دریافت pdf یادداشت اینجا.
خدا رحمت اش کند. چند روز قبل که خبر مریضی ناراحت کننده ایشان به من رسید، به دلیل همزمانی با روزهای آغازین سال نو، مناسب نمی دیدم تا خبر بیماری اش را به دوستان نزدیک اش بدهم. منتها یک کاری که انجام دادم این بود که با برخی از انسانهای معنوی تماس گرفتم و از آنها خواستم تا برایش دعا کنند. برخی از این انسانهای معنوی به من اطمینان خاطر دادند که نگران نباشید، چراکه اجل ایشان نرسیده است و چنین بود که دلم قرص شد که او به جمع ما باز می گردد. دیروز که خبر فوت ایشان به من رسید، با آن بنده خدا–همان انسان معنوی- تماس گرفتم که شما فرموده بودید، «اجل ایشان نرسیده! ، اما ایشان، امروز فوت شدند». آن انسان معنوی خیلی از حرف من تعجب کرد و گفت: « من حاضرم قسم بخورم که اجل ایشان نرسیده بود، حاضرم شفاعت اهل بیت شامل حالم نشود، اگر اجل ایشان رسیده باشد! ایشان خودش از خدا خواسته که برود، و من تا به حال کسی را ندیده ام که با دعای خودش، اینطور اجل اش را تغییر بدهد.»
آنچه خواندید، فرمایشات آقای محترمی است در ابتدای مراسم سومین روز درگذشت یکی از خواهران فعال فرهنگی شهر اصفهان و در میان مخاطبان جوان و نوجوانی که دوست و یا پرورش یافته آن خواهر گرامی بودند. می خواهم در این نوشته کوتاه از چندی از آسیب های فکری و فرهنگی جامعه دینی و فرهنگی مان درباره چگونگی مواجهه با جملاتی از این دست سخن بگویم و امیدوارم در این آسیب شناسی جانب اعتدال را فرو نگذارم و سخن جز به راستی نگویم. پرمایه برایم روشن است که طرح اینگونه مباحث در جامعه فرهنگی ما، نوپا و مخاطره آمیز است و مرد راه می طلبد، اما با توکل به حق آنچه را کجروی انکار نکردنی از مسیر تربیتی اسلام و مربیان دانش پرور است، بیان خواهم نمود و این نقادی را به آینده حوالت نمی دهم.