پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

دایره اهداف

تقریبا دو ماه از شروع مسئولیت من در جایگاه مشاور اداره طرح و برنامه سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان می­گذرد. دو ماه از تصمیم دندان‌­شکن من(!) برای قبول کار اجرایی در یک نهاد نیمچه دولتی- یا لااقل با روحیه دولتی.

از همان هفته‌های اول قصد داشتم روند مواجه‌­ام را با سازمان، فرایندها و ماجراهایش بنویسم یا لااقل یادداشت­‌های در اینباره بردارم؛ که نشد! چرا نشد؟ برای اینکه حجم داده‌­ها و محورهای هجوم آنها به مغز کوچک من زیاد بود، زیاد!. و این هم دو علت عمده داشت: اول اینکه من در روزهای اول با تمام قوا در خدمت سازمان نبودم. یعنی چند کار عقب ماندۀ روی اعصاب داشتم که ذهن مرا به شدت درگیر می­ کرد. علت دوم، چیزی بود که پیش از این برایم پیش بینی ­پذیر نبود، واقعا نبود! من در همین جا اقرار می‌­کنم که واقعا فکر نمی‌کردم در سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان این­‌همه کار خوب و متقن شده باشد. راسیاتش قبلا فکر می­‌کردم یک سری جوانک دورهم جمع شده‌­اند و کارهای نیم-­بندی می­‌کنند اما، واقعا، لااقل در این بخشی که به من پیشنهاد فعالیت شده بود اوضاع اصلا اینطور نبود. «اداره طرح و برنامه» یک دفتر کاملا فنی و در مقایسه با دیگر بخش­ های سازمان یا احتمالا سازمان­ های دیگر، دانش-­محور بود.

مدیر قبلی اداره طرح و برنامه جوانی 40 ساله، مذهبی و جدی بود بنام مهدی آصالح. کارشناسی نساجی خوانده بود و ارشد صنایع در دانشگاه امیر کبیر. من هر چه بیشتر با او صحبت می‌­کردم بیشتر و بیشتر او را به مثابه یک پدیده و واقعیت تولیدی فرهنگی جامعه ایرانی تماشا می­‌کردم  و راستش را بخواهید ستایش‌اش می­کردم. جدیت صفت بارز او بود. مدیر فرهنگی سازمانی را تخیّل کنید که اضافه‌کاری هایش را رد نمی‌کند و در مسایل مالی-شخصی بسیار محتاط و سخت گیر است، مثلا اگر کاری را از بیرون سازمان سفارش بگیرد از درآمدهای این پروژه را که در ساعات غیر اداری خود انجام داده است، به حساب سازمان واریز می‌کند، اما،- اینها مهم نیست!- چیزی که این­ها را برای من جذاب کرده است این بود که آصالح کسی است که با کمک همکارانش در اداره طرح و برنامه یک نظام مدیریت استراتزیک را در سازمان فرهنگی تفریحی اصفهان از کتم عدم به دایره وجود آورده است. در سازمانی که مثل بسیاری از سازمان‌های مشابه ابدا روحیه مکتوب و مستند‌سازی علمی وجود نداشته‌است، دو سال است که همه اسناد و مدارک و مکاتبات و بودجه‌­ریزی‌ها و آمار و پیمایش‌ها در یک سامانه تحت وب، آن هم با خصوصیاتی که خدمتتان عرض خواهم کرد مضبوط و موجود است و این واقعا فوق العاده به نظر می‌رسد!

در این نظام مدیریت استراتزیک دایره اهدافی برای سازمان مشخص شده است. دایره اهدافی که از چشم انداز، اهداف کلان، تا زیر مولفه­ هایش تقریبا 300 هدف را شامل می‌شود. این کار در طی ظاهر دو سال با برگزاری جلسات مختلف صورت گرفته است. این اهداف پس از ابلاغ به مراکز سازمان به عنوان اهداف عملکردی هر بخش تعیین شده است. خلاصه این روند به اینجا می رسد که هر برنامه فرهنگی، تفریحی یا اجتماعی که در سطح شهر انجام می ­شود، از قبل معلوم است که به کدام هدف در چشم انداز و اهداف سازمان مرتبط است. ارتباط عملکردی مراکز با اهداف سازمان با نظام تخصیص بودجه نیز پیوند یافته و  جابجایی بودجه یک هدف فرهنگی و خرج کردن آن در هدف دیگر نیازمند صدور مجوز جداگانه است! برای این هدف، نرم افزاری نوشته شده است بنام نرم افزار فرایندها،- با اجرای شرکت آیکن- که روند برنامه و بودجه را به هم متصل می کند و مانع از جابجایی بودجه حساب‌نشده می­‌شود. یعنی هر تغییر بودجه و جابجایی تنها با مصوبه و کنترل اداره طرح و برنامه ممکن است. به نظر شما این عجیب نیست که در یک سازمان خُرد چنین سامانه ای به کارها نظم و سیاق می‌دهد؟!؛ آنهم در سال‌هایی که در سطح کلان کشور، سازمان برنامه و بودجه تعطیل شده است؟! برای من که اعتقاد داشتم بین تعطیلی سازمان برنامه و بودجه و کشف پرونده­‌های اختلاس­ ارتباط هست، مشاهده این انضباط در کار، آنهم کارهای فرهنگی واقعا جالب بود.

من امروز که این مطلب را می ­نویسم نسبت به برخی جنبه ­های این روش مدیریت استراتژیک در فعالیت های فرهنگی نقدها و تکمله­ هایی دارم، -دراینباره بعدا برایتان می نویسم- منتها این نقد ها به اصل این قضیه و روحیه حاکم به آن هیچ دخلی ندارد. کار مهدی آصالح و همکارانش-محمود صدیقی، محمد جلوانی، آزاده وسیلی، حورا علیخانی- معرکه بوده است.

تصویر انتخاب شده، بخشی گزینشی از دایره اهداف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان است. تصویری که قراربوده به همه مراکز به صورت یک پوستر یا قاب ارسال شود. همه نسبت به این اهداف هوشمندی استراتژیک پیدا کنند. متاسفانه در ماه­ های آخر این کار انجام نشده بود. به چند دلیل که توضیح­اش بازهم گفتار جداگانه‌­ای می ­طلبد. معاونت فرهنگی جدید شهرداری در این سال ­ها، یعنی جناب اقای قاسم زاده، به نقل از یکی از همکارنم عنوان این دایره را "همان دایره که می بینیم گردن درد می گیریم" نام نهاده اند.

باید مستندات احصاء این اهداف و گزارش مراحل و کلید واژه های آن را هم به این یادداشت ضمیمه کنم. همچنین بد نیست به شما خبر دهم که فتوشاپیست محترمی که این دایره را با بدبختی و نظرات مستمر کارفرما تهیه کرده است، تنها صدهزار تومان اجرت تعلق گرفته است و البته از نظر مدیر اسبق، بیش از این هم حقش نبوده است.

یک سوال کلیدی بپرسم، شاید شما هم دوست داشته باشید به آن فکر کنید:

·        آیا این روش مدیریت استراتژیک مناسب سازمان­ های فرهنگی- تفریحی هست؟

تمام 

28/6/93


بعد نوشت: 

1- به نوشتن این یادداشت‌­ها به عنوان یک مستند سازی اعتقاد راسخ دارم. اینها به درد محققی می ­خورد که صدها سال دیگر می­خواهد مثلا پایان نامه­ای، رساله، در موضوع تبار شناسی درک فرهنگی ایرانیان بنویسد! خلاصه خیالتان راحت! من دغدغه اقناع مخاطب ندارم! یا دارم، اما مخاطبان این نوشته هنوز به دنیا نیامده‌اند! این احساس من می‌­تواند ناشی از یک خود-مرکزبینیِ توهمی باشد، می ­تواند یک احساس رسالت تاریخی! یا شاید ارضاء این حس که من و کارهایم اهمیت وافری دارند، باشد اما به هر حال برای من(آیت الله) مهم اند، من تنها یکبار به دنیا آمده ام! و تنها یکبار در دنیا زندگی می­ کنم! و چرا حق نداشته باشم از داستان زندگی­ ای که ثانیه به ثانیه با من خداحافظی می­‌کند، با دیگران سخن بگویم. اینکه ما سبزۀ کدام زمانه بودیم؟ و چه امیدهایی درباره خود و سرزمین­مان داشتیم؟! من قصد دارم در این مقطع حساس کنونی(!) فقط تایپ کنم و قصد ویرایش این نوشته‌ها را ندارم! چون وقت ­اش را ندارم و اگر این کار را بکنم مطمئنم که باعث می شود دیگر نوشتن را ادامه ندهم.

2- آخرین روزهای سال 93، پایان  تقریبا 7 ماه همکاری من با اداره طرح و برنامۀ سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان بود. 

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۷)

  • م. علیخانی
  • ممنون که از چنین فعالیت هایی نوشتید. بد نیست گاهی بدانیم چگونه افرادی در جایگاه شغلی خود مسئول و متعهد پیش می روند.

    التیام بخش و خوشبین کننده است. مخصوصا وقتی نوشته های روی برگه به مرحله اجرا رسیده باشد.

    مدتی است نسبت به برخی شعارها، پیام های آموزنده و آینده نگرانه که به زیبایی در اتاق ادارات و مدارس نوشته اند حساس تر شده ام و لبخند می زنم!


    ...."چه امیدهایی درباره خود و سرزمین مان داشتیم؟!". این جمله حرف های زیادی برای گفتن دارد.

    برایم هم هیجان آور است و هم دلگیر کننده. هم غرور آفرین است و هم سرزنش کننده. هم محرک است و هم تذکر دهنده ...

    آینده گان چه نگاهی به تجربیات ما خواهند داشت؟ امیدوارم یک آینده دست دوم (!) نباشد.

    امیدوارم در آن گذشته نگری، برنامه های چندصد برگی لغو شده و روی زمین ماندهاش کمتر باشد

     

    به نظرم،

    اینکه با این شیوه مدیریت هدف اصلی را در نظر بگیرند و برای مسائل مختلف با توجه به شرایط و نیاز آن تصمیم گیری شود منجر به اقدامات مفیدی می شود اما از طرفی هم برنامه ریزی های بدون سوگیری و واقع بینانه آن، و بازنگری های به موقع در سلسله مراتب های پایین برای بررسی انحراف ها و میزان رشد، کار دشواری است.


    خداقوت...

    پاسخ:
    !ممنونم که مطالب را دنبال می‌کنید و نظر می‌دهید. به زمانی فکر می‌کنم که همه پیر شده‌ایم ... و آن‌روز فکر جوان‌های ما چه خواهد بود؟
    با سلام و احترام
     ممنون که مطالعه این مطلب جذاب را توصیه کردید  استفاده کردم 
    به نظر من همت نگارش چنین نقدی در کمال احتیاط و صداقت نشان از انگیزه بالای نویسنده در به اشتراک گذاشتن تجارب خویش و دیگران در  حوزه فرهنگ است. 
    متشکرم
  • م. علیخانی
  • آن‌روز فکر جوان‌های ما چه خواهد بود؟


    نسلی که از کودکی ما آیینه آنها بوده ایم!

    کاش حداقل این را آموخته باشند که متفکران منصفی باشند. سرمایه بزرگ و با ارزشی است....

  • نازنین مقدم
  • پدیده بله ولى واقعیت تولیدى فرهنگى جامعه ایرانى خیر
    سازمان هاى دولتى در جامعه ایرانى این پدیده ها را در خود ذوب مى کنند و فرصت شکوفایى آن ها را میگیرند 
    اینها خود ساخته اند و خوشا به حال ایشان که توانسته اند در رأس قرار گیرند و تا حدى ( مطمئنم سنگ هاى بسیارى پیش رویشان قرار گرفته و خواهد گرفت که حد کاراییشان را کاهش میدهد)عامل آنچه میپسندند باشند.
  • نازنین مقدم
  • ولى در کل اگر این نوع برنامه ها عملى شود و محدود به کاغذ و بازیهاى آمارى نشود( که من بسیار دیده ام متأسفانه)عالى هستند، حتى اگر در قسمت فرهنگى شهردارى باشد.
  • الهام یوسفی
  • سلام
    ممنون. منظور من هم همین یادداشتها بود هرچند نظر شخصی باشند یا نظر علمی. وظیفه ای به عهده دارم که دانش آن را ندارم و از دل همین مباحث باید آن را کسب کنم. خودتان هم بارها تاکید کرده اید که این تجارب از دل کتاب و دانشگاه بیرون نمی آیند!
    مشتاقانه منتظر نوشته های بعدی هستم
    درود
  • رایحه جعفری

  • خوب است آدم بدون ویرایش بیرون بریزد و بنویسد و بزند قستمی از یک عالمه از حرف هایش را.
    گاهی همین ویرایش های کامل گرایانه و ترس از همان بیت زیبای بالا،
     تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
    مرا از نوشتن باز داشته و دور و دور دور و دورتر کرده است.

    (خودمانیم همیشه وسط امتحانات پیشانی خواندن خیلی میچسبد)

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">