پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

خواندن و نوشتن را دوست دارم. هم‌پیشانی‌هایم را دوست دارم. فکر می کنم باید درباره داشته‌ها و نداشته‌هایمان با هم حرف بزنیم.

پیشانی؛ گاه‌نوشته‌های فرهنگی حامد صفایی‌پور

اینکه «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» حرفی است و اینکه سخن نگوییم تا عیب و هنرمان نهفته باشد، حرفی دیگر.
بسیاری از بندگان خدا بوده اند که از اتفاق چون کمتر سخن گفته‌اند، تا عیب و هنرشان نهفته باشد(!)، یک عمر با عقاید و افکار من درآوردی سپری کرده اند.
«مرد» باید سخن بگوید، آشکار و روشن؛ تا با لطف حضرتِ «عقلِ جمعی» به عیوب سخن و اندیشه‌اش پی‌ببرد.
برای همین بر هر انسانی که دوست دارد اندیشمندانه زندگی کند، فرض است که با گفتن و نوشتن، خود را در معرض سرنیزه‌های سوزنده و سازنده نقد دیگران قرار دهد. و از عیان شدن عیب و رسوا شدن هنرش نهراسد. من برای آموختن، می‌نویسم.

هم‌پیشانی سلام!
نوشته‌های این وبلاگ، منتخبی از نوشته‌های به واقع جور واجور من در سایت پیشانی(www.pishani.ir)-در سال‌های 89 تا 92- است که به فراخور احوال و اوضاع شخصی و اجتماعی نوشته‌ام. بنا دارم برگزیده‌ای از آن نوشته‌ها را-با بازنگری اندک- به همراه نوشته‌های جدیدی در اینجا منتشر نمایم. امیدوارم همچون گذشته از نظرات شما بهرمند شوم.
حامد صفایی‌پور

آخرین دیدگاه ها
  • ۱
  • ۰

این مطلب بریده‌ای است از مقاله آقای جویا جهانبخش در مقاله اخیر خود با عنوان: زلف سفارشی، با گره دو قبضه (سخنی با وارثان کلمه طیبه « فضولی موقوف»!، در سایت شخصی خود: یادگارستان. بسیار جالب و قابل تامل. به خصوص برای دانشجویان کلام و فلسفه اسلامی، عرفان و ادیان، تا از این نحو اندیشیدن بر حذر باشند و دربارۀ آن هوشمندی و هوشیاری بورزند. 

استاد دکتر شفیعیِ کَدکَنی ، در این کتاب بصَراحت نوشته است : « من ... با کَسرَوی ، درین نکته ، موافقم که یکی از علل ، و شاید هم تنها علّت ، در عقب ماندگیِ جوامعِ إِسلامی ، تصوّف است ... » ( ص 19 ) .

استاد ، در کنارِ تأکید بر سویه هایِ ارجمند و إِنسانیَّت۟ پَروَرِ تصوُّف و عِرفان ، به ویژه تصوُّفِ خراسان ، در آن کتابِ بصیرت۟ فَزا ، از این سخنان هم دارند :

« عرفانی که اکنون غالبًا در ایران در "محافل" و در "کتب" و "نشریّات" عرضه می شود ، عرفانی است که تبارِ ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برایِ خرَد و إِراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت . مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با ألفاظ که عارفانش می توانند ناظرِ قتلِ عامِ هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند : " تجلّیِ ذاتِ أحدیَّت بود در مقامِ اسمِ قهّار " ، یا اگر تمامِ این مملکت ویران شود ، خواهند گفت : " تعیّنِ أوّل بود که از مقامِ فیضِ قدسی به مقامِ فیضِ أقدس تنزُّل کرد " ، و مزخرفاتی از این نوع عبارات که با کامپیوتر می توان روزی یک میلیون عبارت از این گونه عبارات ساخت و نسلهایِ پی در پیِ فرزندانِ این آب و خاک را خاکسترنشین کرد : عرفانِ شیخ محیی الدّین ابنِ عربی و أتباعِ او ، به روایتِ شارحانِ معاصرِ ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برایِ حضورِ إنسان ، جز در آینۀ "حضراتِ خَمس" ، دیده نمی شود .»( ص 99 و 100 ) .

« ... این منظومۀ فکری ، که نوعی بازیِ شطرنج با کلمات است ، در حدِّ نهائیِ خویش ، از یک نظریّۀ معرفت شناسی فراتر نمی رود ، یا حدِّأکثر یک نظریّۀ منسجم در حوزۀ هستی شناسی ؛ نظریّه ای که در عرصۀ تربیتِ روحیِ إِنسان هیچ گونه کارایی ندارد .

شما می توانید أَع۟رَفِ عُرَفایِ این مکتب باشید و روزی یک میلیون جوان را با دستِ خودتان سر ببُرید و در پایانِ روز هم بگویید : تجلّیِ ذاتِ إِلٰهی بود از " عالمِ إطلاق " و " مِن حیث هُوَ فی ذاته " به عالَمِ " أَعیانِ ممکنات " در صورتِ " اسمِ القاهر " ؛ و تمامِ شب را هم با أَعصابِ راحت و آسوده بخوابید .

تردیدی نیست که منظومۀ فکریِ ابنِ عربی ، یکی از وجوهِ نگاهِ هنری به إِلٰهیّات و دین است در دایرۀ إِسلام . درین نگاهِ هنری ، نقشِ زبان ... ، و نقشِ تخیُّل ... ، بسیار مهمّ است . » ( ص 525 ) .

استاد در این کتاب ما را به جوانبِ مهمّی از ماهیَّت و نَحوۀ شَکلگیریِ « پارادایم هایِ عرفانِ ابنِ عربی و شارحانِ حشیش کشیدۀ او » ـ به تعبیرِ خودِ دکتر شفیعی ( ص 219 ) ـ ، توجّه می دِهَد و فرا یادمان می آورَد که فرهنگِ کنونیِ ما ، از بسترِ چگونه ذِهنیَّتی ( سنج : همان ص ) برخاسته است ؛ در حالی که « فرهنگِ غرب » ، به بیانِ استاد ، « ... پایه هایِ حسّیِ جهان بینیِ خود را بر استوارترین صخره هایِ تجربه بنیاد نهاده است » و « از منطقِ ارسطو و ویتگن اشتاین مایه گرفته » ( همان ص ) .

استاد شفیعی می نویسد : « ... فرهنگِ ایرانی روز به روز از آلیگوری [ / تمثیل ] دور می شود و در استعاره غرق . ... آلیگوری ستونِ فقراتِ خِرَدگراییِ فرهنگ است و استعاره ابزارِ شیزوفرنیِ تاریخیِ ملل . فرهنگِ ایرانی ، و عملًا إسلامی ، به ویژه بعد از مغول با تَصاعُدی هندسی به سویِ بیماریِ "مفهوم سازی" حرکت کرده است و با کشفِ جدولِ ... استعاره هایِ تصادفی ، همگان سعی در گسترشِ این "کارخانۀ مفهوم سازی" داشته اند . در أَدواری که مغرب زمین در کارِ تأسیسِ کارخانه هایِ عظیمِ صنایعِ مادّیِ خود بوده است ، این مشایخِ ما ، تمامِ همّتِ خویش را مصروفِ گسترشِ این استعاره ها و توسعۀ "کارخانۀ مفهوم سازی" کرده اند و لحظه به لحظه در گسترشِ آن کوشیده اند و شیزوفرنیِ تاریخیِ ما را به اوج رسانده اند . ... » ( ص 239 ) .

« ... بیماریِ مفهوم سازیِ جدولی در فرهنگِ ما به حدّی است که فلان حاشیه نویسِ گمنامِ درجۀ صدمِ فلان رسالۀ فلان شارحِ بی اعتبارِ ابنِ عربی ، آن قدر جدولِ ضربِ این مفاهیم را گسترش می دهد که اگر مجموعۀ محصولاتِ ذهنِ حشیش کشیدۀ او را استخراج کنیم ، حجمِ آن ، چندین برابرِ حجمِ مفاهیمِ خِرَدوَرزانه ای است که دکارت و هگل و کانت ، بر رویِ هم ، واردِ فرهنگِ مغرب زمین کرده اند .

... قلم در دستِ این شارحان ، به راحتیِ آب ، در گردش است . اینان پارادایم هایِ تصوُّفِ ابنِ عربی و شارحانِ او را مانندِ موم در دستِ خود دارند و به هر شکلی که بخواهند می گردانند . "امتناع" ، درین وادیِ فراخ ، که عرصۀ غیابِ منطق است ، مفهومی ندارد و هیچ چیز شرطِ هیچ چیز نیست و از هر چیزی هر چیزِ دیگر را ، براحتی ، می توان استنباط کرد و بدین گونه هرمنوتیکِ زبانِ عارف و تفسیرِ او ، حدِّ یَقِف ندارد . تا زبان و واژگانِ تصوُّف باقی است ، قلم در گردش است و مشغولِ آفریدنِ احتمالات ؛ احتمالاتی که نفی و إِثباتِ آنها ، هزینه ای جُز چرخشِ قلم ندارد . ... ... این شارحان با زبان آوری هایِ خویش و بازی با کلمات ، ... ، پیوسته در حالِ "کشفِ" عوالمی از رهگذرِ زبان بوده اند ، گیرم عوالمی موهوم و خیالی و حشیشی .

... براستی ، چگونه می توان این حقیقتِ دردناک را به بسیاری از فضلایِ این مملکت فهماند که بخشِ عظیمی از فرهنگِ گذشتۀ ما و مفاهیم و مقولاتِ موردِ بحثِ عرفا و حتّیٰ "فلاسفه" و متکلّمانِ ما ، ... از مقولۀ همین حرفهاست ؛ کج کردنِ سرِ قلم و خلقِ عناوین و مفاهیمی تخیُّلی و آنگاه برچسبِ منطقی و عقلی بر آنها زدن و ... . » ( ص 240 و 241 ) .

« ... ابنِ عربی و أَتباعِ او ، دایرۀ ... تجلیّات را با کشف هایِ زبانیِ خود بیش و بیشتر کرده اند . کارِ چرخشِ قلم است و پویاییِ تخیُّلِ عارف ، و این میدانی است که آن را نهایتی و غایتی نیست ... » ( ص 109 ) .

در مسلکِ ابنِ عربی ، حتّیٰ « ... گاه تداعیِ صوتیِ کلمه سبب می شود که او به صِرفِ در نظر گرفتنِ همخوانیِ صوتیِ دو واژه آنها را مرتبط به یکدیگر کند و رمزِ یکدیگر بداند . ... » ( ص 162 ) . از این گذشته ، از رَهگُذَرِ « نوعی فقه اللّغَۀ تخیُّلی » ، « به کشفِ حقایقی در تبیینِ نظریّۀ أَصلیِ خویش ... می پردازد » ( ص 541 ) .

استاد ، به مناسبتِ بحث از رمزگشائیهایِ روزبهانِ شیرازی از شَطحیّاتِ منسوب به حَلّاج ، نوشته است :

« ... تفسیری که روزبهان ازین رمزها و مفاهیم إِرائه می دهد ، مخلوقِ لحظۀ روحیِ اوست ، و او به یاریِ تخیُّلِ خویش و گاه از رهگذرِ جادویِ مجاورت می کوشد که عوالمی را از راهِ کلمات بیافریند که تا آن لحظه از ذهنِ خودِ او نیز برنگذشته بوده است . در سراسرِ این تفسیرها ، زبان است که پیشاپیشِ مفاهیم حرکت می کند و با هر تجربۀ زبانی ، تجربه ای روحی و معنوی آشکار می شود . ... » ( ص 181 ) .

... نگاهِ استاد به چرائیِ این۟ همه إِقبالی که در عصرِ ما به مواریثِ صوفیّه می شود و پیآمدهایِ آن نیز ، شایانِ دقّت است :

« در کمتر شهر و شهرک و حتّیٰ روستایِ بزرگی هست که درین روزگار "جلساتِ عرفانی" و "مثنوی خوانی" و "بحث از مقاماتِ روحانیِ أَربابِ سُلوک" وجود نداشته باشد . "فقدانِ آرزویِ بزرگِ اجتماعی و ملّی" و "أمیالِ سرکوفتۀ سیاسیِ عصرِ ما و نسلِ ما" ، خودش را در این گونه محافل آشکار کرده است . همان چیزی که همیشه آرزویِ آن استعمارگرِ پیر است و در طولِ قرنِ بیستم هر لحظه به شکلی آن بُتِ عیّار برآمده است . » ( ص 17 ) .

« ... در این لحظۀ تاریخی ، ما نیازمندِ جانبِ خِرَدگرایِ این فرهنگ هستیم ، چون ساحتِ عاطفی و إِحساسیِ فرهنگِ ما به حدِّ إِشباع رسیده است و از در و دیوار هم عاطفه و إِحساس تبلیغ می شود و بیگانگان نیز منافعِ خود را در گسترشِ همان ساحتِ عاطفیِ فرهنگِ ما می دانند و نه آن جانبِ خردگرایانه اش .

در سالِ 1369 ... سری ... به کُلن زدم ... . دوستانِ ایرانیِ دانشگاهِ کُلن ... بنده را به آنجا کشاندند . ... جمعی از ایرانیانِ دوستدارِ شعر و صاحبِ فکر و فرهنگ در آن روز به آنجا آمده بودند . ... یکی از ایشان برایِ این که سَرِ صحبت را باز کند گفت : "شما الآن در دانشگاهِ تهران چه تدریس می کنید ؟" گفتم : "همه چیز : سبک شناسی ، نقدِ أَدبی ، و تصوّف و ..." . وقتی گفتم : "و تصوّف" ، یکی از حاضران ـ که بعدًا دانستم پزشکِ برجسته ای است ـ با نوعی اشتیاق و گرمی پرسید : "آیا راست است که در ایرانِ امروز تمایلی وسیع نسبت به عرفان پیدا شده است ؟"، گفتم : "متأسّفانه چنین است" ؛ و رویِ متأسّفانه تکیه کردم . دیدم در قیافۀ آن پزشک ، آن پُرسندۀ مشتاق ، نوعی تعجُّبِ آمیخته به إِکراه آشکار شُد ، و بعد گفت : "از شما چنین پاسخی جایِ شگفتی است" . ... گفتم : "تمامِ بدبختیهایِ ما از درونِ همین ذهنیَّت بیرون آمده است" . گفت ( و همراهِ او جمعِ دیگری نیز این سخنِ او را با زبان و نگاه تأیید می کردند ) که : "شما نمی دانید این اروپایِ صنعتی چه خشک و بی رَح۟م و دور از عواطف است . تنها عرفان می تواند دارویِ این درد شود" . در پاسخِ آن دوست و آن دوستان عرض کردم : " هر وقت ما ایرانیها ، در دهۀ پایانِ قرنِ بیستم یا در أَوایلِ قرنِ بیست و یکم توانستیم از لحاظِ اقتصادی و صنعتی و علومِ دیگر به مرحلۀ آلمانِ " آغازِ قرنِ بیستم " برسیم ، آن وقت جا دارد که تمامِ کارهایمان را رها کنیم و شب و روز مثنویِ معنوی و منطق الطّیرِ عطّار و گلشنِ رازِ شبستری بخوانیم . أَمّا تا بدان مرحله نرسیده ایم ـ که رسیدنش دشوار می نماید ـ هرگونه کوششی که برایِ مطلق کردنِ ساحتِ عرفانیِ زندگی و فرهنگِ ما بشود ، از هر زهری خطرناک تر است " . ... . » ( صص 575 ـ 577 ) .


- انتشار این مطلب در فیس بوک: +

دیدگاه های خوانندگان این مطلب (۱)

باسلام بر شما
لینک زیر بنای دفاع از ابن عربی را در برابر نقدها دارد.
http://ibnarabi.ir/post/100
پاسخ:
سلام 
ممنون ار شما 
با دقت می‌خوانم

بیان دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">