این یاداشت صرفا برداشت های گزیده من از درونمایه این کتاب است؛ و به واقع مروزی جامع از این کتاب نیست
درباره مناظره اول:
تاریخ نگارش: 24/3/92
نخستین مناظره کتاب "مناظره هایی در باب علم دینی"- (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1391)- را خواندم. به نظر من نتیجه این مناظره که مناظره ای میان دکتر خسروباقری، استاد مصطفی ملکیان، دکتر حاتم قادری و حجه الاسلام نبوی است، تایید معقولیت نظریه علم دینی تجربی دکتر خسروباقری در میان دقت ها و ملاحظات استاد مصطفی ملکیان- با رویکرد تحلیلی و معرفت شناسانه- و دکتر حاتم قادری- با رویکرد جامعه شناسانه- و از طرفی، اولویت دغدغه و روش دکتر خسرو باقری، بر روش سیاستگذارانه حجه الاسلام نبوی در موضوع علم دینی است.
خسرو باقری از امکان علم دینی با دلایل فلسفه علمی، و از ضرورت آن به دو دلیل الف/ فقر نظری موجود درمبادی علوم انسانی و ب/ مخالفت با کانالیزه نمودن علم در مجاری معرفتی خاص دفاع می کند. نظریه علم دینی تجربی دکتر خسرو باقری متواضعانه ترین نظریه علم دینی در میان دیگر صاحبنظران بومی دراینباره است و با آنها اشتراک ها و افتراق های قابل توجهی دارد. خسرو باقری به یک تلاطم طبیعی در زمینه دینی سازی معرفت باور دارد و با برنامه های آمرانه درباره اسلامی نمودن علم و رشته های دانشگاهی کاملا مخالف است.
لازم است دانشجویان علوم انسانی، خاصه آن دسته از دانشجویان که انگیزه های دینی دارند یا از محتوا و درونمایه های کتاب های فعلی در رشته های خود ناراضی هستند و دغدغه تغییر، جایگزینی و یا احتمالا تغییر رشته را در سر می پرورانند، این کتاب بسیار آموزنده را بادقت بخوانند و در ابعاد و رویکردی که این نظریه بدان توصیه می کند، اندیشه کنند. همچنین تلاشهای وافری باید تا اینگونه بحث ها رنگ و دقت بیشتری در محافل آکادمیک یافته و ظرفیتهای تازه ای را برای ابراز نظر همه استادان ارجمند علوم انسانی در رشته هایی همچون فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی و غیره فراهم آورد.
درباره مناظره سوم
تاریخ نگارش: 19/5/92
در پی گزارشی که در نوبت قبل درباره نخستین مناظره کتاب ستودنی و خواندنی "مناظره هایی درباره علم دینی منتشر نمودم(+)، اکنون یادداشت گزیده دیگری را درباره سومین مناظره این کتاب تقدیم می کنم. سومین مناظره، مناظره ای است میان دکتر خسرو باقری(نظریه پرداز علم تجربی دینی) در کتاب هویت علم دینی، و دکتر علی پایا، حجه الاسلام دکتر واعظی، آقای (؟) علیپور، و خانم دکتر علم الهدی، که هر یک با روش ها و مبانی مختلف با بخشی از استدلال ها، نتایج و پیامدهای این نظریه مخالف هستند.امیدوارم از نقد خوانندگان گرامی درباره برداشت هایم بهرمند شوم.
به نظرم نتیجه این مناظره همچنان معقولیت و منقولیت[1] این نظریه است. نظریه باقری به همان اندازه که نظریه ای در چارچوبه ملاحظات و دقایق معرفت شناسانه در فلسفه علم و علوم انسانی است، نظریه ای است دغدغه مند درباره معنا، چرایی، و چگونگی بهرمندی کلام خداوند در پیکیره پیچیده، طبیعتگرا، و تا حد زیادی نسبیت گرایانه علوم انسانی نوین است.
نظریه علم دینی تجربی، دکتر خسروباقری استدلالی(عقلی) و استنادی(نقلی) است، اما بیش از همه اینها انسانی. یعنی او نه عقل را و نه نقل را در صورت مثالی آنها نمی بیند، و از اینرو متافیزیک نظریه خود را فربه نمی کند تا به تدریج از واقعیت مسایل فلسفه علم و علم تجربی فاصله بگیرد. او که در وادی نظر، گفتگو را ممکن و تفاهم را بر مبنای دیدگاه رئالیستی خود درباره علم ضروری می داند، با نظریه ای ملازم و همخوان با این نظر، به میدان امده است.
او واقع گراست؛ واقعگرای علمی و دینی. هر گزاره که (علی الادعا) خبر از واقعیتی می دهد، چه در دین باشد و چه در علم، با معیار تجربه، سنجیده می شود. البته آنچنان که در فلسفه علم پسااثباتگرایانه بحث شده است، سنجش تجربی نظریه به یک دو راهی باز( و نه بسته) منتهی می شود، نخست تایید، به معنای قرار گرفتن نظریه در مجموعه ی نظریه های بالقوه ابطال پذیر( و نه اثبات نظریه)، و در نتیجه: تبرئه موقت نظریه در دادگاه تجربه، ودوم، تایید نشدن نظریه با آن مشاهدات، اما نه لزوما قرار گرفتن نظریه در مجموعه نظریات ابطال شده بالفعل.
از نظر باقری یک نظریه علمی هم در مقام کشف و هم در مقام داوری می تواند دینی باشد. دینی بودن نظریه در مقام کشف، الهام و انگیزه هیچ مخالفی ندارد. دلیل باقری برای دینی بودن یک نظریه در مقام داوری این است نه تبرئه و نه ابطال نظریه قطعی و ابدی نیست و امکان دینی بودن نظریه نفی نمی شود چراکه حتی پس از ابطال یک نظریه نمیتوان روشن کرد که ابطال متوجه کدام یک از اجراء نظریه است. پس "نظریه علم دینی" می ماند، حتی اگر همه تلاش ها در علوم دینی ناکام مانند و یا در تلاش های جدید، با نظریات بهتر، با تقرب به صدق بیشتر جایگزین شوند. همین نتیجه حداقلی برای پروژ] بزرگ باقری دستاوردی مهم است.
به این معنا باقری از ممکن بودن علم دینی در برابر مخالفت های دکتر علی پایا در این مناظره دفاع می کند، مهمترین دستاویز باقری در این دفاعیه، پایبندی عمیق به استلزمات ابطالگرایی پوپری، عینیت گرایی و رئالیسم انتقادی است. این در حالی است که پایا بیش از باقری، در مقام مدعی دفاع از این اصول به میدان می آید.
بهایی که "نظریه ی دکتر باقری" برای چنین رویه ای در دفاع از علم دینی می پردازد این است که دینی بودن یک نظریه مستلزم صادق بودن آن نیست. از نظر باقری، دغدغه ی صدق، فراتر از دغدغه دینی بودن نظریه است.
عجیب است(!)، اما به نظر می رسد این نظریه مولد ازدواج یک دغدغه عمیق واقعگرایی و صدق، با یک دغدغه چاره چویانه متاثر از نسبیت گرای معرفتی در علم است. این دو دغدغه و ملاحظه ی توامان مقدمه ورود دین به دایره علم تجربی اند. ( دلیل باقری برای مطلوبیت ورود دین نیز از فقر تئوریک موجود در علوم انسانی ناشی می شود.).
واقعیت رنگین جهان، که با رد تمایز ارزش و واقعیت، و زمینه مند بودن(contextual) نظریات در فلسفه علم متاخر، در مقام اثبات(الف)، و رازمندی و مخلوقیت جهان در نگاه دینی، در مقام ثبوت(ب)، تایید می شود، می طلبد تا یک نظریه واقعگرایانه درباره طبیعت نیز رنگین باشد. و از نظر باقری، دراین میان، چه رنگی برتر از رنگ دین؟ و بنابراین دینی بودن نظریه، مستلزم صدق آن نیست - اما بنا بر واقعیاتی که علی الاصول دین از آنها حکایت می کند،- احتمال صدق نظریه را بالا می برد.
باقری نظریه بدیع دیگری را نیز طرح می کند و آن اینکه الهی بودن یک نظریه مستلزم دینی بودن آن نظریه نیست، اما مستلزم عقلی بودن آن نظریه است. "هر علم صحیحی ... الهی است، الهی بودن با دینی بودن یکی نیست، چیزی ممکن است الهی باشد اما دین و دینی نباشد، چنان که عقل الهی است اما با دین یکی نیست". (ص 155-156) یعنی صحت علم است که آن را الهی می کند. از این نظریه شمیم نظریه آیت اله جوادی آملی شنیده می شود: "یک حکم عقلی برای دینی بودنش نیاز به متمم دیگری (مثلا نقلی) ندارد، عقل ما الهمه الله است و وحی ما انزل الله..(2)" . در واقع باقری، عقل را صدر اعظم الهی و دین را یکی کارگزاران آن می داند. این صراحت لهجه درباره دامنه و قلمرو نقل و لزوم همراهی آن با تجربه و عقل در مقام شکل دهی علوم انسانی، بسیار در خور توجه است.
اگرچه در بیان باقری تنها "نقلی بودن" مساوی دینی بودن است- (و نه "عقلی بودن")- اما به نظر می رسد باقری دقیقتر از جوادی آملی، نظریه او را برای کاربرد در علوم انسانی تجربی تا اخرین لوازمش پیش برده است. یعنی از نظر باقری هرآنچه عقلی است و معطوف به صدق، الهی است اگرچه می تواند لزوما دینی(/نقلی) نباشد. با این حال در همین مناظره، باقری به بی توجهی به نظریه آیت اله جوادی متهم می شود.