تصمیمگیری حکیمانه در طراحی فرهنگی نیازمند شناخت بسنده از موضوع و مبانی عمل است. شناخت از موضوع یعنی همان کاری که پرویز پرستویی برای بازیِ نقشِ «حاج کاظم» در فیلم «آژانس شیشهای» کرد؛ کار و بارش را تعطیل کرد و -بنابر قول خودش-، چند هفتهای مسافرکشی ... ؛ چراکه قرار بود در این فیلم، نقش رزمندهای را بازی کند که از جنگ برگشته، و برای کسب روزی حلال، بی توسل به ستاره های رویِ شانه و روابطِ دوستانه، فقط، یک راننده تاکسی شده است. شناخت از موضوع در کتابها نیست؛ در گرمای میدان ونک، در چشم مسافران، در مشکلات و مقتضیات عمل است و تا «چشم» و «گوش» و «حس» نشوید نمیتوانید آن را به دست آورید. شناختِ موضوع برای یک طراح فرهنگی ـ مثلا برای طرحریزیِ یک برنامة اعتکاف ـ مستلزم پاسخدادن به چنین پرسشهایی است: مخاطب من کیست؟ چه روحیاتی دارد؟ فضای فکریاش؟ دغدغههایش؟ خندهها و گریههایش؟ دختر است یا پسر؟ اگر نوجوان است چندمین فرزند خانواده است؟ راهش دور است یا نزدیک؟ فقیر است یا غنی؟ بار اول است که چنین برنامهای را شرکت میکند یا بار دوم؟ زمان برنامه؟ مکان برنامه؟ درجه هوا؟ ـ و حتی ـ تعداد دستشوییهایی مسجد؟ و... هرچیزی که موقعیتِ موضوع را روشنی میبخشد.