کار چیست و چرا نیست؟
هر کس این روزها با من صحبت و مشورتی بکند این جمله را از من خواهد شنید: «از کارَت انرژی بگیر و به آن بازگردان». توضیح-اش این است که: جان دلم! نمیتوانی در این سن و سال (شما بگذارید بیست و پنج به بالا) از چیزی، جز کار ات، انرژی بگیری. نمیتوانی به خودت این وعده را بدهی که «من دارم درس میخوانم تا ....»، «فعلا این کلاس را میروم تا ....»، «انتظار میکشم تا ….»، «زبان میخوانم تا ...»، تا بی تا(!)، الان نمیتوانی بیکار باشی و همزمان بخواهی حالت خوب باشد تا بتوانی برای آتیهات کار کنی(!). همین حالا باید کار کنی و در کنار این کار، هر کاری دلت میخواهد، انجام دهی؛ درس بخوانی، انتظار بکشی، زبان بخوانی یا حتی غصه بخوری(!).
میگوید: «هر کاری!؟ مثلا فروشنده یک مغازۀ فسقلی با حقوق ناچیز بشوم؟! یا منشی مطب یک پزشکِ گنده دماغ با کلی تحقیر؟!» پاسخ کوتاه من، «آری» است. میگویم: تو باید برای کار و درآمدِ متناسب با آرمانها و ارزشهایت «طرح» داشته باشی. طرح (الف)، طرح (ب) و طرح (ج). اگر نتوانستی طرح (الف) را مُحقق کنی، طرح (ب) و به همین ترتیب. مثلا طرح (الف) این است که کاری نیمهوقت در زمینه مورد علاقه در یک محیط مناسب با درآمد مُکفی داشته باشی. طرح (ب) این است که درآمد مکفی، محیط مناسب اما نامرتبط به رشتهات داشته باشی. این «ارزشها» را خودت باید تعیین کنی اما پس از این ارزشگذاری، کار تو، بازاریابیِ خودت و بازی میان طرحهاست. باید تلاش کنی خودت را به قیمتِ خوبی بفروشی و در نهایت هر کدام از طرحها عملی شد، استقامت کنی و به انجام رسانی. حتی اگر طرح تحققیافته، کارِ شب در یک رستوران، با شستن ظرفها و همصحبتی با رئیسی سبکسر باشد. به نظر من باید مقاومت کنی.
«کار» از نظر من حالت انجامِ رضایتبخش و کیفی یک اقدام است. کارمندی که با بیحوصلگی و کسالت به کارمندی مشغول است، بیکار است و رُفتگری که سحر خیز و مرتب است و حرفهای عمل میکند، با کار. مترجم تازهکاری که با دقت در حال تهیه نخستین نسخه کتابی است که ممکن است اصلا نتواند ناشری برای انتشارش پیدا کند، به «کار» مشغول است و استاد دانشگاهی که جزوه تکراریاش را 20 سال است، تکرار میکند، بیکار. «کار بودنِ یک اقدام»، به وضعیت روحی و نگرشِ کُنندۀ آن وابسته است. اینچنین کاری است که سازنده و تنظیم کننده شخصیت ماست و به ما تعادل میبخشد.
کار به ما یاد میدهد روابطمان را با «آن»ها تنظیم کنیم. بیشتر اطرافیان ما «تو»ها و «شما»ها هستند؛ آنهایی که با آنها راحت یا نیمه راحتایم و در کتارشان امنیت داریم. «تو»ها ما را برای خودمان و «شما»ها برای صفات خوشایندمان دوست دارند. اما «آن»ها از رابطه با ما، سود و زیان، داد و ستد، همکاری و مشارکت میطلبند. بیشترین جمعیت یک جامعه با ما نسبت «آن» دارند. با این حال، شوربختانه، ما در هیچیک از دورانهای زندگی، چگونگی رابطه با «آن»ها را نمیآموزیم. دوره نوجوانی تا دورانِ «نیروی کار شدن ما» بدون تجربهای از «آن»ها میگذرد و بیعلت نیست که بیشتر ما، غالبا در روابط کاری و ارتباط جمعی ناموفق ایم و یا با سعی و خطا و پس از سالها، راه و چاه را از هم تشخیص میدهیم.
پس، ببنید چه کاری را دُرست و حرفهای انجام میدهید؛ آنچنان که دیگران برای انجام آن به شما «پول» « یا امکانی ارزشمند» میدهند و اگر هنوز در انجام کاری حرفهای نیستید و کسی حاضر نیست برای کارتان به شما پولی بدهد با کارهای سادۀ فیزیکی شروع کنید. مثل بسیاری از جوانان و دانشجویان در کشورهای غربی و شرقی که برای تامین معاش و اجارۀ خانه در رستوارن یا پیکموتوری و غیره کار میکنند. هیچ کاری نیست که در آن ارتقاء سطح کیفی و حرفهایگری وجود نداشته باشد. شما میتوانید کفش واکس بزنید اما در واکس زدن حرفهای باشید و به تدریج «بوم کسب و کار» خود را ارتقاء دهید. شما وظیفه دارید کار کنید و حرفهای بشوید.
من مخالفم با این ایدۀ پدر و مادارنی که به جوانانشان میگویند: «فرزندم! شما دَرست را بخوان و تا وقتی درس میخوانی، ما تو را تامین میکنیم». خدمت نمیکنید، اگر خیانت نکنید و زمینه را برای افزایش خیل بیکاران فراهم میسازید. رها کردن یک دختر جوان در یک فروشگاه لباس یا فستفود سخت است، میدانم(!) اما باید به جنگ این سختی بروید، دخترتان را بسازید، وقت زیادی صرف کنید، نظارت کنید اما اجازه دهید خودش، با کار و با «آن»ها تنظیمِ رابطه کند. تجربه من از این امر حکایت میکند که فرزندان کسبه و پیشهورانی که کار و کاسبی، بخش جداییناپذیر و طبیعی زندگی آنان بوده است و در امور عملی، مهارت، چالاکی و حجم فعالیت بیشتری دارند و خانوادههای خود را با این امور درگیر میکنند در تربیت فرزندانی با روابط اجتماعی موثر موفقترند. بسیاری از ما پدر و مادرها در این کار تجربهای نداریم و باید خودسازی کنیم.
در آثار حکما، فن تدبیر منزل و اقتصاد خانواده، «حکمت عملی» است که تکمیل کننده حکمت و فضایل نظری است. به زبان ساده، هیچ عالمی به پُختگی نمیرسد جز از طریق کار و پیادهسازی مقاصدی که در مقام نظر کسب کرده است. چه بسیار علما و استادانی که در مقام اجرا و پیادهسازی یکی از ایدههای خود وا میمانند و به تعبیر مشهور، قدرت ادارۀ یک ده را ندارند. در آموزههای دینی نبی(ص) را میبینیم که رزم میکند و عرق میریزد و کارهای روزانه خود را خود انجام میدهد؛ علی(ع) را میبینیم که با دست خود چاه میکَند و جاده میزند. سجاد(ع) در سفر حج آن «روحانی کاروانی» است که در استحمام همسفران همکاری میکند و باقر(ع) آن کشاورزی که عرق میریزد آنچنان که شماتت دیگران را بر میانگیزد. ما نباید به آن تعریفی از کار نزدیک شویم که با این تجربهها قرابت دارد؟
خیل بسیار بیکاران در این کشور، تنها معلول سوء تدبیر دولتمردان و دزدی و گرگی، تحریم و عوامل بیرونی نیست، ما با تحریف عمیقی، از مفهوم «کار» روبرییم. ما نباید اجازه دهیم در فهم چیستی «کار» اسیر مُدهای زمانه و تعاریف نسنجیده شویم. مثلا این تعریف، که کار خوب، داشتن یک حقوق ثابت کارمندی است یا از آن طرف، کارمندی، کار خوبی نیست. یک کارمند خوب ناجی کشور و در اثر این سودمندی در کار، فردی اعتمادپذیر و خودشکوفاست و یک کارمند بد، استخوانی در گلو و شهره به کارشکنی. به رشد غیر منطقی درآمدتان، رویِ خوش نشان ندهید و از کنار کسی که شما را به داشتن سودی ناعادلانه –نامتناسب با کاری که میکنید- دعوت میکند، رَد شوید و به او بگویید: تو چیزی از ارزش، هدف و چیستی کار نمیدانی(!). در کاریابی، با آدمهای «آبباریکهجو»، ترسو، محافظهکار، خودخواه و ترسو مشورت نکنید. با کارتان دوست شوید، به آن انرژی دهید و از آن انرژی بگیرید.
#فرهنگ_کار
#ارزش_کار
#تحریف_مفهوم #کار
دی ماه 97