این نوشته را 21 فروردین 91 نوشتم. در پی حادثهای که به خاطرش کمی تا نسبتی فحش خوردم
چرا فحش ها ناسزاهای رایج در کوچه بازار های ما -(وقتی عصبانی می شویم (یا گاهی) حتی وقتی عصبانی هم نمی شویم(!))- گاهی اینقدر زشت و نگفتنی است؟ آنچنان که اگر با خانواده در حال عبور و مرور در خیابان باشی، مجبور می شوی جلوی آنها سرت را زیر بیاندازی تا مبادا در آن هنگام، چشم در چشم هم بیافتیم؟. این ناسزاها که غالبا حاوی یک "فعل گفتاری" غیر اخلاقی و بعضا غیر انسانی است، از کجا و چگونه و با کدام محفل فرهنگی به جامعه ما وارد شده اند؟ (شاید هم اصلا از جامعه ما به دیگر فرهنگ ها رفته است!)
لطفا درباره این پرسش زود قضاوت نکنید! و اجازه دهید زاویه نگاه ام را روشنتر بیان کنم. "چرای" این قلم یک "چرای" اخلاقی و اعتراضی نیست؟ اینکه اصلا چرا فحش و ناسزا داده می شود یا اینکه چرا همه افراد در همه شرایط جام شیرین صبر و خویشتن داری را نمی نوشند(!) و چرا همچون مالک اشتر به مسجد نمی روند و ناسزاگو را دعا نمیکنند؟!
یا پرسش من این نیست که چرا فحش، فحش است و زشت است و چرا کسی باید به کسی ناسزا بگوید؟ "چرای" من یک "چرای" تبیینی است؟ یک چرای فرهنگی؟ یک چرای تاریخی ؟!
می خواهم بدانم ذهنیت موجود در پس این ناسزاها، در ذهنیت امروز ایرانی ما، "چگونه"، "چرا" و "از کجا" آمده است؟ اصلا این ناسزاها تولید داخلی است یا خارجی؟ شرقی است یا غربی؟ مردانه است یا زنانه؟ استبداد زده است یا آزادی زده؟ تبیین فرویدی دارد یا فرانکفورتی!؟ .... . کاری ندارم پسندیده است با نکوهید.
پرسش دوم من هم این است که "فحش پرانی" ملت ما در مقایسه با دیگر اقوام و ملتهای جهان چگونه است؟
آیا وفور و زشتی و تنوع ناسزاهای ما بیشتر است یا دیگر اقوام و ملت ها؟ از قبایل دوربین ندیدۀ آفریقایی گرفته تا انسانهای نجیب هندو-چینی؛ میخواهم بدانم جواب این معادله درباره ملت ما و دیگر ملت ها، در امروز و دیروز تاریخ، چگونه است؟
می خواهم فرمول خود-ساختۀ فحش-پرانی را درباره همه ملت ها محاسبه کنم:
متغییر فحش-پرانی = (ضریب تکرار و پُر کاربرد بودن) * (درجه زشتی این نازسزا(1 تا 10)) * (سهولت بکارگیری(/نقل و نبات بودن- یا به قول معروف، مثل آب خوردن فحش دادن!)
- نحوه محاسبه: این عدد باید برای هر فحش محاسبه شده و در نهایت همه اعداد با یکدیگر جمع شوند آنگاه با این فرمول ساده می توان به مقیاسی برای مقایشه ظریب فحش-پرانی در اقوام و ملل مختلف نزدیک شد. و فهمید که نمره و سطح کشور ما در مقایسه با بقیه اولاد بنی آدم چگونه است؟
پایان
راستیِ یک: حالا ممکن است به ذهن مبارک دوستی خطور کند که این بنده خدا چقدر بیکار و عاطل و باطل و در پی اباطیل است؟ از میان این همه موضوع زیبا و اساسی و جهان شمول به موضوع " فُحش پرانی ایرانی" پرداخته است. اصلا هر جواب مفروضی به این پرسش چه سودی دارد؟ گره این کیسه اگر باز شود، چه متاعی در آن خواهد بود؟!
پاسخ مختصر من این است: اولا این پرسش را نباید طرفداران آزادی پرسش ها و پژوهش ها-آنهم با لحن انتقادی- بپرسند. ثانیا، اتفاقا ایده اساسی و مبنایی من در طرح این پرسش این است که جامعه شناسی و روانشناسی شوخی و گریه، شادی و غم واقعی یک ملت- چیزی که به آن می خندند و چیزی که از آن خشمگین می شود- فرهنگ کوچه بازاری و عادی آن، و زبان محاوره ای و جاری آن، بیش از ذهنیت های گاهی اسطوره ای و دستبافته این و آن، و (برخی) نظریه پردازان کُنج اندیش دانشگاه ها و حوزه های علمیه، "بودِ فرهنگی" و "بودِ هویتی" یک ملت را نشان می دهد. نمیگویم این ایده نپخته من این کار را میکند، نه! منتها این دیدگاه درخور توحه است: بودِ فرهنگی!
راستیِ دو: نمی گویم نتیجه گیری از این داده ها-به شرط حصول-ساده است و کار هر کسی است. می گویم چرا این مواد، مصالح پژوهشی درباره "چیستی شخصیت ما" نباشد؟ با این دلایل و دلایل دیگری که در این نوشته کوچک نمی گنجد از اصل انجام چنین پژوهشی دفاع می کنم، و تفکر درباره آن را روا می دارم: "تبار شناسی جامعه شناسانه و روانشناسانه و فلسفی فحش پرانی ایرانی!"، تعجب هم ندارد!.
راستیِ 3: اگر نتیجه یافتههای دو پرسش فوق- به خصوص پرسش دوم - این باشد که وفور و تنوع و سادگی در بکاربردن ناسزا در ملت ما بیشتر از بسیاری از ملت هاست، چه نتیجه ای از آن گرفته می شود؟ من حدس هایی دارم، اما فعلا لزومی برای بیان آنها نمی بینم. راستی چرا در ایران می گویند: آدم باید فحشخورش ملس باشد؟! به نظرم چون فحش قابل کنترل نبوده، درمان و پیشگیری را از شنودهۀ فحش آغاز کرده اند!.
راستی 4: از حسن ظن و تلاش خوانندگان خوش فکر و خوش اندیش برای خوش بینی درباره نیت نویسنده این مطلب تشکر می کنم.
با نهایت احترام