پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

ماجرا از این قرار است که یکی از مدیران فرهنگی شهر،بر روی «صندلی داغ» یک برنامۀ زندۀ تلویزیونی می­‌نشیند و در پاسخ به پرسشِ «به خودتان چه نمره‌­ای می­‌دهید؟»، نمرۀ 12می­‌دهد. این نمرۀ ناپلئونی باعث می‌­شود که نقدهای رنگارنگی به سوی او سرازیر شود. برای نمونه این­که «با این عملکرد، 12 هم زیادت است(!)» تا این رنگ که «با این نمره، زحمات دیگر همکاران را نادیده گرفته‌­اید» یا این­که «بهتر بود این «نمره» در نسب با عملکرد «دیگر سازمان ­مشابه» داده می­‌شد و نه به صورت مطلق».

این نقدها، مدیر فرهنگیِ ما را بر آن داشت تا یادداشتی با عنوانِ «چرا نمرۀ دوازده؟» بنویسد و توضیح دهد که از دید او، (در کل) «نمره میانگین مدیریت در جامعه ما در همه حوزه‌­ها، به ویژه حوزه فرهنگ، پایین است» یا اینکه «وقتی می­‌گویم 12، یعنی (متاسفانه) بر خلاف ادبیات رایج مدیران ما، همه چیز خوب نیست، همه چیز عالی نیست و همیشه ما الزاماً بهترین و شایسته­‌ترین نیستیم».

حالا من، این ماجرا را بهانه کرده‌­ام تا سه نکته را در قالب این یادداشت تقدیم نمایم.

نخست اینکه بر سیاق عبارت معروف «حسنات الابرار، سیئات المقربین»؛ گاهی، نمرۀ بیستِ ابرار، نمرۀ دوازدهِ مقربین است»؛ یعنی برخی از دیگر مدیران فرهنگی که با این نمرۀ 12، سرخوش شده­‌اند که «الحمدالله(!) نمرۀ مدیریت فرهنگی ما، اگر 20 نباشد، حتما 19 است»، بهتر است لختی بیاندیشند که گاهی خطای سهوی یک فرد زلال او را به چنان حالتی از شرم و پشیمانی می‌­برد که دیگران، با انجام مکرر گناهان کبیره در چنین حالتی نمی­‌شوند! و از اینرو، این نمره را به «خود» گرفتن،  و باد به غبغب انداختن، از مصادیق «عجب­» و «خودپسندی فرهنگی» است.

دوم اینکه باید به این «خودسنجی داوطلبانۀ مدیر» احترام گذاشت. هر کس در ساحت شخصی خود می­تواند نمرۀ خود را تعیین کند و چه خوب، که همه در عرصه بیانِ شخصی خود «آسوده دل» و «آزاد» باشند. در این­باره شاید تنها کار لازم ما از سر دل­سوزی این است که از آن مدیر، در مقاطع و دوره­های ­متوالی بپرسیم، «نمره امروزت از نمره دیروز، بهتر است یا بدتر؟» و با نقد و سنجشِ ایده­ها، افکار و روحیاتی که به فعالیت­هایش حاکم است، او را یاری نماییم.

و بالاخره (و شاید مهمتر از همه) این­که: اگرچه «خودسنجی» یک منش مثبتِ شخصی است اما همین فضیلت، تا تبدیل شدن به یک «منش مثبت اجتماعی» راه طولانی­‌ای در پیش دارد. فضیلت اجتماعی در حوزه فرهنگ این است که هر نهاد فرهنگی «قابلیت نقدِ» خود را پرورش دهد و در عمل، زمینه­‌های لازم برای نقد عملکرد خود را فراهم سازد. از میان همه این زمینه­‌ها، اطلاع‌­رسانی دقیق، به اشتراک گذاشتن چشم‌­انداز، سیاست­گذاری و به طور ویژه، چگونگی بودجه­‌ریزی اهمیت ویژه‌­ای دارد. مواظبت وافری لازم است که منشِ مثبتِ شخصیِ نقدپذیری با فضیلت اجتماعی این امر یکی گرفته نشود. چراکه بر هر نهاد فرهنگی فرض است که امکان نقد خود به مثابه یک «نقد عینی» (و نه صرفا شخصی و فردمحور) فراهم نماید.

باید به عینیتِ در نقدبرسیم. یعنی عرصه بیان عقاید و بررسی­‌های مستدل و مستند درباره عملکرد سازمان­های فرهنگی به قدری گسترده و گشوده باشد که به روشنی بتوان «سنجشی همه­جانبه» از این نهادها و سازمان­ها ارائه کرد.  بر این مبنا می­توان (به لطافت) پرسید: «آقای مدیر! نمره شما به خودتان محترم، اما «نمرۀ واقعی» شما چند است؟» چراکه «حضرتِ واقعیت» از همه احساس­‌های مثبت یا منفی درباره آن، با اهمیت­‌تر است و همان­طور که گفتم این «واقعیت» جز با گشودگی اطلاعات و احیای فضای نقد در گفتمان فرهنگی شهر به دست نمی­‌آید.

ماجرای کم‌­داشت­‌های فرهنگی ما نمره «این» و «آن» نیست. اگر بخواهیم لااقل یک مساله مهم و نیازمند «رشادتِ بررسی» را طرح کنیم آن مساله این است که «نمرۀ واقعی سازمان­‌های فرهنگی پس از انقلاب، در مقایسه با دیگر سازمان­‌های فرهنگی جهان (یا پیش از انقلاب) چقدر است؟ و اگر هم­چنان این نمره قابل افتخار نیست، سوال کنیم که علت­ و دلیل آن چیست؟. ریشه­‌یابی این امر و بررسی بایدها و نبایدهای آن، یکی از مسائل اساسی است که طرح و تحلیل آن رشادت و ریزبینی اصحاب فرهنگ را می­‌طلبد.

 درود

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱)

نمی خواهیم بپذیریم و انکار می کنیم، که تعارض های زیادی در برخی تصمیم ها، برنامه ها و اقدامات فرهنگی است که به کمک انسان امروزی جامعه ( درگیر شده با تلاطم های فزاینده بیرونی و دور شده از اصالت درونی خود)  نمی آید و باعث رشدیافتگی اش نمی شود. روی پای خودش نمی ایستد.

فرهنگ از بخش ها و نهاد های بسیاری در جامعه آبیاری می شود، که اگر مسموم باشند و غنی نباشند  پیامدش بیماری های فرهنگی و درمان های زود گذر می شود که بعد از مدتی به شکلی دیگر عود می کند.

کاش شتاب زده عمل نکنیم و کمتر با آزمون و خطا پیش برویم!

بیان دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">