پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خلاقیت در کودک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تربیتِ کودکی مقلِّد و قالبی زحمت دارد و در کشور ما این کار سخت باعت و بانی­‌های متنوعی دارد، که از آن میان، یکی سازمان عریض و طویل آموزش و پرورش است. سازمانی که در یک برنامه‌­ریزی بسیار مدوّن، با چشم‌­اندازی دوازده ساله، و با رویکردی کاملا حرفه­‌ای، گام به گام و راهبردی، ریشه نورسیده خلاقیت را به صورت نرم، می‌­خشکاند. این توانایی و ضریب عملکرد بالا به راحتی بدست نیامده! فعالیت­ زیرین زیادی این هدف را تضمین می­‌کند! اینکه بشود بدون جراحیِ باز مغز، و بدون هیچگونه خون­‌ریزی، فکرکردن، فهمیدن، مقایسه­‌کردن، دلیل­‌خواستن، ریشه یابی­‌کردن را، ریشه­‌کن کرد، واقعا حیرت­‌آور است!

یکی از پیچیده‌­ترین استراتژی‌­های موفق این سازمان فوق سرّی این است که بدون اینکه بچه حتی در تمام دوران تحصیلش یک "مسئله" حل کند، "مسایلی" برای حل کردن به او می­‌دهد، بعد از او امتحان می­گیرد، بعد نمره‌­ای در "نامۀ کار" او، ... و گام به گام این روش ادامه پیدا می­‌کند، ... (واقعا که چه حوصله ای دارند!)... تا نهایتا "محلولِ درک" در شیشه آزمایشگاه مدرسه رقیق شده، و به میزان آن به"صفر" می­رسد، وقتی این اتفاق افتاد، مدرکِ این مردکِ بی­کار و بی‌­هنر صادر، و فارغ التحصیل می­شود؛ یعنی آمادۀ "تکثیر خود" می­‌گردد!

هزاران ریز-پردازشگر(microprocessor) (در ابعاد میکرو ­فرهنگی)، باید درست عمل کنند که وقتی منِ معلم، از دانش‌­آموز سال چهارم رشته ادبیات، در یک دبیرستان نسبتا خوب م‌ی­پرسم: "عزیز دلم! واژه­"احیاگر" که اینجا نوشته،- به کتاب درسی­‌شان اشاره می­‌کنم- یعنی چه؟"، و او بدون معطلی سرش را روی کتاب خم کند و چند ورقی بزند و بگوید: "نمی­دانم!"، بعد من بگویم: "چرا نمی­دانی! ساده است که! کمی فکر کن!" و او بگوید: "در کتاب نیست! فکرم نمی‌­آید!" ... وای! این جمله چقدرعمیق است: "فکرم نمی‌­آید!" .... این بچه بی­‌هیچ رنج و زحمتی همان را می­‌گوید که علمای آنچنانی با بحث­‌های درازدامن و تودرتو گفته­‌اند، و نوشته­‌اند: "الفکر، حرکهُ من المبادی الی المُراد"... "فکرم نمی­آید"؛ یعنی رمق تکان­‌خوردن ندارم!؛ "حرکتم نمی­‌آید!"