پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۰
  • ۰

دخترم بهار!

دو روز به بهانه آلودگی هوا در هفت سالگی به مدرسه؛ جایی که دوستش داری و آنها تو و تو آنها را جدی می‌گیری؛ نرفتی. دو روز از یادگیرنده‌ترین روزهای زندگیت را در کنار همکلاسی‌ها و معلم دانا و مهربانت نبودی چراکه هم هوای شهر مناسب نفس‌کشیدن‌های معصومانه و خواهندۀ تو نبود و هم، رفتن و آمدنت با سرویس بنزین-سوز مدرسه، فضای این شهر را پژمرده‌تر می‌کرد. 

دخترم! من برای این دردمندی و بلای بزرگ که از جانب ما به تو وارد شده است پوزش می‌طلبم و درک می‌کنم که با این اتفاق چه «حق» بزرگی از تو ضایع شده است. درک می‌کنم که سه روز یادگیری در سال اول دبستان برای اندیشه و ذهن پویا و پرسشگر تو معادل چندین و چند سال از عمر من است و من اگر به این گناه بزرگ اعتراف نکنم کمترین وظیفه خود را به جا نیاورده‌ام. 

دخترم، من و امثال من، که مادران و پدران تو و امثال تو هستیم، هنوز در سن چهل سالگی غالبا این امکان را نیافته‌ایم که به عرصۀ مدیریت شهر و کشور و اندیشیدن به کلان-مساله‌ها و کلان-روندهای اجتماعی و ظرافت‌های حکمرانی و شهریاری وارد شویم تا شخصا در برابر ظلمی که با این اتفاق بر تو رفته است، مسئول بوده و دست کم با لکنت زبان از تو عذرخواهی کنیم اما آنان که اهالی تدبیر و حکمرانی این مرز و بوم اند به یقین اعتراف می‌کنند که چه ندانم‌کاری‌ها و نابخردی‌های خُرد و کلانی این وضعیت را برای تو رقم زده است. 

دخترم! به یادگار از پدرت بشنو که مساله محیط زیست، بی آبی، خشکسالی، ترافیک،  آلودگی هوا و همه این دست مشکلات که این روزها، سوز سرمایش از درز پنجرۀ کتمان‌کاری‌ها‌ و شعارزدگی‌های ما بیرون زده است ابداً مسائلی جزئی، محدود و تک افتاده نیستند بلکه این مسائل نمونه‌های کتمان‌ناپذیر #بحران_فرهنگی و نتیجۀ ولنگاری در مدیریت و سیاست‌گذاری منابع طبیعی و انسانی کشور اند. 


امیدوارم در نسل تو کوشش خستگی‌ناپذیر برای رفع این بحران‌ها به کوشش فراگیر و اجتماعی برای ترمیم فرهنگ در کلیت آن منتهی گردد. 


با عشق به روی ماهت 

بابا 

29 آذر ماه 1396 


  • ۹۶/۱۰/۲۷

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱)

  • محمد جواد خلج
  • چه طرز فکر والایی ، احسنت به شما و وای به حال جامعه ای که مسئولیت پذیر نباشد ( البته خودم یکی از همین مسئولیت ناپذیرها هستم متاسفانه )

    بیان دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">