پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها

۲۹ مطلب با موضوع «یادداشت روزانه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

راهنمای تحقیق در کتابخانه
بعد از مشاهده کتاب The Oxford Guide to Library Research و مطالعه سریع فهرست آن، نامه ای کوتاه به شرح زیر برای یکی از دوستان سیاستگذار در امر کتابخانه‌های اصفهان نوشتم. کتاب و نامه در ادامه امده است. 

سلام و عرض ادب

یکی دو نکته و ایده:

کتابخانه ها سخت افزارهای تحقیق اند. ما تا وقتی روی نرم افزار تحقیق یعنی آن ذهن­‌هایی که باید از این سخت افزار استفاده کنند کار نکنیم، نتیجه چندانی نمی گیریم. مثلا

  • ۰
  • ۰

بارها وسوسه شده ام  تجربه ‌­های متفاوت رویارویی‌­ با آدم‌هایی مختلفی که رشته ام را می پرسند، بنویسم. امروز یکی از جالب ترین آنها رخ داد. رفته بودم در پاسگاه نیروی انتظامی(!)برای انگشت نگاری!

سرباز وظیفه پشت باجه نشسته بود و اطلاعات را وارد سیستم می کرد. مدارک را از لای شیشه هل دادم تو!، چند ثانیه و فقط چند ثانیه، که گذشت، چیزی پرسید؟ اصلا متوجه حرفش نشدم! گفتم: چی می فرمایید؟! .... و این آغاز گفت و گوی چند دقیقه ای ما بود.

- سرباز: فلسفه اسلامی می خونی؟

  • ۱
  • ۰
اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم و گفتگو نکنیم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر. بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده‌اند. «مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف جنابِ «عقلِ جمعی» به عیب و هنرش آگاه شود. برای همین به نظر من، بر هر بچۀ آدمی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد.

شاید یکی از علل عقب ماندگی تاریخی ما همین آرزوی کامل بودن است؛ آرزوی بی عیب و پُرهنر بودن. و شاید یکی از آگاهی که حضرت حافظ به ما می دهند این است که بچه خلف حضرت آدم باید این خودهنرمند پنداری‌هایِ موهوم را از سرش بیرون کند! 
«پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت/ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم». 
ما باید بخواهیم که کاملا انسان باشیم؛ نه انسان کامل. و کسی که انسان است با زمین خوردن و بلند شدن، و اصلاح تدریجی رشد می‌کند.
این حس و حالی است که من این روزها از نوشتن دارم. 
دهم اردیبهشت نود و چهار 

  • ۰
  • ۰

این نوشته یک تمرین یا همان مشق کلاسی است، وقتی به صفحه ی 20 کتاب هنر خلاق نوشتن، به قلم گابریله ال. ریگو- (نشر) کتاب آمه- رسیدم، نویسنده از تجربه دانش آموزان اش درباره نگارش متنی درباره "من" سخن می گفت. در اینجا کتاب را بستم و تصمیم گرفتم من هم همین تکلیف را انجام دهم.

موضوع اصلی  فصل نخست این کتاب "کشف کردن استعداد نویسندگی" با "ساده گیری در نگارش" و بها دادن به مرحله "جوشش" و "نشان دادن بار احساسی کلمات" است.

در این نوشته، از احساس خود درباره معنای آیه ی: "وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ(واقعه/85) : و ما به آن [جان شما] از شما نزدیکتریم ولى شما به چشم بصیرت نمى ‏نگرید" و آیه "...و اعلموا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبهِ (انفال/24): و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل می ‏گردد"(ترجمه ی خرمشاهی)، الهام گرفته ام.

*تصویر: اثر: ابراهیم دریس

من، ... وقتی ادایت می کنم، کجایی؟ بگذار دوباره امتحان کنم، من! من! من!

انگار صدایم به جایی می خورد و بر می گردد! مثل کسی که

  • ۰
  • ۰

دایره اهداف

تقریبا دو ماه از شروع مسئولیت من در جایگاه مشاور اداره طرح و برنامه سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان می­گذرد. دو ماه از تصمیم دندان‌­شکن من(!) برای قبول کار اجرایی در یک نهاد نیمچه دولتی- یا لااقل با روحیه دولتی.

از همان هفته‌های اول قصد داشتم روند مواجه‌­ام را با سازمان، فرایندها و ماجراهایش بنویسم یا لااقل یادداشت­‌های در اینباره بردارم؛ که نشد! چرا نشد؟ برای اینکه حجم داده‌­ها و محورهای هجوم آنها به مغز کوچک من زیاد بود، زیاد!. و این هم دو علت عمده داشت: اول اینکه من در روزهای اول با تمام قوا در خدمت سازمان نبودم. یعنی چند کار عقب ماندۀ روی اعصاب داشتم که ذهن مرا به شدت درگیر می­ کرد. علت دوم، چیزی بود که پیش از این برایم پیش بینی ­پذیر نبود، واقعا نبود! من در همین جا اقرار می‌­کنم که واقعا فکر نمی‌کردم در سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان این­‌همه کار خوب و متقن شده باشد. راسیاتش قبلا فکر می­‌کردم یک سری جوانک دورهم جمع شده‌­اند و کارهای نیم-­بندی می­‌کنند اما، واقعا، لااقل در این بخشی که به من پیشنهاد فعالیت شده بود اوضاع اصلا اینطور نبود. «اداره طرح و برنامه» یک دفتر کاملا فنی و در مقایسه با دیگر بخش­ های سازمان یا احتمالا سازمان­ های دیگر، دانش-­محور بود.