیمیّه، با چنین جمله‌ای کل استدلال و براهین او را به کنار می‌زند: «به نظر می‌رسد ابن‌تیمیّه معنی امکان را به عنوان یکی از جهات سه‌گانه به درستی درنیافته و فاصله سخن او با حکما از اینگونه معانی بیش از آن است که تصور شود. او به این مساله توجه ندارد که .... ». خب، این شیوه نقد  نیست. کار ما در نقد این نیست که بگوییم طرف مقابل چه چیزی را دریافته و چه چیزی را درنیافته است؛ کار ما این است که اولا، فهم طرف مقابل را منصفانه صورت‌بندی نماییم و ثانیا نشان دهیم با کدام بخش از استدلال او و با چه دلایلی مخالفیم. جالب است، بالانشینی مولف در این اثر چنان است که گاهی با گرفتن ژست پدربزرگ مهربان طرف مقابل را مورد دل‌جویی قرار می‌دهد و پس از اشاره به چندی از صفات پسندیده وی، اشکال خود را بیان می‌کند. «این فقیه و متکلم تیزهوش به این نکته توجه ندارد که .... » و در ادامه مولف بخشی از مباحث ابتدایی در منطق صوری را تدریس می‌کند(!). 

از مغالطات متن در همین بخش کوتاه، نیز به یکی از موارد بسنده می‌کنم و آن مغالطه «مسموم کردن چاه» است: « ... بر شخص بصیر پوشیده نیست که .... » (ص139) یا «کسانی که با منطق آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که ...» (ص 140)  حکایت از آن‌که،  طرف مقابل، نه بصیر است و نه از مقدمات منطق که در ادامه توضیح داده شده است مطلع است والا چرا باید چنین خطای نخ‌نمایی بکند! و خلاصه این کتاب در مواردی مجلس وعظ و خطابه است و استدلال و بی‌طرفی کاملا به کنار می‌رود. 

به بند پایانی این فصل که رسیدم از اشکالات قبلی خود پشیمان شدم. ملاحظه بفرمایید! در اینجا حتی ادات منطقی- «اما و اگر» و  «ولی»  و «از سوی دیگر» و غیره- در جایگاه درستی به‌کار نرفته‌است،چه رسد به محتوا و دقت آن که در این بند به اوج آشفتگی و پریشان‌گویی می‌رسد: 

«کسانی که با فلسفه مغرب زمین سروکار دارند، به خوبی می‌دانند که در فلسفه کانت تصدیق، نقش عمده و اساسی بعهده دارد، ولی در فلسفه دکارت به هیچ‌وجه نمی‌توان نقش تصورات را نادیده انگاشت. او در فلسفۀ خود از تصور کمال سخن می‌گوید، از سوی دیگر می‌داند که تصور کمال، ساخته ذهن و محصول حکم نفس نیست.» (ص 144)

این روش نوشتن اگر متن پیاده‌شده درسگفتاری شفاهی است –که ظاهرا چنین است- در نبود متون درآمدگونه مرتب و بی‌طرف، شاید به کار تازه واردها بیاید، به شرط آن‌که پیش از این، قوه نقادی این مخاطبان کاملا از بین نرفته باشد و کسی در جایی نقادانه‌خواندن را به آن‌ها آموخته باشد، اما اگر این متون و روحیه حاکم بر آن‌ها برای بسیاری از دانشجویان خود به الگویی برای نوشتن و روش موضع‌گیری تبدیل شود، نیازمند تذکر است. این تذکر که چنین کتاب‌هایی نگران‌کننده‌اند. 


حامد صفایی‌پور 
۹۸/۰۸/۰۶

#رشادت_فکری 
#نقد_متن 
#تفکر_نقادانه
#مطالعه_متمرکز 

  • ۹۸/۰۹/۰۴

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۰)

تاکنون هیچ دیدگاهی ثبت نشده است.

بیان دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">