پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۱
  • ۰

اشاره: بخش اصلی این نوشته را در سال 91 نوشتم و بر روی سایت پیشانی  منتشر کردم. امروز(94.6.5) در سایت مهران یک مصاحبه با آقای میرزایی دیدم (اینجا) که رونمایی روشن تری از دعاوی ایشان و مرکز انشاء درباره علم اسلامی، روان شناسی و انسان شناسی اسلامی را شامل می­شد. خوشحال شدم چراکه همواره از وضوح و صراحت، به خصوص در مسایل معرفتی و به میدان آمدن بی حواشیِ دیدگاه ها خرسند می شوم. فرصت نداشتم حرفهای جدید جناب میرزایی را به تفصیل مورد بررسی قرار دهم اما بد ندیدم همان یادداشت قبلی را با ویرایش جدیدی که از برخی از دعاوی اخیر ایشان تاثیر گرفته است، بازنویسی و منتشر نمایم. این یادداشت را «تاملاتی نقادانه درباره مبانی نظری مرکز مشاوره انشاء» نام داده ام. 
دانلود فایل pdf این مقاله:  اینجا

0- مقدمه:

بهار 91 در نشست ماهانه «حکمت سرا» شنوندۀ عرایض روحانی محترم، جناب آقای میرزایی بودم. ایشان ادعاهایی را درباره «فساد ذاتی علوم انسانی» و خبر تاسیس دانشِ خالص «انسان شناسی اسلامی» مطرح کردند.  می­خواهم در این یادداشت «تاملاتی نقادانه» را درباره مضمون اینگونه دعاوی مطرح نمایم. البته در این راه یک مانع غیرقابل حذف وجود دارد و آن اینکه شرط لازم در بررسی دقیق و همه جانبه هر نظر یا نظریه وجودِ مکتوبات صریح، مستند و مستدل مدعی است، که هم اکنون وجود ندارد. از این رو از عبارت «تاملات نقادانه» به جای واژۀ «نقد»، «موضع گیری» یا «مخالفت» استفاده می کنم.

با این حال در همین ابتدای امر، سوالی ذهن را درگیر می کند. میرزایی در این مصاحبه در پاسخ به آخرین سوال می گوید:

-         «(مصاحبه گر:) عنوان سوال آخر چه تعداد روانشناس اسلامی پرورش داده‌اید؟

به اندازه‌ای پرورش داده‌ایم که امروز قادریم یک حوزه علمیه‌ تاسیس کنیم که افرادی را بگیرد و چهار سال بعد، طبیب و روانپزشک و روانشناس اسلامی تحویل جامعه بدهد یعنی استاد و متون درسی این کار آماده است و یک قدم آخر مانده است که بزرگان مملکت باید بردارند.»

اما از طرف دیگر در پاسخ به سوال دیگری -در همین مصاحبه- می گوید:

-         (مصاحبه گر:) آیا اسناد پشتیبان از الگوی تولیدی خود تهیه کرده‌اید؟

اسنادی در قالب فیش تهیه کرده‌ایم ولی هنوز به صورت یک کتاب در نیاورده‌ایم.

سوال اینجاست چرا تا امروز از آن همه «اسناد و متون درسی» که قابلیت تاسیس یک حوزه علمیه با توانایی تربیت چهار سالۀ «طبیب و روانپزشک و روان شناسی اسلامی» را دارد، یک مقاله در نیامده است؟ ( به فرضیه های ممکن در پاسخ به این پرسش نمی پردازم).  

به این پرسش نخست پرسش دیگری نیز افزوده می شود و آن اینکه که چگونه باید با نظریه میرزایی درباره مفهوم نقد کنار آمد؟ از نظر وی، شخصیت ناقد -«کسی که می خواهد نقد کند«- از «نقد» مهمتر است و به زبان ساده، اگر کسی اهلیت و آشنایی با علوم چه و چه را نداشته باشد، نمی تواند نقدِ درخوری درباره نظریات ایشان ارایه کند.. البته که این حرف در یک نگاه کلی درست است، اما خواننده گرامی این نوشته لازم است توجه نماید که همین علومِ چه و چه هم به احتمالا قوی در نزد میرزایی تعریفی بدیع و غالبا متفاوت با تعاریف موجود دارد، و مشخص نیست که چشمِ مادر گیتی به این زودی ها بتواند، به زیارت چنین ناقدی که ایشان از خداوند طلب می کنند، روشن شود. به احتمال قوی، نتیجه حرف ایشان این است که چون کسانی که به قول ایشان، «هم زمان توانایی تحقیق نقلی، عقلی، شهودی و تجربی داشته باشند و در فضای روان‌شناسی اسلامی کار کرده باشند ...» وجود ندارند، فقط خودشان می توانند خودشان را بررسی کنند و بقیه دانش­ پروران که این سیر عقلی، عرفانی، و علمی را طی نکرده اند، بهتر است در هنگام تلاوت نظریات ایشان، گوش فرا دهند، باشد که هدایت شوند.

من از بررسی این نکته (هم) در اخلاق نقد می گذرم و به تاملاتی نقادانه درباره فرمایشات ایشان وارد می شوم. هدفم را هم خودم می گویم: من این یادداشت کوتاه را نوشته ام تا ایشان و دوستان و مخاطبان همراهشان را به «تواضع عقلی» بیشتر و توجه به «اخلاقیات اندیشیدن» دعوت کنم و امیدوارم ایشان با حسن ظن و سعه صدری که از یک روحانی علوم دینی انتظار می رود، درباره انتقادهای مطرح شده بیاندیشند و پاسخ های خود را به سمع و نظر منتقدان و طرفداران خود – حتما به صورت مکتوب- برسانند.

1- بیان دعاوی

شش ادعای اصلی آقای میرزایی در سخنرانی نشست مجموعه »حکمت سرا» (بهار 91) چنین اند:

1-1- با استناد به احادیث و آیات قرآن کریم روشن می شود: معرفت نفس از سودمترین دانش هاست. و مطالعه خویشتن بر مطالعه هر علمی رجحان دارد. ( درباره این بحثی ندارم.)

1-2- علوم طبیعی علومی خنثی هستند و مطالعه آنها دخل چندانی در معرفت و دینداری ما ندارد.

1-3- علوم انسانی (غربی) ذاتا فاسد است. ( البته ایشان در سخنرانی خود نیازی نمی دیدند، پسوندِ «غربی» را بیان کنند، منتها با توجه با قرائن و شواهد منظور ایشان احتمالا منظور همین بوده است. و اگر نبوده ...، در اینباره در بخش 2-2 اشاراتی کرده ام.)

1-4- رهبر انقلاب در سفر خود به قم هم همین موضع را داشته اند و  در جمع طلاب گفته اند: علوم انسانی ذاتا فاسد است.

1-5- این جمله رهبری حجت ماست در اینکه اعتباری برای علوم انسانی رایج در دانشگاه ها قائل نشویم.

1-6- ما طرحی نوشته ایم و نقشه ای فراهم اورده ایم درباره انسان که «برگرفته» از روایات، -و فلسفه صدرایی است (این ادعا در مصاحبه اخیر است)- و این طرح ما (انسان شناسی اسلامی) صد در صد اسلامی است. (در مصاحبه: « الگو و روش ما نیز... در اندازه ظرفیت ذهن و توان خودمان، جرعه‌ای از حکمت صدرایی را فرا گرفتیم و در ادامه ... ». متاسفانه بنده نمی دانم عبارت «جرعه نوشی از حکمت صدرایی» را به چه نحو تاثیر یک نظریه از یک نگره فلسفی تعبیر کنم از اینرو از همان اصطلاح معمولِ «برگرفته» استفاده کردم).

2- تاملات نقادانه:

2-1- تاملاتی نقادانه درباره ادعایِ «علوم طبیعی علومی خنثی هستند».

دفاع از خنثی بودن علوم طبیعی آن اندازه که میرزایی گمان می کند ساده نیست. نظریات بسیاری هستند که نشان می دهند عوامل بسیاری در تلقی علمی ما از جهان موثراند و تعریف علم را به چیزی که به طور مستقیم کاشف واقعیت استبر نمی تابند(دیدگاه انتی-رئالیستی درباره علم). فعلا، تنها، ادعای من در مقابل ادعای مطرح شده این است که اثبات خنثی بودن علوم طبیعی نیز دشوار و پر دردسر است.نمایش دلایل افرادی که به خنثی نبودن علوم طبیعی معتقدند خارج از استطاعت این نوشتار است، آنچه مهم است این است که بر اساس این ادعا-که علوم طبیعی هم خنثی نیستند- روح کلی حاکم بر دعاوی  میرزایی درباره خالی نبودن علوم انسانی ار اززشها و جهان بینی فلسفی اندیشمندان تایید می شود. اگر برآن باشیم که حتی علوم طبیعی هم خالی از وساطت و رنگ پیش فرض ها و ذهنیت دانشمندان و نهاد های اجتماعی نباشد، بدیهی است که وضعیت علوم انسانی از این جهت بغرنج تر است و وابستگی آنها به پیش فرض های انسانی و اجتماعی و فلسفی پُر واضح خواهد بود.

با این همه، نکته مهمی که در حاشیه این توجهات نیازمند دقت است این است که: خنثی بودن علوم طبیعی در کشور ما «فرض» می شود و در دنیای غرب «بحث». چرا که استفاده از دستاوردهای علوم طبیعی در شبیه سازی و پزشکی جدید- مواردی مثل «رَحِم اجاره ای و رَحِم مصنوعی» در کشور ما با فتاوای فقها، حل و فصل می شود، اما در کشورهای غربی-که چنین مرجعیتی و اقتداری برای نهاد دین وجود ندارد- برای حل و فصل آنها به هزاران سطر استدلال فلسفی و اخلاقی نیاز است. برای مثال اخیرا مقاله ای را می خواندم که درباره اخلاقی بودن و یا اخلاقی نبودن آزمایش های پزشکی بر روی میمون­ها بحث می کرد. نویسنده می پرسید: آیا انجام آزمایش های پزشکی بر روی موجودی که قریب 98درصد کروموزم هایش با انسان مشترک است، کاری اخلاقی است؟ باید به وقت خود و به تفصیل به این پرسش پرداخت که چرا در کشور ما سخنی درباره اسلامی شدن دانش شبیه سازی و دانشِ هسته ای به میان نمی آید؟ و بر اساس کدام فلسفه و نظریه اخلاقی مصرّح، علوم طبیعی و تکنیک های برخواسته از آن به کار گرفته می شوند؟

البته روشن است که ماجرای علم و تکنولوژی متفاوت است. من از این ادعا دفاع می کنم که حتی با فرض خنثی بودن علوم طبیعی نمی توان از خنثی بودن تکنولوژی دفاع کرد. تکنولوزی دربردارنده حضور علت فاعلی است. ذهنیت انسان است که به تکنولوزی شکل می دهد. از نظر من سخن گفتن از تکنولوژی اسلامی و غربی کاملا معنادار است چراکه در تکنولوژی اراده انسان به ابزار تحمیل شده است و از اینرو علم و تکنولوژی از این جهت با یکدیگر متفاوت اند.

2-2- تاملات نقادانه درباره ادعای «فساد ذاتی علوم انسانی»

اگر قید «غربی» در عبارت فوق لحاظ نشود (همان بیانی که میرزایی دارد)، و ادعا شود: علوم انسانی ذاتا فاسد است، لازمه این ادعا نوعی بد بینی حداکثری به مبداء عقل بشری، و در ادامه، خوش بینی حداکثری به مبداء  نقل، در خبردادن از واقعیت  است(مَحکیِ واقع بودن). (احتمالا) استدلال همراه با این مُدعا هم این است  که چون علوم انسانی رهاورد عقل بشری است و عقل بشری خطاپذیر است، -خاصه آنکه عقلِ تولیدکنندۀ علوم انسانی جدید، غربی است و عقل غربی هم مستقل از وحی و دیانت، در عالم نظر کرده است، پس فرآورده چنین پردازشگر معیوبی نمی تواند صادق باشد، بلکه باید گفت که از این پردازشگر ناقص، جز «فساد» بر نمی آید. و (احتمالا)-اگر ادعای گوینده متواضعانه باشد-باید اذعان داشت که اگر همین عقل غربی در برابر وحی سر تسلیم فرود بیاورد و در نسبت با آن بیاندیشد، نتایج آن مفید و صواب خواهد بود. ( شاید هم ادعای میرزایی این باشد که فراورده های عقل غربی با هیچ غسل تعمیدی پاک و قابل استفاده نمی شود).

در سنجش این اظهار نظر تنها سه تامل نقادانه را به اجمال بیان می کنم.

نخست توجه می دهم که پیامد این حرف این است که علم ریاضیات، علم منطق،... علم اصول فقه، علم رجال، علم تفسیر، علم بلاغت، علم اللغه و بسیاری از علوم رسمی حوزه های علمیه که در شکل گیری، و روش های آنها عقل بشری – به هر روی- مدخلیت دارد، ذاتا فاسد است. به دو دلیل: یکی اینکه علی الادعا، عقل مستقل بشری از اساس نمی تواند هیچ مائدۀ ناب و مبارکی داشته باشد و بنابراین فی المثل در شکل گیری علم اللغه که عقل بشری، «دخالتِ تاسیسی» داشته است فساد وجود دارد. در فراورده های دیگری از عقل بشری نیز همچون فلسفه صدرایی، ریشه های پررنگی از علوم غربی یونانی و آثار ارسطو، افلاطون و فلوطین، وجود دارد و از اینرو تکلیف آن هم روشن است. ( برای سنجیدن این ادعا، بنگرید: انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیسی اولیری، ترجمه احمد آرام، نشر جهاد  دانشگاهی، و بسیاری از کتابهای دیگر با رویکردهای متفاوت به این مسئله.)

آیا کسی  ادعا می کند که علم اصول فقه را مستقیما احادیث ساخته اند؟، و عقل بشری در آن مدخلتی ندارد؟ یا ادعا می کند عقل بشری در آن مدخلیتی دارد، اما این عقل به امضاء شارع (خداوند) رسیده است و مدخلیت ان در استنباط احکام الهی با تایید الهی است؟ اگر دومی را ادعا کند و مثلا بگوید: در اینجا مواد اندیشه، توسط وحی ارایه شده است و عقل تنها در صورت بندی و قالب بندی آنها موثر بوده است، یا ادعا کند القا کلیات توسط دین بوده و عقل در شکل گیری مُفصّلات آن دخالت داشته است، بازهم مشکلی حل نمی شود  بلکه این ادعا خود موید عقلانی-بشری بودن علم اصول فقه و فقه اللغه است و براستی اگر چنین نبود این همه بحث و مجادله تاریخی علمای اسلامی در روشها و فنون این بحث چگونه قابل توجیه است؟ آیا تفاوت فتاوای علما و مفسران و فقهای دین در استنباط احکام الهی تقابل وحی با وحی است!؟ ادعای روشن من این است که: عقل بشری روش های اصول فقه را ساخته است، و مواد یک علم نمی تواند آن را اسلامی (و یا غیر اسلامی) کند. ذاتا فاسد بودن علوم انسانی، ذاتا فاسد بودن رهاورد عقل است. و اگر کسی ناشیانه این ادعا را مطرح کند، -اگر(!)- یکی «بر سر شاخ» است که «بُن می بُرد».

اما اگر بگویند که مراد، تنها علوم انسانیِ غربیِ مستقل از وحی است، و اگر این عقل بشری در نسبت با وحی اندیشه کند، فرآوردۀ آن  پاگ و طاهر خواهد بود، بازهم ده ها پرسش جدی در میان خواهد بود. من در اینجا تنها به سه پرسش اشاره می کنم:

پرسش اول: «غربی» یعنی چه؟

اولا، معنای «غربی» در عبارت «علوم انسانی غربی» چیست؟ چرا کل نظریات غرب از چند قرن قبل از میلاد مسیح تا امروز در یک کاسه ریخته شده است و به آنها یک نام و یک هویت دداده شده است؟ یک جنبۀ دم دستی در توجه به اهمیت این پرسش اینجاست که اولا بسیاری از این نظریات غربی خود  در سایه نقد دیگر نظریات غربی ساخته شده اند، مشخص نیست چگونه و با چه شاخصی این نظریات، دوباره در درون یک بسته قرار می گیرند؟، لابد به این دلیل که روحیه حاکم بر آنها همچنان حفظ شده است. و مثلا – به بیان میرزایی- نمره هر دو این نظریات، در توجه به ساحت روح انسان کمتر از 5 است؟ حتی با این فرض هم، بر ایشان است که نشان دهد نمره 7 و 8 و 9 را کدام نظریه گرفته اند؟ و در آنها چه روحیه وجود دارد که در نظریات غربی نبوده است. این را نشان بدهد و نه اینکه یک ادعا را به زبان های مختلف تکرار کند. 

پرسش دوم: چرا تفکر «غربی»، غیر دینی است؟

در ادامه نکته قبل، این فرض که تفکر غربی دینی نیست چالش برانگیز است. چرا برآنید که تفکر غربی غیر دینی است؟ از اتفاق، هم به دلایل معرفتی و هم به دلایل روان شناختی، و هم به دلایل تاریخی این ادعا نیز توجیهاتِ جدی و قدرتمندی دارد که حتی با دیدگاه ذات­گرایانه دربارۀ غرب هم، بهترین تبیین بر توضیح چگونگی ایجادِ «ذاتِ» مدرن غرب ایجاد یک فهم و تفسیر دینی جدید و متفاوت از جهان است. ( برای نمونه بنگرید: فلسفه روشنگری، ارنست کاسیرر، ترجمه یدالله موقن، نشر چشمه، همچنین: نیچه و مسیحیت، اثر یاسپرس، ترجمه عزت الله فولادوند، نشر ماهی). اگر ادعای این اندیشمندان درست باشد، حدس دیگری تقویت می شود و آن اینکه ساختن هویت غربی برای «آن-ها»، و ساختن هویت دینی برای «ما» تنها جنبه معرفتی ندارد بلکه به یک نیاز انسان های متوسط الحالِ دینی بر می گردد که نیاز دارند گاهی، به دلایل و علل متنوع، هویتی در بیرون – و نه در درون- برای خود دست و پا کنند و برای این «ساختنِ خود در سایۀ «دیگری»»، یکی از ساده ترین راه ها طرح تقابلی هویت هاست. (توجه فرمایید که من ادعا نمی کنم تبیین فوق، دربردارندۀ همه حقیقت است اما ادعا می کنم که دربردارنده بخشی از حقیقت است. )

اینکه نظریاتی سکولار(/دین پیرایانه) در غرب وجود دارد و بر مبنای آن روان شناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی خاصی قوام یافته است یک حرف است و اینکه جریان تفکر غربی غیر دینی است حرف دیگر. من منتقد ادعای دوم هستم. و در صورت لزوم نشان خواهم داد که چقدر نظریات غیر دینی در تاریخ دینی ما تولید شده است که رنگ و لعاب دینی داشته است؛ آیا نظریات غزالی و صدرا درباره «شخصیت زن» دینی است؟ چرا این نظریات غلط اقتصادی و سیاسی و روان شناختی ما را غیر دینی نمی کند، اما غرب را غیر دینی می کند؟ این نکته ای است که پاسخ آن تا امروز بر نگارنده مشخص نشده است. 

2-3- تاملات نقادانه درباره ادعای چهارم و پنجم: ایا رهبری گفته اند: علوم انسانی ذاتا فاسد است؟ و اگر گفته اند، چه منظوری دارند؟

بیان رهبر انقلاب این است:

« ... اینکه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانش‌هاى ذاتاً مسموم هشدار دادم -هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان – به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. ... ». (در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ۲۹/۷/۱۳۸۹)

این فرمایشات رهبر انقلاب را پیام فضلی نژاد چنین بازتولید کرده است، که بیان میرزایی به آن شبیه است:

« اگر به سفر رهبر معظم انقلاب به قم دقت کنید می فرمایند: بعضی از این مبانی سکولار در حوزه علوم انسانی ذاتا مسموم است.» (منبع اینجا).

توجه می کنید که حتی فضلی نژاد نیز جمله رهبری را با  قید «بعضی» و چندین قید محدود کننده دیگر نقل قول کرده است. درباره انطباق فرمایش رهبر انقلاب با جمله آقای میرزایی و فضلی نژاد قضاوت با خوانندگان است.

درباره این پرسش که چگونه می توان بر اساس این بیانات رهبری فساد مطلق را به نظریات غرب نسبت داد، و سپس با یک جهش ساده، از بالای میلیون ها مقاله و کتاب و تلاش فکری غرب در علوم انسانی تجربی و غیر تجربی، جهید و آن گاه بدون داشتن حتی یک مقاله قابل استناد، بر منبر وعظ و ارشاد نه تنها عالمان، بلکه »علم روان شناسی« نشست، و آدم و عالم را از کشف بزرگ خود با خبر کرد، قضاوت من در درونمایه این یادداشت مشخص است.

به علاوه، از اساس توجه به این نکته که نظرات تربیتی و سیاستگذارانه رهبری در جایگاه کلان تئوری های راهبردی، که مُفصُلات آن مشخص نیست و لازم است توسط دانش­پروران تبیین، و توسط مدیران تفهیم و توسط مجریان و کارشناسان اجرا شود، و در آن طبیعی است که استلزمات نظری و عملی با دقت کافی برای عمل، دیده نشده است، چگونه می تواند با عنوان یک استناد- در در جایگاه «برهان» قرار گیرد، محل تامل است. اینچنین استناداتی به جای استدلال از افراد فلسفه خوانده و شنیده، انتظار نمی رود.   

4- نقد اخلاقی این ادعا که «یافته های ما صد درصد اسلامی است».

دوست طلبه ما ادعا می کند که آنچه در طی مطالعات بسیار بر او روشن شده و آن را یک «انسان شناسی اسلامی» نام نهاده است، مطلبی است صد درصد اسلامی و به دور از ناخالصی. طببیعتا از آنجا که هنوز استناد و استدلال های این دعاوی منتشر نشده است و تنها در سینه مدعیان آن وجود دارد، و البته، در عرصه عمل، و  بر اساس آن، یک مرکز مشاوره هم تاسیس شده، و این قدرت را دارد تا حوزه علمیه هم تاسیس کند، نه صاحب این قلم، و نه هیچ دیّار دیگری، جز از راه شاید و اما و اگر، نمی تواند نقد کاملی بر آن وارد کند، و اگر از سر اشتباه چنین کاری بکند، (احتمالا) اگر  متهم نشود که اهلیت انجام این کار نداشته است، متهم می شود که مطلب  را درست نفهمیده یا دچار سوء برداشت شده است و بنابراین، همۀ زحمات ناقد بی چاره به باد هوا می رود!. پس من این اشتباه را نمی کنم و درباره صحت و سقم این بیانات موضعی نمی گیرم. بلکه، تنها به چنین ادعایی، جدای از صادق یا کاذب بودن آن، یک نقد اخلاقی مطرح می کنم.

این استدلال که یافته من، صد درصد اسلامی است استدلالی است قدرتمند؛ آن قدر قدرتمند که با آن می توان در مقابل امام عصر(سلام الله) هم ایستاد. چه رسد به یک دانشجوی کم سواد علوم انسانی مثل من. حتما شنیده اید که در هنگام ظهور امام عصر (س) برخی با دلایلِ دینی در برابر امام عصر(س) می ایستند، یعنی آنقدر خود را حق می دانند که او را «حق» نمی بینند و می خواهند او را با مقیاس خود، راست کنند نه اینکه با مقیاس او راست شوند. از اینرو من از رنگ و بوی غالب استدلالهایی که در ابتدایش کلمانی مثل «صد درصد» باشد و احکام مطلق صادر کند در هراس و دل نگرانم. این نقد اخلاقی من بر ششمین ادعای سخنران محترم است.

یادداشت من با اعلام امادکی برای دریافت نقدهای مکتوب به نوشته ام، و دعوت آقای میرزایی و مرکز مشاوره انشاء به تواضع عقلی بیشتر در بیان دعاوی خود پایان می یابد.

5 شهریور 1394

اصفهان


* انتشار کامل یا استناد به این نوشته با ذکر منبع بی اشکال است
- صفایی پور، حامد. (1394). تاملاتی نقادانه بر مبانی نظری مرکز مشاوره انشاء (در اصفهان)، انتشار  در وبلاگ پیشانی(pishani.iblog.ir)، شهریور 94. 

- بعد نوشت 2: پایگاه تحلیل خبری ندای اصفهان، این مطلب را در تاریخ یک مهرماه 1394 منتشر کرد(اینجا). منتها در ابتدای متن توضیحی قرار داد که من در قالب یک کامنت در همان سایت به آن نقدهایی را وارد کردم. آن توضیحات و نقدهای خود را در اینجا بازنشر می نمایم. ( البته پیش از آن باید بگویم که متن زیر متن اصلی کامنت من است که متاسفانه  «ندای اصفهان» همین کامنت را هم نه سانسور، بلکه به صورت ویرایش شده منتشر نمود. یعنی تا این حد برای نویسنده اش حق قائل نبود که حتی اگر متن را سانسور می کند به این شکل نشان دهد: {...}نه اینکه به راحتی بخشی از متن را ببرد و به بخش دیگری بچسباند. واقعا باید به داشتن این سایت های حرفه ای و اخلاق مدار در اصفهان به خود بالید!) 

ندای اصفهان- سرویس اندیشه: مرکز مشاوره انشاء (اندیشه های ناب شیعی ایرانی اسلامی) به مدیریت حجت الاسلام والمسلمین حسین میرزایی، چند سالی است که در اصفهان راه اندازی و با استقبال اقشار مختلف مردم روبرو شده است. این موسسه داعیه دار تولید علم دینی بر اساس تعالیم متعالی دین اسلام و سخنان اهل بیت عصمت و طهارت است. موسسه انشا مبانی خود را بر اساس قرآن کریم، احادیث، برهان و عرفان قرار داده است و می گوید بر این اساس نقشه نفس انسان را ترسیم کرده است. موسسه انشا جسورانه وارد صحنه شده و در لفافه می گوید «دلیلی نمی بینم که مبانی علم تولیدی خود را برای هر شخص و محفلی بخواهم اثبات کنم»، این حرف هرچند انتقاداتی را برانگیخته اما شاید بهترین تبلیغ برای ایده های آن خود مردم باشند که می گویند با مراجعه به این مرکز مشاوره بسیاری از مشکلاتشان برطرف شده است.

متن زیر که پیش از این در وبلاگ «پیشانی» به قلم آقای «حامد صفایی پور» منتشر شده است، نقدی بر مرکز مشاوره انشاء است که مبانی و ادعاهای آن را قابل سنجش نمی داند. ندای اصفهان از نقد و تضارب آرا استقبال می کند و امیدوار است دوستان مرکز مشاوره انشاء به این دعوت مکتوب پاسخ گویند و توضیحاتی را ارائه دهند.

***

نقدهای من به این توضیحات اولیه:

ممنون از انتشار این نوشته من

آنچه در بالا از قول «ندای اصفهان- سرویس اندیشه» نوشته شده است خود نیازمند نگارش یک یادداشت نقادانه مستقل است و بنده اعتراضاتی بدان دارم. متاسفم که رفتار سایت های اصفهان تا این حد غیر حرفه ای و نامسئولانه است.

  1. نخست اینکه، ادعای من نقد مبانی نظری مرکز انشاء بر اساس مصاحبه جناب میرزایی است و ادعای سنجش ناپذیری برخی از دعاوی و کلیت برنامه ایشان یکی از نقدها و نه مهمترین و نه همه نقد من را در بر می گیرد. اما متن شما چنین است که گویی نقد من تنها به سنجش ناپذیری عرایض اقای میرزایی است که آن هم به حمدالله با جسارت ایشان در بیان اینکه نیازی به گفتن این مبانی برای هر کس و ناکسی نمی بینند رفع و رجوع می شود.   در حالیکه برخی دعاوی ایشان قابل سنجش است و در اثر این سنحش نیز دانسته می شود که اعتبار و کفایت استدلالی ندارد.
    2. دوم، نقد من پیشینی است؛ پیشین از تجربه و ربطی به رضایت مشتریان این مرکز ندارد. در متن شما گویی القاء شده است که مشتریان راضیند و این حرفها را باید آنها قضاوت کنند. این حرف نسنجیده ای است. مرکز انشاء و هر مرکز دیگری را می توان هم با روش پیشینی و هم پسین از تجربه مورد سنجش قرار داد منتها با این ملاحظه بسیار مهم که موفقیت برای کسی صدق نمی آورد. و الا داعش هم در جذب موفق است و رضایت خاطر بسیاری را فراهم می کند. موفقیت در دل عمل لزوما نظریه ای را صادق نمی کند گرچه بنا به دلایلی در معرفت شناسی و انسان شناسی احتمال صدق ان را بالا می برد، اما در کل طرح این موضوع از جانب شما بی ربط است.
    3. سوم، سوگیری بیانی و بلاغی یک سایت خبری در انتشار یک نقد است؛ که بی طرفی را رعایت نمی کند، نوشته ناقد را تنها به دلیل عشق به تصارب افکار منتشر می کند، اما در چند جمله از موفقیت ها و واژه های تقدس آور مثل « انشا مبانی خود را بر اساس قرآن کریم، احادیث، برهان و عرفان قرار داده است و می گوید بر این اساس نقشه نفس انسان را ترسیم کرده است. موسسه انشا جسورانه وارد صحنه شده و در لفافه می گوید … » استفاده می کند. من نمی دانم این چه نحوه کار حرفه ای رسانه ای است؟ به جنبه اخلاقی و شرعی هم کار ندارم. تمام همت من در این نقد این بوده که بگویم ان چیزی که شما به ان «جسارت» می گویید ممکن است چیز دیگری بوده باشد. و بنده نیز نخواستم مبانی‌ام را از جایی جز عرفان و برهان و قرآن و حدیث بگیرم. 

بعد نوشت1: این یادداشت در بخش حرف ویژه سایت کانون خبر (پایگاه تحلیلی خبر اصفهان) منتشر گردید. اینجا

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱۶)


وقتی مصاحبه آقای میرزایی را خواندم، با خودم گفتم چه اعتماد به نفسی! چقدر مطمئن، اصلا چه نیازی به پاسخگویی دقیق علمی و تحقیقاتی و جهانی است...
واقعا تا کجا به نام دین( قرآن و ال البیت) می توان هر کاری را سریع توجیه کرد و چه دژهای بلند و سربه فلک کشیده ای با آن می سازند. 
و انگار که وقتی فضا و مردمی نیاز و تقاضا دارند، چرا که نه؟ این هم راه حلی است. مردمی که می خواهند خود را در محدوده امن دین تصور کنند که دنیا و آخرتشان را تضمین می کند و حالا افرادی چنین ادعایی دارند که می توانند کمکشان کنند.

شما تیغ نقد در دست گرفته اید و مثل یک پزشک جراحی می کنید، تشریح می کنید قسمت به قسمت و بند به بند، و حتی احتمال وخامت اوضاع و گسترش بیماری را مطرح می کنید. نگاه کردن به این تشریح، بسیار ناراحت کننده است و رنج آور!
فکر می کنم از این نوع تیم ها و برنامه های دینی برای مشاوره به صورت ضعیف تر و محدودتر در مراکزی مشغول به فعالیت هستند و دقیقا نمی دانم که مراجعان آنها چه تیپ آدمهایی اند؟ به نظرتان چقدر می توانند تاثیرگزار باشند؟ چقدر در مجامع علمی دانشگاهی مورد استقبال قرار می گیرند؟ نام روش های درمانی آنها چیست که با آن شناخته شوند؟ 
مثلا چرا من برای تهیه مطالب و پرسشنامه جهت گیری مذهبی قابل قبول، فقط توانستم از یک نظریه پرداز غربی بهره مند شوم! 

فضای آشکار و پنهان دین ما، و مرزهای آن بسیار جای کار دارد...
کاش می شد و باید تا جایی که امکانش هست وارد میدان عمل شد. و با دست پر حرف هایی برای گفتن داشت...
پاسخ:
سلام 
1. حداقل کاری که می توان کرد نقد معرفتی است. این کار به خصوص درباره مخاطبان این افراد که در فضای تک گویی جامعه ما تحت هیمنه فکری اینگونه بحث ها قرار گرفته اند، مفید است. 
2. کار نظری درباره نسبت میان وحی و علم یا دین و عقل، از نظر من، در خور زبان و عادات معرفت شناختی عصر ما، بیش از همه، در راهی قابل مشاهده و پیگیری است که دکتر خسرو باقری در آثارش نشان داده است. و در بیش از 10 سال پیش در کتاب هویت علم دینی درباره ان حرف زده است و همچنان در حال پرورش آن نظریه است. 

تشکر

با شما موافقم

و چقدر خوب است که در مورد دین، با نظریه ای دقیق وارد شوند و پزوهش هایی هم انجام شود

زمانی که برای مذهب، جستجو می کردم. با کتاب روانشناسی دین آشنا شدم که نزدیک به 1000 صفحه است!  گفتگوی دکتر محمد دهقانی، مترجم کتاب روان‌شناسی دین در سایت جام جم :

http://www1.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100862338725

پاسخ:
ممنون 
می خوانم 
  • یاسر شاه پیری
  • سلام
    آفرین که وقت گذاشتی و مفصل و زیبا و با دقت نوشتی.... چند روز پیش که دیدم خیلی تعجب کردم از این جملات ایشان...دغدعه نوشتن بوداما حال نوشتن برای ایشان نبود...

    علم ریشه میخواهد و ریشه علم صوری و ساخته ذهنینمیتواند باشد...این مطلب و خیلی چیزهای دیگر را میتوان به سادگی فهمید.

    حامد عزیز زیاد هم نگران نباش این حرف ها میآید میرود....زیرا
    علم اگر ریشه داشته باشد طالب پیدا میکند و اگر صوری باشد شیفتگی،بدون آراستگی عقل به بار میآورد که البته دوامی ندارد.

    خوشحالم که این افکار و این موسسات بدون ریشه نمیتواند حال شهر و مردمانش را خوب کند و خوشحالم که احساس وظیفه کردن را برای بعضی در مقیاس رویایی روشن میکند.
     
    بنشینید و عمر چنین موسسه هایی راببینید...

    پاسخ:
    سلام یاسر عزیز

    شعری از استاد شفیعی کدکنی برایت می خوانم: 

    پیش از شما 
    به سان شما 
    بی‌شمار بار، 
    با تار عنکبوت نوشتند روی باد: 
                                            «این دولت خجسته جاوید زنده باد»

    امیدوارم همه ما و من و تو و میرزایی و همه دوستان دیگر، به جاودانگی و حقیقت پیوند بخوریم. 
    مواجهه ی "فلسفه ی علم"ـی با این دوستان مواجهه ی بجایی نیست. نافی بی دقتی ها یا اغراق هایشان نیستم اما آن مدعیاتی که به شما به صلیب کشیدید، برای ایشان، حکم مقدماتی را دارد که محض خالی نبودن عریضه است. نه اینکه زیربنا یا ستون های آن بنا باشد. نکته اینجاست که اگر این مقدمات نفی هم شود اصل بنای ایشان را فرو نمی ریزاند.

    پیشنهاد میکنم کارآمدی شان را بررسی کنید.
    پاسخ:
    سلام 
    منظورتان این است که آنچه من نقد کرده ام مبانی نظری ایشان نیست. بلکه مبانی نظری ایشان مطالب دیگری است؟ درست فهمیده ام؟ 
    2. درباره بررسی کارآمدی با شما موافقم. روش من پیشینی بوده و می توان یک مرکز مشاوره را به روش پسینی هم بررسی کرد. منتها با این ملاحظه که رضایت مشتریان نه برای من و نه برای دیگری (اندیشمند غربی و شرقی) صدق و کذب نمی آورد. گرچه احتمال صدق و کذب می آورد. به هر روی، داده هایش باشد، می توان کارکردگرایانه نیز یک مرکز مشاوره را تحلیل کرد. 
    ممنون از نظر شما 
    سلام و خدا قوت.
    امروز فرصت کردم سری به پیشاتی بزنم، ببخشید دیر شد.
    با کلیات حرفهای شما  و نقدهاتون موافقم فقط چند تا سوال داشنم: شما و اقای میرزایی دو گفتمان متفاوت دارید و شما اصرار دارید برای فهم چیستی ادعای ایشان، اندیشه هاشان را در گفتمان خودتان و در قالب مقاله بیارید.این به نظرم درست نیست. ایشان از نگاه شهودی به علم میگویند و شما از مقاله!
    من حدودا چند دوره با موضوعات مختلف با اقای میرزایی کلاس داشتم، یکی از این کلاسها فقط 4 شاگرد بودیم و ایشون استاد، آن زمان هم خیلی بهشون نقد داشتم و به خاطر اینکه متاسفانه یا شایدم خوشبختانه نمیتونم صرفا و فقط حرف گوش بدم، نتونستم کار با ایشون را ادامه بدم.
    ولی همیشه برای من سوال بوده جایگاه غیب در علم و علم اموزی چیه؟ جز اولین شرطهای مسلمان و مومن بودن ایمان داشتن به غیبه. انسانی که به غیب ایمان داره چه جوری به علم نگاه میکنه، نمیخوام بگم علم غربی یا اسلامی یا ... . میخوام بگم علم برای من.کسی که به علم ایمان دارد...
    مثالهایی از این دست کم نیست که اینکه بو علی برای حل مسائل علمی اش نماز میخوانده ، بحثهای دکتر باقری و هرست را درباره نفوذ دین و باور های دینی صرفا در حوزه نظریه پردازی علم را خوندم ولی چندان قانعم نکرد
    پاسخ:
    سلام
    1- میرزایی چطور از مساله «درون فردی» بودن شهود می گذرد، و بر اساس آن از بنا کردن «علم» سخن می گوید. ایا ضابطه بین الاذهانی (/میان فردی) بودن «علم» را کنار می گذارد؟  شهود فرد الف، چگونه می تواند برای فرد ب صادق و سودمند باشد؟ 
    2- عمق و غنای حرفی در مقام ثبوت، چگونه خود را در مقام اثبات نشان می دهد؟ اگر یک حرف عمیق بخواهد به مقام اثبات بیاید آیا راهی جر بیان «اِخباری» و «استدلالی» دارد؟ ( در مقام فلسفه ورزی این پرسش عمیقی است من نیز پاسخ تمام شده ای برایش ندارم). 
    3- درباره جایگاه غیب در فلسفه تربیت اسلامی به گمانم خود دکتر باقری در کتاب نگاهی نو به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بحث کرده اند، همچنین مقاله فطرت دربردارنده اشاراتی به این موضوع است، منتها به نظرم این سوال، مستقیماف به متن این مصاحبه ارتباطی ندارد. در اینجا ادعا شده است در طی چهار سال طلبه روان شناس به جامعه تحویل می دهند. تربیت فطری و مبتنی بر روش شهودی چگونه در قالب زمانمندی اینجهانی جای می گیرد؟ ( این تضاد چه توجیهی دارد؟ ایا یک نوع مهندسی شهود وجود دارد؟)
    ممنون از توجهتان  
    درود 
    ملاصدرا بر مبنای فلسفه افلاطون مراحل تعلیم و تربیت انسان رااینگونه معرفی میکند: عالم محسوسات و طبیعت، عالم خیال، عالم عقل و در نهایت با سیری عرفانی فراتر از عقل رفتن و اتحاد با احدیت.دکتر باقری این مراحل را به صورت علم، هنر ، فلسفه معرفی میکنند که به رابطه ای عرفانی با خدا منتج میشود.( نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محوردر فلسفه اسلامی و پیامدهای ان در تعلیم و تربیت) با توجه به اینکه اقای میرزایی ادعا میکنند فلسفه ایشان صدرایی است، گویا بین علم در نظر ملاصدرا که به عالم طبیعت و محسوسات برمیگرده و علم در نظر ایشان تفاوت وجود داره.در واقع علم اقای میرزایی هر چهار مرحله سیر آدمی را دربر مگیره.درست میگم؟
    پاسخ:
    من اطلاع ندارم. 
    سلام
    مطلب خوبی است و جای بحث دارد.
    نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که استفاده رایج از واژه "علم" به علم تجربی(science) اشاره دارد. بنابراین بدون تدقیق مفهوم "علم"، علی الاصول عبارت "علمِ دینی" بی محتواست. ولی ممکن است منظور از "علم" چیزِ دیگری باشد که بر خلاف علم تجربی، مبتنی بر روش هایی که فیلسوفان علم برای آن برمی شمرند، نباشد. من توضیحی قابل قبول برای مفهوم "علم" از نظر ایشان، و در نتیجه محتوای "علم دینی"، ندیده ام.
    بنابراین، برای اینکه بخواهیم، برای مثال، در مورد امکانِ دستیابی به چنین علمی بحث کنیم، و به طور کلی به پرسش هایی در موردِ آن پاسخ دهیم، مبانی روشنی در اختیار نیست. اگر چه، چنان که اشاره کرده اید، بیشتر دعاوی از چنین جنسی است.
    در آخر باید گفت: "به عمل کار برآید، به سخندانی نیست"
    ممنون
    پاسخ:
    سلام
    از درونمایه دعاوی می توان فهمید که ادعای مطرح شذه «علم تجربی» را هم در بر می گیرد. 
    با سلام و خدا قوت
    مواجهه و گفتگو با آدمهایی که حداقل معیارها و ضوابط علمی و عقلانی را رعایت نمی کنند، واقعا سخت است... و این گونه است که آرا و نظریات این آدمها در محدوده کوچک طرفداران و مشتریان شان محصور می ماند و راه به جایی نمی برد.
  • مجتبی فرقانی
  • از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
    زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

    پس از چندی غفلت از یاد یاران دیرین، دلتنگی مرا به یادگار پیشانی پیشین کشانید تا به یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم گلوی اندیشه تازه کنم. 
    و اما موسسه انشاء ...
    اگر این مقاله را 6 ماه پیش می خواندم اساس آن را تأیید و نکاتی نیز در موافقت بیان می نمودم اما در این شش ماه اتفاق جالبی افتاد! م .علیخانی در کامنت اول نوشته اند:  دقیقا نمی دانم که مراجعان آنها چه تیپ آدمهایی اند؟ واقعا مراجعان موسسه انشا چه تیپ آدمهایی اند؟ بدون تحصیلات؟ مذهبی؟ خرافاتی؟ ایدئولوژیست؟ متعصب؟ جزم اندیش؟ 
    من خودم را تحصیل کرده، مخالف خرافات، غیر ایدئولوژیست می دانم، و بر اساس تعریف قشر مذهبی سنتی بعضاً تند رو، چندان مذهبی و متعصب نیستم اما به موسسه انشا مراجعه نمودم! چرا؟ بنیان نظری آن را قبول داشتم؟ خیر! قشر روحانی را تنها قشر معتمد و متخصص در زمینه خانواده می دانستم؟ خیر! تجربه عدم نتیجه گیری از متخصصین علوم مدرن روانشناسی داشتم؟ خیر! تنها تجربه موفق یک دوست نزدیک مرا به این موسسه کشاند! درباره اینکه در موسسه چه خبر بود و چه نسبتی میان نقد جناب صفایی پور و روند کار موسسه وجود دارد انشالله مفصلا بعد از تفکر و تدقیق خواهم نوشت! 
    پاسخ:
    سلام بر مجتبی عزیز 
    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم. 

    - منتظر «تفکر و تدقیق» تان هستم، حتما بهره خواهم برد. 
    - در کل تذکر این نکته را هم سودمند می دانم که نقد من در این نوشته تنها پسین 0 از تجربه) بوده است. 
    با احترام. 

  • مجتبی فرقانی
  • کوشش آن حق گزاران یاد باد...

    بحث بنده فراتر از متن این مقاله و بر اساس شناخت ذهن خودم از منظومه فکری جناب دکتر صفایی پور است. جملاتی که به ایشان نسبت می دهم نقل به مضمون بوده و چیزی است که در حافظه من مانده است بنابراین ادعایی را به ایشان نسبت نمی دهم و پیشاپیش در صورت اشتباه ازایشان عذرخواهی میکنم!

    1- ادعای منصوب به جناب صفایی پور: کتاب های درسی روند پیشرفت علم را برعکس نوشته اند یعنی علوم ابتدا به صورت نامنظم و کاتوره ای و با همپوشانی موضوعات توسعه یافته و سپس دسته بندی و تئوریزه می شوند.

    در چنین حالتی ارائه جزوه و کتاب یا مقاله مدون از سوی متولیان علمی موسسه انشاء چندان ضروری نیست. اینکه موسسه بر اساس فیش های  علمی (البته علم بر اساس تعریف خود میرزایی) یک مسئله مربوط به نحوه کار موسسه است و نمی تواند از اعتبار کار موسسه بکاهد.

    2- جناب صفایی پور زمانی در دفاع از علم دینی دکتر باقری و در موافقت با استاد ملکیان به جدایی مقام گردآوری داده ها و داوری نظریه ها قائل بودند الان از عقیده ایشان اطلاعی ندارم اما اگر همین را بپذیریم استفاده از شهود فردی برای ارائه نظریه ای بین الاذهانی چندان بی مورد نیست.

    3- دکتر صفایی پور: نمی توان از تأثیر فرهنگ بر علم غافل شد. دکتر صفایی پور زمانی که بحث پارادایم های علم را بر اساس نظریات کوهن مطرح می نمودند نگرش پوزیتیو به کل مسیر علم را نقد کرده و بالاخص به تأثیر فرهنگ بر علم و پیشرفت علمی اشاره (اشاره ای البته نه چندان موکد!) می کردند. این گفته ها برای مجتبی فرقانی آن زمان سخت گران بود و گاه از دست ایشان برآشفته می شد چراکه ذهن مجتبی فرقانی در سال 90کاملا پوزیتیو بود و جهان را در پنجره علوم پوزیتیو می دید اما اکنون فهمیده

    حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

    باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست!!

    4- در باره فساد ذاتی علوم غربی (چه انسانی چه طبیعی و ...) جناب میرزایی و تا حدی طاهرزاده بر این باورند که چون غرب انسان را جای خدا نشانده و اساس همه تفکرات و حرکتهای غربی اومانیسم است لذا کل پیکره غرب به گناه کفر آلوده شده و هرچه از آن بیرون تراود کفرآلود و حاصل عصیان و طغیان انسان است و محصولات آن هم انسانهای عاصی و طاغی است. هر چه فکر میکنم یادم نمی آید جناب صفایی پور  حرفی در این باره زده باشند.   

    اما در موسسه انشا چه دیدم؟!

    برای هر یک از زوجین یک فرم خود شناسی شامل سه بخش ارتباط با خود، با مردم و با خدا در نظر گرفته شده است و سوالات مشابهی در هر سه وجود دارد. مثلا در فرم خود شناسی آورده شده که آیا بر عهد و پیمانی که با خود می بندید وفادار هستید؟ در فرم ارتباط با مردم درباره عهد و پیمان با مردم و در فرم مربوط به خدا عهد و پیمان با خدا مورد سوال قرار گرفته است بعد فرد در دسته بندی افراد منفعت محور، آبرو محور، عاطفه محور و استدلال محور قرار می گیرد (البته درباره صحّت و دقت آنچه در ذهنم مانده قسم نمی خورم!!) و با همسر خود مقایسه می شود و در صورت تطابق شخصیت ازدواج آنها را پیشنهاد می کنند. یک بخش بررسی بدن و طبع و مزاج زوجین نیز بر اساس طب سنتی وجود دارد و زوجین از لحاظ تطابق بدنی و مزاجی نیز بررسی می شوند.

    سخن آخر (البته فعلا آخر!)

    موسسه انشا را تغییر رویکرد روحانیت از استخاره و دعا و حرز به سمت جهان واقع و ارائه دستورالعمل قابل عملیاتی شدن بسیار نوید بخش می دانم، باشد نتایج این موسسه در نهایت به تواضع عقلی و روآوردن به اخلاق باورمندی بیانجامد!!! به قول حافظ:

    پرده پندار می باید درید...!

    پاسخ:
    سلام بر مجتبی عزیز 

    پیش‌فرض یک: نامبرده منظومه فکری دارد. 
    پیش‌فرض دو: آن را جایی بیان کرده است. ( شرح اندیشه‌ها در مقام تدریس، مساوی شرح اندیشه‌های معلم نیست.) 

    درباره نکته ها: 
    1- بله، به بیان دیگر کتابهای درسی بازتاب واقعیت فهم و تحول فهم علمی نیستند. 
    2- نه، استاد ملکیان میان مقام و داوری و گردآوری -در بحث خود درباره علم دینی- تمایز ق
    اطع قائل می شود، منتها باقری اتفاقا با رد این تمایز قاطع از «رنگی بودن» نظریات علم تجربی دفاع می کند. ( من با استاد باقری هم رای هستم). ( ببینید:اینجا) 
    3- چه خوب! 
    4- ایا ما باید خاستگاه تفکر غرب را در سکولاریسم غیر دینی( فلسفی) ببینیم یا در سکولاریسم دینی. من می گویم از اتفاق حرکت سکولاریسم در غرب یک خاستگاه و اندیشه دینی داشته است و انگیزه های دینی در پیشگامان آن و حتی برخی صورت بندی ها دراین رابطه این امر را نشان می دهد ( این ادعا نیاز به اثبات دارد). 

    درباره قسمت آخر: 
    من نقد پیشینی کرده ام، نه پسینی. آمار و اطلاعات اش باشد، سنجش پسینی نیز ممکن است. 
  • رایحه جعفری
  • سلام و رحمت بر اهل پیشانی 
    حرف برای گفتن بسیار است... اما در حد وسع از منظری حرف میزنم که اتفاقا جناب فرقانی اشاره کرده اند. تجربه و نتیجه گرایی! همان آماری که از موسسه داده اند و 14000 نفری که از سال 90 مراجعه کرده اند. رضایت و نارضایتی مخاطبین دلیل صدق و کذب نمی شود اما دلیل گمراهی یا هدایت دیگر مخاطبین خواهد شد. 
    من هم توی دلم دقیقا حرف خانم علیخانی را زدم... " عجب اعتماد به نفسی" و باز هم از خدا خواستم کاش یک نفر... حداقل یک نفر از اینهمه نفری که دارد مصاحبه و گفت و گو ها را میخواند و مثل من تنها ادعا میکند که "حرف برای گفتن" بسیار است پیدا شود و خیرخواهانه به ایشان بگوید آیا سر میز بحث همان نقل هایی که قبولشان دارید با عقل های " غربی" (با هر تعریفی که دارند...) نشسته اند یا نه...؟ شکر خدا را که تاملات نقادانه تان را آفرید!
    ادعاها بسیار بسیار زیاد بود و هر یک بسیار بسیار بزرگ... ادعاهایی که به رسم اخلاق و ادب نقد شما به آن ها نپرداختید... 
    اما با این مبانی, چه می توان کرد؟ نمیگویم چه می توان گفت ؟ چه می توان کرد...؟! 
    سوال من از آن اعاظمی است که کرور کرور فاصله میان حوزه و دانشگاه انداخته اند. نه آن طرفی ها حاضرند مطالعات نظریه ساز با این طرفی ها داشته باشند نه این طرفی ها با آن طرفی ها... ِ
    حرفم روی "این" و "آن"نیست... 
    حرفم این است که مادامی که مباحثه ها و همکاری های علمی از قالب مناظرات دانشگاهی که تولید علم( به عبارتی کتاب یا مقاله ی معتبر) نمی کنند, جز این نتیجه چه انتظاری می شود داشت...؟ 
    .
    .
    ادعاها زیاد است و استدلال ها اندک...
    پاسخ:
    سلام
    «بر اندیشه گرفت نیست، در «درون» عالم آزادی است» (کلیه و دمنه). 
  • مجتبی فرقانی
  • سلام مجدد

    1- فرمودید: "از اتفاق حرکت سکولاریسم در غرب یک خاستگاه و اندیشه دینی داشته است و انگیزه های دینی در پیشگامان آن و حتی برخی صورت بندی ها دراین رابطه این امر را نشان می دهد " 
    به جز انگیزه های دینی کانت چیز دیگری به ذهنم نرسید. لطف می کنید مصادیق بیشتری ارائه فرمایید؟ 
    2- "باقری اتفاقا با رد این تمایز قاطع از «رنگی بودن» نظریات علم تجربی دفاع می کند. " آیا این بدان معناست که در داوری نظریات علمی در حوزه علوم تجربی هم طیفی از معیارها داریم؟ آنگاه این معیارها ناظر به تجربی بودن هستند یا علم بودن؟ 

    پاسخ:
    سلام 
    1- پیشنهاد می کنم دو کتاب فلسفه روشنگری، اثر گرانسنگ ارنست کاسیرر، ترجمه موقن (فصل دوم) و کتاب نیچه و مسیحیت، اثر یاسپرس، ترجمه فولادوند را برای یافتن دلایلی به سود این ادعا بخوانید. بیکن، تیکو براهه، کپلر، نیوتن، دلامبر، لایب نیستس، جان لاک، و حتی هیوم، و حتی مارکس و حتی نیچه را با چننین تفسیری فهم کرده اند. 
    2- بله، چراکه برایند نقدها به ضابطه ابطالگرایی پوپر این نکته را می رساند که ابطال قطعی در علوم تجربی وجود ندارد. گزاره علمی باطل شده در دسته گزاره های بالقوه ابطال پذیر قرار می گیرد و در واقع موقتا از دادگاه تجربه تبرئه (corroborate)  می شود.  اکنون کلی گرایی کواین و نظریه باری مشاهده های علمی ( تر دوهم-کواین) در کنار چنین تلقی ای از ابطال راه را برای جرح و تعدیل های متنوع و در سطوح مختلف در یک نظریه باز می گذارد و بدین معنا دیگر تجربه تنها داور نظریه نیست. 
    این معیارها می توانند ناظر به هر دو معنای تجربی بودن و علم بودن باشند.  نه مساله تحدید(demarcation) امر تجربی-غیر تجربی به معیار قاطعی رسیده است و نه بالتبع آن، تحدید علم تجربی از علم غیر تجربی. اثبات این امر برای دومی ساده تر از اولی و برای اولی نیازمند ورود در مباحث متاخر فلسفه علم درباره مفاهیم  و هستومندهای نامشاهدتی علم، رد قاطع رابطه موفقیت نظریه علمی و صدق آن(لائودن)، رد تمایز گزاره های تحلیلی و تالیفی( کواین) و ... خواهد بود. 
    درود 
  • م. علیخانی
  • صحبت های آقای فرقانی، تا حدودی درست است.

    به طور کلی برای من جای سوال بزرگی است که چرا به راحتی نظریه های دیگر را کنار می گذارند.

    مثلا در زمینه شخصیت، رویکردها و نظریه های مختلفی است که سطوحی را برای شخصیت مطرح می کنند و به تببین آن می پردازند و تست ها و روش های سنجش استانداردی را در نظر می گیرند و پژوهش هایی در رابطه با آن انجام می شود، حتی گاهی پرسشنامه ها ناوابسته به فرهنگ هم هست.

    مثالی که ایشان از فرم زوجین بیان کردند هم یک روش سنجش ساختار شخصیت از نظر دیدگاه آنهاست.

    پس باید مطرح شود که در این مورد چه پژوهش ها و آماری در  تایید و رد آن دردست دارند.


  • مجتبی فرقانی
  • به آقای صفایی پور
    سلام مجدد
    با ادعای اول از لحاظ شدتی که برای اقامه آن شده مخالفم! 

    درباره عبارت "مباحث متاخر فلسفه علم درباره مفاهیم  و هستومندهای نامشاهدتی علم" هرچه گشتیم چیزی پیدا نکردیم!!   این هستومند نامشاهدتی علم چیه؟!! 

    پاسخ:
    un-observational entities مثل الکرون، ژن، حتی میدان الکترومغناطیس، و ... . 

  • مجتبی فرقانی
  • به م. علیخانی

    "پس باید مطرح شود که در این مورد چه پژوهش ها و آماری در  تایید و رد آن دردست دارند."
    اصلا روش از بیخ و بن متفاوت است!! 
    بسیار عالی و مقبول بود جناب صفایی
    ممنون از نقدتان

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">