پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

این مقاله را اواخر سال 90 نوشتم و امروز 12 اردیبهشت 1394 با اندک ویرایشی در اینجا بازنشر می کنم 
 نوشتن این مقاله به من یاد داد که هیچ مفهومی-در اینجا: دستگیره ای- برای ورود به تحلیل مسایل اجتماعی در چنته ندارم. و در این زمینه کاملا بی مایه ام. 

«برخی حرفها و تبلیغات ظاهر دینی دارد اما در باطنش جدایی دین از زندگی را دنبال می کنند.» رهبر انقلاب،  ۲۳ مهر ۱۳۹۱

 چکیده: یکی از اصلیترین پیش نیازهای فکری و اجتماعی هر تحولی، ایجاد یک فضای گفتگوی واقعی، اصیل و زنده در میان اندیشمندان ایرانی است. مدعای اصلی این مقاله این است که ایجاد این گستره فکری و فضای گفتمانی جز با حذف موانع آن محقق نمی شود که از مهمترین این موانع پدیده سکولاریسم(/دین پیرایی) مذهبی است. استدلال این مقاله درباره لزوم موضع گیری اندیشمندان دینی درباره سکولاریسم مذهبی در قالب چهار ادعای اساسی مطرح شده است. (1): نخست اینکه پدیده ای بنام سکولاریسم مذهبی وجود دارد، که عملکرد آن، " علت" تحقق پذیری سکولاریسم است. (2)هویتی وجود دارد با نام "سکولاریسم فلسفی"، کسی که به دفاع عقلانی و فلسفی از سکولاریسم می پردازد. سکولارهای فلسفی خود شامل دو گروه است: مومنان سکولار و غیر مومنان سکولار هستند. (3):اگر در جامعه ای عملا سکولاریسم مذهبی مستقر و به بافت فکری جامعه پیوسته گردد، آنگاه بهترین زمینه برای ورود سکولاریسم فلسفی فراهم خواهد بود. (4): چهارم، اندیشمندان دینی غیر سکولار(مومنان غیر سکولار) نمی توانند بدون توجه و حساسیت نسبت به مظاهر سکولاریسم مذهبی در ایران، تنها به نقد فیلسوف دینی سکولار(مومنان سکولار) بپردازند. گفتگوی واقعی در میان اندیشمندان دینی با این رویه محقق نخواهد شد. تعلیق در انجام این وظیفه، از مهمترین موانع شکل گیری گفتگوی اصیل در جامعه و به واقع، مهمترین عامل انسداد مسیر گفتگو در اندیشه ایران معاصر است.

 

کلید واژه ها: سکولاریسم مذهبی، سکولاریسم فلسفی

 

بخش اول:

 

یک: تقسیم بندی و تعاریف

هر انسانی دارنده چهار نوع ارتباط است. ارتباط با خود، خدا، دیگران، طبیعت. پیام اساسی سکولاریسم(دین پیرایی زندگی) این است که دین تنها می تواند در ارتباط انسان با خود و خدا ورود یابد (و نه دیگران و طبیعت) ، آن هم ارتباطی شخصی و نه اجتماعی.(1)

نتیجه عملی سکولاریسم به عنوان یک اندیشه فلسفی این است که دین را از عرصه زندگی اجتماعی و قواعد حقوقی زندگی آدمی بیرون می راند و آن را در احساس شخصی هر فرد درباره خود و خداوند خلاصه می سازد. حکم دستوری سکولاریسم این است که دین نباید در همه جا دخالت کند. دخالت دیدگاه و حکم دینی در امور عامه مردم، مردود است و مدیریت اقتصادی و اجتماعی و آموزشی و کلان اجتماعی باید بر اساس تدابیر علمی و وفاق دانشمندان در علوم مختلف باشد. با تلقی سکولار درباره دین، روحانیون با شاعران و مجلس گردانان و بازیگران سینما قابل مقایسه اند، آنها می توانند درباره احساسات خود یا یافته های خود از دین، با دیگران سخن بگویند اما گفته ی آنها تنها یک سلیقه فردی است و نمی تواند مبنای درستی یا نادرستی امر کلانی باشد. این نتایج و نتایج دیگر، از پیامدهای علمی و عملی قبول سکولاریسم یا دین پیرایی از زندگی است.

 

در اینجا میان دو گونه سکولاریسم تفاوت قائل می شوم. سکولاریسم مذهبی و سکولاریسم فلسفی، سکولاریسم مذهبی نتیجه و پیامد عمل برخی از دینمداران است که از اتفاق شاید در مقام نظر، از شدیدترین مخالفان سکولاریسم باشند. بدین معنا که عملکرد آنها عملا مقبولیت و ورود دین را -در کوتاه مدت یا دراز مدت- به عرصه های واقعی زندگی بشر امروزین سخت یا غیر ممکن می سازد. سکولاریسم مذهبی "علت" پیدایش سکولاریسم است و درجامعه ما شکلهای متنوعی و درجات گوناگونی دارد.

اما سکولاریسم فلسفی آن اندیشه ای است که در مقام نظر و با دلایل و استدلال هایی در پی توجیه معقولیت و درستی اندیشه سکولار است. سکولار فلسفی برای سکولاریسم دلیل ارائه می کند و تلاش می کند خردپسندی آن را روشن نماید.

سکولاریسم فلسفی نیز بر دو گونه است: سکولاریسم فلسفی دینی و سکولاریسم فلسفی غیر دینی. متفکرانی که بادلایل دینی (درون دینی) در پی راندن دین از حاکمیت مطلق بر همه عرصه های زندگی بشرند به "مومنان سکولار" شهرت دارند. مومن سکولار با توسل به متون دینی، و گاهی همان بحث های اصولی و اجتهادی و حوزوی در پی نشان دادن حقانیت سکولاریسم است. او می کوشد تا نشان دهد می توان از دل دین هم نوعی تلقی سکولار درباره دین را بیرون آورد. او در پی اثبات این نکته است که اندیشه های مطلق-انگار درباره دین، تنها یک قرائت درباره دین است، و برآمده از اصل و جانمایه ی دین نیست.

اما سکولار فلسفی برون دینی در پی آن است تا با دلایلی فلسفی و برون دینی نشان دهد: دین از اساس امری نامعقول است (یا دربردارنده امور نامعقول است) و یا دین کارآمدیِ لازم را برای حضور در حیات اجتماعی و سیاسی انسان ندارد یا بیش از آن، دین موجبات جزمیت را فراهم ساخته و مانع رشد اجتماعی و تمدنی انسان مدرن است. همه فیلسوفانی که با ارائه استدلال های نظری گوناگون، دین را امر نامعقول یا ناکارآمدی می دانند، با همه نوشته ها و کتاب های بسیارشان، تهیه کننده انبار فکری "فیلسوفان سکولار غیر دینی" اند. "فیلسوف سکولار غیردینی"، با دلایلی از این جنس بحث می کند. آنها «عقلانیت دینی» را امر متنافی الاجزایی می­دانند.

 

به سه دسته اشاره کردم.-سکولار مذهبی، سکولار فلسفی(دینی و غیر دینی)-اکنون می خواهم از گروه چهارمی هم نام ببرم، و آن فیلسوف یا اندیشمند دیندار غیرسکولار است. کسی که با دلایل دینی یا فلسفی به طرد اندیشه سکولاریسم می پردازد. کتاب می نویسد و در راه مبارزه با اندیشه سکولاریسم با سلاح "دلیل" به میدان می آید.

اکنون برای هر یک از این چهار دسته نمونه می آورم تا مطلب روشن تر شود. اجازه دهید اجالتا دکتر عبدالکریم سروش را، در جایگاه "اندیشمند دینی سکولار" قرار دهیم. کسی که به گفته خودش پروژه فکری او " تبیین مبانی کثرت گرایانه  فقه شیعه " است(2) و سرراست و روشن از لزوم اجتهاد در اصول - نه صرفا در فروع- سخن می گوید(3). برای فیلسوف یا اندیشمند سکولار از افراد ایرانی نام نمی برم. هر فردی که از اساس دین را امر نامعقول و در نتیجه ناکارآمد و محدود بداند می­تواند این نقش را در سناریوی ما بازی کند. به سکولار مذهبی می رسیم. همو که نتیجه افکار و کارهایش گریز جوانان و جامعه از دین است. (از او تنها به دلیل قدرتی که در حذف مخالفان و طعنه بر آنان دارد نام نمی بریم). و بالاخره از گروه چهارم مثلا می توانیم آیه الله جوادی آملی یا برخی شاگردان ایشان را نام ببریم. آنان که از اساس چه با دلایل فلسفی و چه با دلایل دینی، با سکولاریسم مخالف هستند. (برای نمونه به عنوان کتاب جدید(در دست چاپ) حجه الاسلام دکتر خسروپناه "سکولاریسم نقابدار" اشاره می کنم، می بینید که این کتاب در مقابل تقابل، با تشابه اسمی با کتاب: "دگماتیسم نقابدار" دکتر سروش، نام گذاری شده است. (4))

 

دو: نسبت و ارتباط این دسته ها با اندیشمند مومن سکولار

اکنون می خواهم نسبت این چهار گروه را با هم و به طور خاص نسبت سه گروه را با فیلسوف سکولار دینی –یا اصطلاحا نواندیشان دینی سکولار برای نمونه دکتر عبدالکریم سروش- روشن نمایم. ابتدا ببینیم فیلسوف سکولار دینی در میان دو گروه سکولار مذهبی و سکولار فلسفی غیر دینی چه جایگاهی دارد.

یک: سکولارهای مذهبی-همان ها که با عملکرد خود "علت" پیدایش بدبینی و ناکارآمدی دین هستند- تولیدکنندکان بهترین نمونه ها برای بکارگیری در بحث و استدلال فیلسوف سکولار غیردینی اند، تا او را بر علیه رقیب جدی خود-یعنی فیلسوف سکولار دینی- تقویت کنند. یعنی باروت و موارد منفجره توپخانه فیلسوف¬های سکولارهای لامذهب، توسط سکولارهای مذهبی تهیه می شود.

دو: اما، در این میان، فیلسوفان سکولار غیردینی نیز این خدمت سکولارهای مذهبی را جبران می کنند. آنها با سخن سرایی های تند و تیز در نقد و نفی دین، بهترین تولید کنندگان مواد آتش زا علیه اندیشمندان سکولار دینی اند. این مواد آتشزا وقتی به رویت سکولارهای مذهبی و مراجع تبلیغ و ترویج آنها می رسد، بهترین بهانه را برای آتش اندازی به جان اندیشمند دینی سکولار می یابند. اینجاست که سکولارهای مذهبی به اندیشمندان مومن سکولار با طعنه و کنایه می گویند: "ببینید! نتیجه حرف های شما به این افکار پوچ و کافرانه منتهی می شود."

جالب است! بر این اساس، سکولارهای مذهبی و فیلسوفان سکولار غیر دینی هر دو دشمن مشترکی را نشانه می روند! و فردی چون دکتر سروش، همواره میان این دو جبهه در ظاهر متفاوت گرفتار آمده است.

پیام مدرسه سروش، به هر دوی این گروه ها این است: "دین این نیست!" و حرف این دو گروه این است که: "دین همین است، همین که ما می گوییم!" با این تفاوت که فیلسوف دیندار سکولار باید با مرارت و سختی به دنبال مثال ها و مویداتی درباره نظریه خود بگردد، اما این دو گروه با عملکرد خود، بهترین مثال های خوب را برای ادعاهای یکدیگر تهیه می کنند!

در جامعه ما، به دلایل سیاسی و ژورنالیستی، تنها جدال و مخاصمه مومنان سکولار با سکولارهای مذهبی پررنگ می شود، از این مهم غفلت می شود که حریف فکری اصلی مومنان سکولار، نامومنان سکولار و سکولاریسم فلسفی است. و در مرتبه بعد، مومنان غیرسکولار و در نهایت، سکولارهای مذهبی.

بر این اساس سکولارهای مذهبی که غالبا مخالفان اصلی سکولاریسم پنداشته می شوند، نه تنها از اهمیت زیادی برخوردار نیستند، بلکه خود در تحقق اجتماعی اندیشه سکولاریسم نقش آفریده و موثر می افتند(!).

من هنوز توضیح نداده ام که از سکولاریسم مذهبی دقیقا چه مرادی دارم و چرا بر آن هستم که این روش فکری و عملکردی علی رغم شعار و ظاهرش، خود مقوم سکولاریسم به شمار می آید؟

 

سه: نمونه ای از روش های سکولاریسم مذهبی

یکی از روشن ترین مصادیق تاریخی برای توضیح ابعاد عملکرد سکولارهای مذهبی تاثیر کلیسای قرون وسطا بر تاریخ تحولات غرب است. نتیجه عملی کارها و افکار کلیسای قرون وسطا خداحافظی چند صد ساله دنیای غرب و تاختن اسب تیز پای مدرنیته بر سرزمین دین و تدیّن است.

دوران سوزاندن همه تصویرهای قدسی درباره دین در پی دو رویداد مهم بوده است، نخست نامعقولیت دینی کلیسایی و دوم، موفقیت و کارآمدی علم و عقلانیت جدید. اگر ناکارآمدی های کلیسایی و وجود چند مولّفه مهم در آن نبود، دانشمندان جوان و انقلابی هرگز نمی توانستند تصویر انسان متجدد را دین زدایی و دین پیرایی کنند.

در کلیسای قرون وسطی دست کم چهار انحراف مهم بروز یافت: نخست، اینکه در کلیسای قرون وسطی تنها یک تفسیر درباره دین مقبول بود و بقیه تفاسیر مستحق انکار و تکفیر بودند. یعنی "نقد درونی" درباره "دین"، ابدا امکان بروز نداشت. دوم، توسل به خشونت (به فرمان دین) علیه مخالفان عادی شد، سوم، فساد اخلاقی در میان بانیان دین، ابتدا در خلوت و بعد در جلوت وفور یافت، و چهارم، فساد اقتصادی و زر اندوزی وسیعی در میان بانیان دین به وجود آمد. این خصوصیات، و البته خصوصیات مهم دیگر، کشتی این نهاد هزار ساله را واژگون نمود، و مشروعیت و مرجعیت آن را مخدوش ساخت.

اکنون، آیا رواست از کلیسای قرون وسطی به عنوان بانی یک سکولاریسم جهانی، در دنیای مسیحی یاد کنیم؟

با ذکر این مثال پیگیری این موضوع که سکولارهای مذهبی در جامعه ما چه شکلی به خود می گیرد و چه موارد و نمونه هایی دارد، به عهده خواننده است. این قلم تنها ادعا می کند که در جامعه ما و در سال های اخیر رشد پدیده سکولاریسم مذهبی بیش از پیش نمودار گشته است. (ادعای اول این نوشته)

 

چهار: سکولاریسم فلسفی در ایران

اکنون به قرینه ادعایی که درباره ظهور سکولاریسم مذهبی در سالهای اخیر نموده ام، ادعا می کنم که در دوران هشت ساله دولت اصلاحات در ایران، خواسته یا ناخواسته، درست یا غلط، بذر نوعی سکولاریسم فلسفی در ایران پاشیده شد. این اتفاق در پرتو شعارهای همچون "تساهل و تسامح" و "حقوق زن"، " قبول حقوق بشر غربی"، "مطالبه ی آزادی های بیشتر مطبوعاتی" و...، رخ داد و به عرصه فکری جامعه ما وارد گردید. (ادعای دوم)

 

با ورود این افکار فعالیت جدی فکری در میان روحانیون و اندیشمندان مخالف در بسیاری از نهادهای فرهنگی و فکری موازی دولت،-نهادهایی همچون حوزه های علمیه، دفاتر نمایندگی رهبری در دانشگاه ها، بسیج استادان و دانشجویی، صدا و سیما و...- رونق گرفت. من هیچگاه حجم وسیع و خیل عظیم شرکت کنندگان در طرح های " ولایت" بسیج دانشجویی در آن سالها، برای تقویت بنیه علمی و دانش پاسخ جویی به شبهات دگر اندیشان را از یاد نمی برم- چیزی که پس از آن سالها دیگر کمتر در آن سطح و حجم و قدرت مشاهده نشد. یا فعالیت بسیار نهادهایی همچون مدرسه امام خمینی با هدایت آیت الله مصباح را، که نتیجه آن تاسیس بسیاری از رشته های جدید در این موسسه و موسسات مشابه، و تربیت تعداد زیادی از "حجه الاسلام دکتر" ها بود.

آیا این جریان سکولار فلسفی در طی این سالها پیروز بود؟ پاسخ من به این پرسش منفی است. به نظر من، سکولاریسم فلسفی به دلایل چند-به لحاظ اجتماعی- شکست خورد. دلایل و عللی همچون: فقر نظری و بی تاریخی فلسفی سکولاریسم ایرانی، فعالیت وسیع و مردمی نهاد روحانیت، قلت و عدم برخورداری پایگاه اجتماعی نظریه پردازان سکولاریسم، برخی عملکردهای شتابزده و ناصواب دولت مردان اصلاحات وغیره. در نهایت نیز با بیرون آمدن دولت از دست اصلاح طلبان، و غلبه نهادهای موازی دولت و طرفداران آنها، بار دگر سکولاریسم فلسفی را به گوشه کتابها و ترجمه ها و رمان ها و نمایشنامه ها تبعید نمود.

روشنفکران دینی سکولار خود بر این موضوع واقف بودند. در آن ایام، دکتر سروش در یکی از سخنرانی هایش می گوید(نقل به مضمون) : "جریان روشنفکری و نواندیشی دینی، ابدا آن جایگاه اجتماعی قدرتمند روحانیون و مراجع سنتی را ندارد. و در این جامعه هرگز با حرف و فتوای روشنفکران، اتفاق چندانی نمی افتد." در این سخنرانی سخن دکتر سروش از سر اعتراض نیست، توصیفی است از واقعیت جامعه ایرانی. او مثال می زد: "در کجای دنیا سراغ دارید که یک جراح پزشک کاملا ساینتیست(scientist)-که حتی ممکن است در بهترین دانشگاه های اروپا و آمریکا هم درس خوانده باشد و حتی از چهره های صاحب نام همین جریان اصلاح طلب باشد- به دیدار مرجع تقلید اش برود، ده میلیون تومان خمس بدهد، یک رسید هم نگیرد(!)، دست او را هم ببوسد و عقب عقب از خانه او خارج شود(!؟)"، دکتر سروش این مثال را می زد تا نشان دهد تحولات در جامعه ایرانی را به این راحتی ها و با این سرعت رقم نخواهد خورد.

 

پنج: همدستی سکولارهای مذهبی و سکولارهای فلسفی غیذ دینی

سومین ادعای من این است که سکولاریسم مذهبی بهترین زمینه ساز سکولار فلسفی است(ادعای سوم).

اگر در جامعه ای سکولاریسم مذهبی حاکم و پیروز شود و به دور از تلاش نواندیشان و ویراستاران اندیشه دینی و خود را به جای اسلام پیرایش شده بنشاند و خود را به متن زندگی اجتماعی مردم نزدیک کند، و با حمایت برخی «علمای عوام» و «عوام علما» مرجعیت و جایگاه اجتماعی بیابد، این پدیده بهترین زمینه برای بروز سکولاریسم فلسفی خواهد شد.

درست مشابه دوران کلیسایی، سکولارهای مذهبی به خوبی می توانند با ارایه دینی نامناسب برای یک زندگی اصیل و حیات پاک، فرش قرمزی را در پیش قدم های سکولاریسم فلسفی پهن نمایند. در این حال قدرت استدلالهای سکولارهای فلسفی غیردینی بیشتر و بیشتر خواهد شد، چراکه دیگر تنها از یک طرح ذهنی سخن نمی گوید بلکه یک "عینت اجتماعی" را موضوع بحث و نقادی خود قرارداده اند. در این حال سکولارهای فلسفی غیردینی، می­توانند با توسل به همین ابزارها شکاف اجتماعی و نهادهای نداشتۀ اجتماعی خود در کمترین زمان ممکن جبران کنند.

 

بخش دوم:

 

شش: رابطه اندیشمندان مومن غیر سکولار و اندیشمندان مومن سکولار

یک نکته مانده است: تبیین رابطه اندیشمندان دینی-یا مومن-غیر سکولار (برای مثال: حجه الاسلام دکتر خسروپناه) و اندیشمندان دینی سکولار (برای مثال دکتر سروش). من در اینجا تنها یک ملاحظه انتقادی را مطرح می کنم.

سروش در این معرکه فکری سه مخالف دارد، اکنون اگر قرار است برای مثال خسروپناه به گفتگو با سروش بپردازد، او نیز باید دارای سه مخالف- و نه دو مخالف-باشد. روشن است که مخالف سومی که "خسروپناه" ها- عمیقا- ندارند-یا کمتر دارند، سکولارهای مذهبی اند. یعنی لازم است امثال "ازغدی" ها و "خسروپناه"ها نسبت خود را با عملکرد و نظریات سکولارهای مذهبی زمان روشن نمایند. نقد من این است که چنین نیست، یعنی "حجه لاسلام دکترهای" ما (غالبا) دربرابر "سکولارهای مذهبی" موضع سر راست و صریح و جدی نمی گیرند و آنها را از صدور احکام قطعی به نام دین منع نمی کنند. و برای این مخالفت ها و نقد ها هزینه ای نمی پردازند.

دلایل آن هم روشن است. یکی اینکه، امروزه، در نظام جمهوری اسلامی، مخالفت در برابر سکولارهای مذهبی بیش از مخالفت در برابر سکولار های غیردینی یا نواندیشان سکولار دینی هزینه دارد. مخالفت با مدیران مذهبی سکولار، و "علمای عوام" و "عوام علمایی" که دانسته بر طبل مذهب، اما ندانسته بر طبل سکولاریسم می کوبند، کاری بس دشوار و پرمخاطره است.

از نظر من اگر گفتگوی واقعی میان "خسروپناه" ها و "سروش" ها در جامعه ما برقرار نمی شود، و منطق گفتگوی سالم و اخلاقی در این میان جریان نمی یابد، یک دلیل و علت مهم آن همین نبودن موازنه "قدرت منفی" در میان این دو گروه است.

اگر امثال شهید مطهری نخست در انتقال معارف اصیل اسلامی، دوم، در نقد روشنفکران مسلمان و نامسلمان تا حدود زیادی موفق بود، یک "علت" مهم آن این است که او در نقد و مقابله با اسلام مقدس مآب و تّنک مایه زمانه اش نیز خوش درخشیده است.

چنته فکری پُر یا خالی "ازغدی" ها در برابر "سروش" ها وقتی روشن می شود که گفتگوی واقعی میان این دو رقم بخورد، و این گفتگو رقم نخواهد خورد مگر اینکه "ازغدی" ها در اولین گام، ابتدا به نقد عملکرد و مبانی مفروض سکولارهای مذهبی بپردازند، و نه تنها نقد(!)، بلکه مانع از عملکرد های خرد و کلان آنها در ابعاد حکومتی و با منابع ملی نفتی گردند.

 

وقتی (برخی) سنت های "من عندی" (برخی) دین مداران بی هیچ مرارتی به "سنت دینی" تبدیل می شود- وقتی تصویر منتقل شده از دین به ذهن جوانان در اثر آموزش های رسمی برخی نهادها، - مثل صدا و سیما و آموزش و پرورش-، همان سکولاریسم مذهبی است، چرا رسالت اندیشمندان دینی غیر سکولار، تنها در نفی نوشته ها و گفته های اندیشمندان دینی یا غیردینی سکولار خلاصه شده است؟ میراث آن خون دل های هایی که امام خمینی(ره) از دست و زبان "مقدس نمایان احمق" و این "افعی های خوش خط و خال" خورده است، به که رسیده است؟(این تعابیر از خود حضرت امام است(5).) در امتداد فریاد مرتضی مطهری درباره تحریفات عاشورا، از میان هزاران طلبه ای که هر سال بر حوزه ی مقدس قم وارد می شوند، چند حنجره روییده است؟!

وقتی این موازنه برقرار شد، و اندیشمندان دینی غیرسکولار آشکارا به نقد سکولارهای مذهبی پرداختند، زمینه گفتگو فراهم شده و برای مریدان مرام "یستمعون القول، فیتبعون احسنه" امکان دستیابی به حقیقت، بهتر فراهم خواهد شد. نگارنده خود چشم انتظار چنین روزی است تا در تکاپوی این اندیشه ها راستی از کجی بازشناخته شود.

 

نتیجه گیری

جان کلام اینکه، سخن گفتن از نقد نواندیشان دینی، بدون حساسیت و نقادی درباره عملکردهای سکولاریسم مذهبی در ایران، یک امر نافرجام است و نمی تواند شکافهای اجتماعی ما را پر کند. در چنین شرایطی انسداد مسیر گفتگو در میان اندیشمندان ما ابدا برطرف نخواهد شد. این نتیجه همان چهارمین ادعای اساسی این نوشته است. تثبیت و بقای این عارضه از مهمترین موانع شکل گیری گفتمان بالنده، پویا و واقعی در عرصه توجه جدی اندیشمندان ایرانی به اندیشه پیشرفت و تدوین الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است.

 

پی نوشت:

[1] این تعریف از سکولاریسم و ترجمه "دین پیرایی از زندگی" از استاد مصطفی ملکیان است. (در سلسله درسگفتارهای سنت گرایی و تجددگرایی دانشگاه صنعتی شریف.)

[2] دکتر سروش در مصاحبه با فیلسوف دین مسیحی (مرحوم) جان هیک این موضوع را مطرح می کند. ر.ک: سروش، صورتی بر بی صورتی(گفتگوی جان هیک و عبدالکریم سروش)، ترجمه جلال توکلیان، سروش دباغ، در مجله «مدرسه» (توقیف شده)

[3] ر.ک: مقاله "فقه در ترازو"، ص 24، در کتاب "اندر باب اجتهاد، درباره کارآمدی فقه اسلامی" در دنیای امروز، طرح نو،  چاپ دوم 1384

[4] در اینجا یک نکته بر من روشن نیست. چرا سکولاریسم نقاب دار؟ گمان نمی کنم نقابی بر چهره باشد. حرف عیان سروش،: دفاع برون دینی و درون دینی، از نوعی سکولاریسم و کثرت گرایی است.

[5] آیت الله خمینی در نامه خود به طلاب سراسر کشور در سال تاریخ 3/12/67 می فرماید:"... خطر تحجّرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکایی‌اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتّحاد طلّاب عزیز حفظ شود؟..."

 

 

فهرست مراجع

  1. سروش، عبدالکریم. و ... (1384). اندر باب اجتهاد. تهران. طرح نو

  2. سروش، عبدالکریم(؟).صورتی بر بی صورتی، گفتگوی جان هیک و عبدالکریم سروش. ترجمه جلال توکلیان، سروش دباغ، مجله مدرسه( توقیف شده)

  3. خمینی، روح اله(1367). منشور روحانیت(نامه به طلاب). تهران. مرکز نشر آثار امام خمینی(ره).

  4. ملکیان، مصطفی.(1386). (حزوه درسی) سنتگرایی و تجددگرایی، تهران. مجموعه سلسله سخنرانی ها در دانشگاه صنعتی شریف.

 

 

آدرس ارجاع به مقاله:

1.        صفایی پور، حامد، سکولاریسم مذهبی و انسداد گفتگو در ایران، اولین کنفرانس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت: نقشه راه طراحی و تدوین الگو، (ارایه پوستر)، خرداد ماه 1391


  • ۹۴/۰۲/۱۲

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱)

با عرض سلام و تشکر مجدد از آموزش استدلال ورزی نقادانه در گروه علوم اجتماعی
بنده علی رضائی هستم دانشجوی ارشد مدیریت فرهنگی
خواستم فقط یک پرسش را مطرح کنم:شما در بیان ویژگی های شخصی که رشادت فکری دارد فرمودید مدام اصول و پیش فرض های خود را دچار تغییر و تحول می کند،حال به نظر شما این فرد دچار آشوب و نابسامانی ذهنی و عملی نخواهد شد.در واقع چنین فردی احساس آرامش و شادی خواهد داشت؟
پاسخ:
سلام.
یک. متفکر نقاد باید با توجه به شواهد(/دلایل) ، باور های خود را  با باورهای بهتر ( واقعی تر؛ روشنتر؛ مستدلتر) جایگزین کند. دگرگونی به خودی خود مطلوب نیست، آمادگی برای دگرگونی (گشودگی فکری) در مواجه با دلایل جدید مطلوب است.
دو. گاهی از دست دادن شادی و آرامش، هزینه ی نزدیک تر شدن به حقیقت است. گاهی برای زاییدن طفل حقیقت، باید دردهای زیادی را به جان خرید.

بیان دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">